فرخ نگهدار،فعال سیاسی چپ‌گرا و رهبر سابق سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) با وجود این که اپوزیسیون جمهوری اسلامی به حساب می‌آید اما این روزها معتقد است فضل عوض شده و عملا صف بندی اپوزیسیون به موافق و مخالف تحریم تبدیل شده.

به گزارش سلام نو، فرخ نگهدار می‌گوید صف‌بندی دیرینه‌ی ایرانیان خارج کشور به «اصلاح طلبان» و «براندازان»، بعد از روی کار آمدن ترامپ در عمل به صف‎بندی میان مخالفان و مدافعان تحریم‌ها بدل شده است و به بخشی از اپوزیسیون مدافع تحریم توصیه می‌کند که «نکنید کاری را که «اپوزیسیون» کینه‎جو در افغانستان و عراق و سوریه و لیبی با کشور خویش کرد».

نگهدار،فعال سیاسی چپ‌گرا و رهبر سابق سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) که ساکن لندن است، از جمله فعالان و تحلیلگران سیاسی است که علیرغم داشتن انتقاداتی ساختاری اما از مخالفان جدی تحریم‌های آمریکا علیه ایران است. او در برنامه‌ی اخیر بی‌‌بی‌سی فارسی درباره‌‌ی مناسبات اخیر ایران و آمریکا، در مناظره با دو میهمان مدافع تحریم این برنامه گفته بود که فشارهای حداکثری آمریکا بر ایران، کشور را به نتایجی که مورد انتظار تیم بی است نخواهد رساند؛ اظهار نظری که واکنش شدید دو میهمان دیگر آن برنامه را برانگیخت.

نگهدار در گفت‌وگوی تفصیلی خود با انصاف نیوز ضمن تبیین ماهیت و عمق مشکلات ایران و آمریکا به عواملی پرداخته است که کشور را از رسیدن به نتایج مورد توجه تیم بی بازداشته است. او معتقد است که کاملاً امکان‌پذیر است که رفتار ایران، و بسته‌های پیشنهادی که روی میز می‌گذارد، ترامپ را به اروپایی‌ها نزدیک، و حساب ریاض را از تل آویو جدا کند.

این فعال سیاسی چپ‌گرا همچنین به صورت بندی و تحلیل اپوزیسیون خارج از کشور در مواجهه با سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی حکومت پرداخته است.

متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

انصاف نیوز: تحلیل شما از ماهیت و عمق مشکلات در مناسبات ایران و امریکا چیست؟

فرخ نگهدار: تأثیر هر تحول عمده در مناسبات ایران و آمریکا روی مناسبات منطقه‌ای و جهانی، و نیز روی وضعیت سیاسی داخلی کشور، کمتر از تأثیر خود انقلاب ایران بر اوضاع منطقه و جهان نیست.

انقلاب بهمن کشور ما را از حلقه‌ی یاران نزدیک امریکا در منطقه گسست و از ۴۰ سال پیش در چنین ایامی با اشغال سفارت امریکا در تهران، به قطع کامل روابط منجر شد. از آن ‌زمان تا امروز بخش مهمی از خیرخواهان جامعه‌ی ایران، و بخش بزرگی از صلح دوستان جهان، به ویژه در ایران و امریکا، برای عادی‌سازی این روابط کوشیده‌اند. اما این معضل همچنان معوق مانده است. چرا؟ چون تناسب قدرت میان عوامل بازدارنده و پیش راننده‌ی این مناسبات، در ایران، در منطقه، در امریکا و در جهان چنان نیست که این گره گشوده شود. محدود کردن این عوامل به اراده‌ی دستگاه حاکمه در ایران یک خطای استراتژیک است. هرچند فهم و تصمیم ایران از مشکلات، خود عامل تعیین کننده است.

از بدو استقرار جمهوری اسلامی بلوک ناتو و پشتیبانان منطقه‌ای آن، با هدف احیای وضعیت قبل از انقلاب، با توهمی مفرط به توان و ظرفیت‌های خود، امید داشتند که با جنگ تحمیلی و ترورهای گسترده‌، «تغییر رژیم» رخ دهد و مناسبات ایران و غرب به وضع قبل از انقلاب برگردد. در ده ساله‌ی اول تأسیس نظام، همه‌ی هم و غم حکومت صرف جنگ و نجات حکومت و کشور و رفع آن توهم شد.

