اوایل دهه ۷۰ مرحوم مهندس سحابی به همراه جمعی از دوستان همفکر درصدد بررسی امکان تأسیس یک حزب برمیآیند. جلسات مداومی برگزار، و بر اساس توافق جمع بنا میشود که ابتدا مباحثاتی کلی در خصوص وضعیت ایران، منطقه، جهان، نیروها و جریانهای سیاسی داخل و حاکمیت صورت گیرد. در جریان این مباحثات یکی از مسائلی که به جد ذهن مطرحکنندگان را درگیر میکند، امکان بروز نوعی فروپاشی اخلاقی و اجتماعی است.
یک دهه بعد، در ابتدای دهه ۸۰ نیز بار دیگر «فروپاشی اجتماعی» موضوع بحث میشود. استناد من به گفتگوی مفصلی است که در سال ۸۱ ماهنامه آفتاب با مدیرمسئولی عیسی سحرخیز با یوسف اباذری جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران انجام میدهد و همین عنوان «فروپاشی اجتماعی» بر جلد مجله نقش میبندد.
میانه دهه ۸۰، شهید هدی صابر در پی درک بحرانی در وضعیت اجتماعی ایران به طرح مباحث «باب بگشا» میپردازد و راهحل را فراخواندن خدا به مناسبات روزمره و اجتماعی انسانها میبیند. در بحرانشناسی هدی صابر نیز کمابیش شاهد نگرانیهای مشابهی از فروریختن نظم هنجاری اجتماعی و سنن ایرانی-مذهبی هستیم که او را به صرافت انداخته که در پی چارهجویی برای تغییر این وضعیت برآید.
اکنون حدود ۲۵ سال از مباحثات مذکور مهندس سحابی و همفکرانش و حدود ۱۶ سال از مصاحبه مذکور با یوسف اباذری و یک دهه از مباحث هدی صابر حول مسئله فروپاشی اجتماعی سپری شده و نسل دیگری در دانشگاه و جامعه بار دیگر پرسش از امکان «فروپاشی اجتماعی یا اقتصادی» را مطرح میکند. چه شرایطی سبب میشود که سه دهه متوالی در ایران بهتناوب شاهد طرح این بحث باشیم؟
جامعه ایران از سرفصل مشروطهخواهی و طی یک روند طولانیمدت تماس و تعامل با جوامع غربی وارد دوران جدیدی از حیات خود میشود که حامل تغییرات اجتماعی رایج در گذار جوامع است. این گذار بطئی، گاه به گام و توام با تغییر در هنجارهای اجتماعی و بروز اشکال جدیدی از مسائل و آسیبهای اجتماعی است. با گذشت حدود یکصد و ده سال از نقطهعطف مشروطه و حدود یک و نیم سده از ورود جامعه ایران به این دوره گذار، ما همچنان فرصت تکوین اجتماع ملی ویژه خود را پیدا نکردهایم. هنوز خاصگراییهای قومی، مذهبی و روابط سنتی در جامعهی ایران به شکل پررنگی وجود دارد.
تا زمان تکوین نظام هنجاری جدید و شکلگیری اجتماع ملی در تعامل با اجتماعات سنتی درون جامعه ایران، ما با اشکال گوناگونی از اختلالهای هنجاری مواجه هستیم. حتی پس از تشکیل این اجتماع مفروض نیز جامعه با درجاتی از اختلالات هنجاری مواجه است؛ هیچ جامعهای را نمیتوان متصور بود که کاملاً عاری از تمامی اشکال اختلال هنجاری جدید باشد.
اکنون با این مقدمات به پرسش از «فروپاشی اجتماعی» بازگردیم. نخست اینکه این مفهوم فاقد ادبیات نظری جدی در جامعهشناسی است. برخلاف مفاهیمی نظیر بیهنجاری و آنومی که ناظر بر نوعی وضعیت هرج و مرج اجتماعی و بحران در روابط و هنجارها است، ما نظریهای جدی حول مفهوم «فروپاشی اجتماعی» را شاهد نیستیم. به نظر نمیرسد که اساساً بتوان از چیزی تحت عنوان فروپاشی اجتماعی سخن گفت. ممکن است مجموعههای هنجاری در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و نوعی وضعیت سرشار از تضاد و تعارض را رقم بزنند، اما چنین وضعیتی را نمیتوان فروپاشی نام نهاد.
مطرح کردن «فروپاشی اجتماعی» و ایجاد هراس از آن ممکن است از جانب نیروهای اجتماعی مختلفی صورت گیرد که بیش از آنکه توصیفکننده یک وضعیت عینی باشد، کارکرد سیاسی دارد: ممکن است این مفهوم توسط مخالفان سیاسی یک حاکمیت مطرح شود و غرض آن باشد که حاکمیت مسئول بروز این وضعیت نابهنجار اجتماعی معرفی شود.
مصلحان اجتماعی با طرح «فروپاشی اجتماعی» ممکن است درصدد بیدارباش به جامعه و ایجاد حساسیت در جامعه و دولت برای احیای چارچوبی از حمایتهای تضعیفشده اجتماعی باشند تا تقویت وجدان جمعی و بازسازی همبستگی در مقابل فردگرایی خودخواهانه لجامگسیخته قرار گیرد.
در نهایت ممکن است این مفهوم توسط محافظهکاران اجتماعی به جامعه القا شود؛ محافظهکارانی که از گذار جامعه به وضعیت جدید نگران هستند و سودای بازگرداندن جامعه به نظم سنتی پیشین را دارند.
«فروپاشی اجتماعی» با هر انگیزهای که مطرح شود، فاقد مبنایی در جامعه است. فروپاشی اجتماعی ممکن است مرادف با فروپاشی سیاسی به کار رود که غلطانداز است. فروپاشی سیاسی ناظر بر وضعیتی است که دولت (state) در یک اجتماع دچار تعارض درونی و بیرونی شده و در نهایت قادر به حفظ اقتدار سیاسی خود نبوده و از درون فرومیپاشد و جای خود را به دولت دیگری میدهد. فروپاشی اقتصادی مترتب بر فروپاشی سیاسی دور از ذهن نیست؛ اما چرخه نظام اجتماعی خصلت انسدادی، حفظ نظم و تدریجی و بطئی دارد. لذا قول به فروپاشی اجتماعی صائبی نیست. / ایران فردا