در عین حال جنگ و ترورها به حکومت فرصت داد که اقشار متوسط شهری و مدرن، که تمایلاتی لیبرال داشتند و نسبت به ماهیت مذهبی و ساختار حکومت معترض بودند، بشدت زیر فشار قرار گیرند و تضعیف شوند.

به نظر من اگر بلوک ناتو، ارزیابی درستی از قدرت مقاومت حکومت و اقشار حامی آن داشت هیچ دلیلی نبود که هم روابط ایران و غرب این قدر تیره بماند و هم مناسبات اقشار مدرن شهری با حامیان حکومت اسلامی در دهه‌ی ۶۰ تا آن حد تیره و خونین شود. همه جا نوشته‌ام و گفته‌ام، مسوولیت مصائبی که در دهه‌ی ۶۰ بر کشورم تحمیل شد، در وهله اول ناشی از محاسبات اشتباه نیروی راستگرای تاچری-ریگانی و هم پیمانان منطقه‌ای آنان، در وهله‌ی بعد بر گردن نیروهای تندرو و قشری در حکومت، و در وهله‌ی آخر بر عهده آن بخش از گروه‌های سیاسی مخالف نظام است که تصورات واهی از توان خود و تناسب قدرت در جامعه داشتند.

اگر آن بخش از حکومت که به واسطه‌ی گروگان‌گیری عملاً کمک کرد که خط کارتر مغلوب خط ریگان شود، اهمیت حفظ کارتر در قدرت را درک می‌کرد، گذر ایران از رنج‌های دهه‌ی ۶۰ ناگزیر نبود. اگر غرور ناشی از زمین زدن اتحاد شوروی و از پای افتادن انقلاب اکتبر، نومحافظه‌کارانِ نودولت در امریکا را از خود بی خود نکرده بود، آیا مردم ما برای رسیدن به صبح دوم خرداد ۷۶  می بایست تا ۱۶ سال انتظار می کشید؟ آیا اصلا عبور از این رنج ها برای ما ناگزیر بود؟

نزدیک به ۶۰ سال حضور فعال در مبارزه‌ی سیاسی مرا قانع کرده است که حد و میزان امید مردم به آینده، که تعیین کننده سطح مشارکت آنها در روندهای سیاسی و اجتماعی است، تا حد زیادی به جنس و سمت نگاه‌های غالب بر بزرگ‌ترین قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی جهان، یعنی ایالات متحده امریکا، ارتباط دارد. تصادفی نیست که سطح اقبال و مشارکت مردم در تمام دوران پس از انقلاب، بخصوص در ۲۵ سال اخیر، با تغییر رفتار حاکمان بر امریکا با کشور و مردم ما همزمانی محسوس داشته است.

راست این است که قبض و بسط فضای سیاسی در کشور ما تا حد قابل ملاحظه‌ای با کاهش و فروکش سطح تشنج با امریکا، با فراز و فرود امکان گشایش در مناسبات ایران و غرب، گره خورده. این تحلیل قبول ندارد که رفتار جناح‌ها و مسوولان حکومتی با مردم و ناراضیان، با رفتار حاکمان بر واشینگتن با ایران بی‌ارتباط است. ۲ خرداد زمانی رخ می‌دهد که مادلین آلبرایت وزیر خارجه است. احمدی نژاد پس از آن برنده می‌شود که جرج بوش پسر، ایران را محور شیاطین می نامد. خرداد ۸۸ وقتی امید را اوج می‌دهد که پرزیدنت اوباما دست آشتی به سوی ایران گشوده است. و در انتخابات ۹۲ و ۹۶ زمانی میلیون‌ها ناراضی و زخم خورده پای صندوق‌های رأی می‌روند که امید به برجام فضای کشور را آکنده است.

اما ساده‌انگاری محض است اگر علل ایستایی خصومت در روابط ایران و امریکا را به تغییر فضا در واشنگتن و قبض و بسط فضای سیاسی ناشی از آن محدود کنیم.

نقش دولت اسرائیل نیز یک عامل موثر در وضعیت رابطه‌ی ایران و امریکا است. از روز استقرار جمهوری اسلامی راستگرایان اسرائیلی نقشه‌ای دراز مدت را روی میز گذاشتند. آنها با تحلیل دقیق عوامل رهبری کننده‌ی جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسیدند که اسلام‌گرایی مسلط بر دستگاه حاکمه‌ی ایران ممکن است به سطح شیعه‌گرایی تنزل یابد و این تنزل مایه‌ی نگرانی بخش بزرگی از جریان‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرای سنی خواهد شد و حتی این زمینه وجود دارد که افراط گرایان سنی به مقابله با ایران اسلامی سوق داده شوند.

از جنگ شش روزه تا حدود ۲۵ سال، کشاکش اعراب و اسرائیل مساله‌‌ی مرکزی در خاورمیانه و تیتر اول رسانه‌هاست. حتی تا سال‌ها پس از انقلاب هیچ نشانی از «خطر ایران» برای موجودیت اسرائیل و برای کشورهای عربی در  تیتر رسانه ها نیست. اما از ۲۵ سال پیش به این سو هرچه جلوتر آمده‌ایم راست گرایان در اسرائیل و حامیان بین المللی آنان بیشتر موفق شده‌اند که خصومت با دولت های عربی را خفیف و کم رنگ کنند، و حتی از ذهن جریان‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرای افراطی برانند ،و در عوض «خطر ایران» را جای آن بنشانند. رشد مجدد هویت‌گرایی (Identity Politics) در جهان هم البته این موفقیت را تسهیل می کرد.

راست گرایان اسرائیلی حساب می کنند که رفع تنش میان ایران و امریکا مساله اعراب و اسرائیل و سرزمین های اشغالی از نو به مساله مهم جهان تبدیل و هضم تدریج آن را برای اسرائیل دشوارتر کند.

سیر وقایع نشان می‌دهند که متاسفانه در سطح مسوولان کشور هنوز یک نقشه و خط مشی جامع و با جزییات برای تنظیم سیاست در قبال اسرائیل وجود ندارد. برخی از درون نظام از محو کردن اسرائیل صحبت می‌کنند. رییس دولت نهم در مجمع عمومی چنان صحبت کرد که گویا تا مانع اسرائیل را از میان برنداریم حضور فعال ایران در عرصه بین المللی ناممکن است.

برخی دیگر به خارج کردن موضوع اسرائیل از سیاست کشور تمایل دارند. برخی هم سیاست «مقابله به مثل» را توصیه می‌کنند. در میان نقطه نظرهای رایج در لایه‌های حکومت، به نظرم فهم جاری در وزارت خارجه، در قیاس با سایر نظرات، با منافع تاریخی و استراتژیک کشور نسبت بیشتری دارد. منظورم همان بحثی است که آقای ظریف سال‌ها پیش در مصاحبه‌ی معروف تحت عنوان «آقای سفیر» عنوان کرد. اما به نظر من، علاوه بر نکات مندرج در آن مصاحبه، ایران باید، تا زمانی که مناسبات با امریکا دچار گسیختگی و تشنج است، از هرگونه سیاست تهاجمی و هرگونه تشنج با اسرائیل جلوگیری و خودداری کرده و از یک خط مشی کاملاً تدافعی در قبال آن کشور پیروی کند.

در این دوران سخت، ایران همچنین باید از هرگونه مقابله یا تشنج در روابط ایران و عربستان و متحدان بپرهیزد. ایران به هیچ قیمتی نباید از تلاش برای حفظ و بسط روابط با سایر کشورهای عرب و مسلمان عقب بنشینید. این یک توهم تاریخی بزرگ است که ایران خود را رهبر و پرچمدار مبارزه‌ی اعراب با اسرائیل قلمداد کند. تولید چنین توهمی در راستای تحقق ارکان اصلی استراتژی اسرائیل از بدو تأسیس جمهوری اسلامی است.

در صفوف جمهوری اسلامی ایران، محافل صاحب نفوذ و قدرتمندی، در سخن و عمل با بسط مناسبات با عربستان و متحدان مخالفت می‌کنند. برخی جناح‌ها نه تنها بین منافع استراتژیک اسرائیل و امریکا و اروپا و اعراب تمایزی قائل نیستند بلکه می‌کوشند سمت اصلی قدرت و مبارزه‌ی ایران متوجه اسرائیل گردد. شعارهای روی برخی موشک‌ها و آتش زدن سفارت سعودی نمونه‌هایی از حضور و تأثیر چنین گرایشی در ساختار قدرت در حکومت است.

هدف تیم B تغییر رژیم و حتی تلاشی کشور است

انصاف نیوز: شما از کسانی هستید که معتقدید که تحریم‌ها و فشارهای حداکثری آمریکا نمی‌تواند به اهداف و نتایج دلخواه تیم B ختم شود. عوامل بازدارنده چه بوده‌اند؟ نقش دیپلماسی ایران را در مقاومت مقابل این فشارها، چقدر و چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فرخ نگهدار: تحریم‌های یک جانبه امریکا مهم‌ترین مشکل کشور است. این تحریم‌ها بنیه کشور را ضعیف و مردم را فقیرتر می‌کند. اما هدف تیم B قطعا فراتر از تضعیف است. آنها در پی تغییر رژیم و حتیتلاشی کشورند.

عموم ناظران سیاسی هم امروز قبول کرده‌اند که نظریه‌ی آقای ظریف در مورد تفاوت دیدگاه‌های بولتون و بی بی، با آقای ترامپ یک نظریه‌‌ی قابل اتکاست. به نظرم این تفاوت را می‌توان بسط داد و به زاویه بدل کرد. هرچند بسیار بعید است ما به زاویه‌ای برسیم که بین نتانیاهو و اوباما باز شد. ترامپ به نقطه‌ای کشیده نخواهد شد که مثل اوباما، نتانیاهو علیه او طغیان کند. اما به نظرم کاملاً امکان‌پذیر است که رفتار ایران، و بسته‌هایی پیشنهادی که روی میز می‌گذارد، ترامپ را به اروپایی‌ها نزدیک، و حساب ریاض را از تل آویو جدا کند.

علیرغم نوسانات تضعیف کننده‌ای که چندی پیش در مواضع آقای روحانی شاهد بودیم، مرور وقایع یک سال گذشته و فشردگی، گستردگی و سنگینی تلاش‌های دیپلماتیک جاری مرا قانع می‌کند که استراتژی طراحی شده در وزارت خارجه هم چنان زنده و در حال شدن است. اوضاع با یک سال پیش کمی متفاوت است:

سال گذشته در اجلاس سران گروه ۷ در کِبِک شکاف اروپا و امریکا به گسترده‌ترین حالت خود رسید و نزدیکی اسرائیل و امریکا هم مطلق شد. آقای نتانیاهو از شادی در پوست خود نمی‌گنجید. در همان ایام بود که شروط ۱۲ گانه‌ی آقای پمپئو روی میز ایران گذاشته شد. در همان زمان بود که آقای بولتون به دست‌بوسان وعده‌ی ضیافت در تهران را می‌داد.

اما رفتار آقای ترامپ در بیاریتز محسوسا متفاوت بود. ما در بیاریتز عناصری هرچند کم‌رنگ، اما قابل اتکا، از چند جانبه‌گرایی می‌بینیم که فقط منحصر به ایران هم نیست. قبلا نشانه‌های تعدیل رفتار ترامپ با سفر آبه به تهران هم دیده شد. توجه کنیم که ۲۴ ساعت خواب و بیداری در بیاریتز فرانسه، آقای نتانیاهو در همه جا به آتش افروزی مشغول شد که «اتفاق بدی» برای اسرائیل بیافتد.

حتی پس از واکنش منفی آقای روحانی به پیشنهاد آقای مکرون به دیدار مستقیم آقای روحانی و پرزیدنت ترامپ، ماراتن تلفنی دو ساعته بین روحانی و مکرون اتفاق می‌افتد. این یعنی امید به همراهی آقای ترامپ با «بسته پیشنهادی» ایران هنوز جدی است. در حالیکه تیم B، البته منهای بن سلمان، از آنچه در بیاریتز اتفاق افتاد و روندهای بعدی خوشنود نیست. دست راستی‌های اسرائیلی از «خیانت مکرون» به این سادگی نخواهند گذشت.

خونی‌ترین دشمن برجام همین آقای نتانیاهو است. ایشان تا قبل از برجام از دست برنامه‌ی هسته‌ای ایران خواب و خوراک نداشت. چه شد که به محض امضای برجام و «رفع خطر از برنامه هسته‌ای»، لغو آن در صدر تلاش‌های وی قرار گرفت؟ جز این است که خواستِ مرکزیِ اسرائیل جلوگیری از هر نوع توافق و همکاری میان ایران و غرب است؟

حقیقت این است که اهداف استراتژیک اسرائیل با اهداف استراتژیک اروپا و امریکا همخوانی ندارد. ادامه‌ی وضعیت جاری تا یکی-دو دهه‌ی دیگر از ایران کشوری می‌سازد که به لحاظ اقتصادی، نظامی و سیاسی با روسیه و چین در هم تنیده است. از سوی دیگر از دست رفتن ثبات سیاسی در ایران یک نگرانی بزرگ اروپایی و حتی جهانی است. مراد سیاسی از «فشار حداکثری» این است که برای ایران فقط دو آینده باقی بماند: یا پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت بازگردد و یا کشور، مثل اتحاد شوروی درمانده شود و فروبپاشد.

معنای واقعی فروپاشی در وضعیت جاری، ایجاد خلاء قدرت در ایران است و این برای اروپا و کل جهان فاجعه‌ای به مراتب هولناک‌تر از عراق افغانستان و سوریه و لیبی است.

از نگاه حکومت، تا زمانی که هستی کشور در معرض خطر نیست، از سرگیری برنامه‌ی هسته‌ای راه حل مشکلات کشور نیست. آنها به درستی بر این اعتقادند که تناسب قدرت در عرصه‌ی بین‌المللی به گونه‌ای است، و ظرفیت‌های کشور در سطحی است که می‌توان از رفتن به راهی که تیم B پیش پای کشور می‌گذارد اجتناب کرد و همچنان دوام آورد.

اما چنین دوامی البته به سستی باز هم بیشتر هم‌پیوندی با اروپا و امریکا و تقویت موقعیت چین در اقتصاد و روسیه در سمت‌گیری‌های سیاسی و نظامی کشور منجر خواهد بود.

منافع استراتژیک و تاریخی غرب در بازگشت این روند است. علت اشتیاق گرایش‌های واقع‌بین و دوراندیش در اروپا و امریکا به حفظ برجام، ناشی از نسبت آنها یا نرمش آنها با انقلاب اسلامی نیست؛ علت این اشتیاق اهمیت ایران و ضرورت حفظ و احیای هم‌پیوندی‌ها با آن، و جلوگیری از پیشرفت گره خوردگی اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور با شرق است.

و این درست خلاف نقشه‌ی تاریخی و استراتژیک اسرائیل است. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی هسته‌ی اصلی استراتژی نیروهای راست‌گرا در اسرائیل این بوده است که به خصومت تاریخی میان اسرائیل با اعراب از طریق تبدیل آن به خصومت میان ایران با اعراب پایان دهند؛ و شرط این کار تداوم خصومت در رابطه‌ی ایران و امریکاست.

مواضع ایرانیان سیاسی خارج از کشور، درباره‌ی مواجهه‌ی ایران با آنچه آمریکای ترامپ پس از خروج از برجام انجام داد را چگونه می‌توان تبیین و تقسیم بندی کرد؟ تحلیل افراد و گروه‌های مختلف آنها تا چه اندازه با واقعیت‌های سیاسی مطابقت دارد؟

فراز و فرودها در مواضع ایرانیان در داخل و خارج کشور تقریباً همزمان است. مثلاً وقتی در خرداد ۸۸ امید به اصلاح، مشارکت را در ایران به وسعت بالا برد، در خارج کشور نیز ایرانیان به صندوق‌های رأی روی آوردند؛ وقتی در سال ۹۰ دلسردی‌ها اوج گرفت اکثریت ایرانیان خارج کشور نیز به اصلاح‌ناپذیری نظام یقین کردند. یا مثلاً در بهار ۹۶ صف شرکت کنندگان در انتخابات جلوی سفارت طولانی‌ترین بود. و چند ماه بعد، در زمستان ۹۶، وقتی اعتراضات خیابانی در شهرها رخ داد حس غالب در میان بسیاری از ایرانیان در خارج کشور هم این شد که روزگار جمهوری اسلامی به سر آمده و رو به افول و فروپاشی است.

به جرات می‌توان گفت صف‌بندی دیرینه‌ی ایرانیان خارج کشور به «اصلاح طلبان» و «براندازان»، بعد از روی کار آمدن ترامپ در عمل به صف‎بندی میان مخالفان و مدافعان تحریم‌ها بدل شده است. اکثریت بزرگی از ایرانیان با تحریم‌ها مخالفند. اما کم نیستند کسانی که از حکومت چنان برآشفته‌اند که قادر نیستند ببینند که دود تحریم بیشتر به چشم مردم می‌رود یا حکومت. تا یک سال و نیم پیش منتقدان حکومت در خارج، حالت تعرضی و براندازان و ضدبرجامیان در حالت تدافعی و تا حدی منزوی بودند. اما با شمشیر کشیدن آقای ترامپ، روحیه‌ی براندازان کاملاً تهاجمی شده و کسانی که از امکان اصلاح در امور کشور صحبت کنند به تلاش برای حفظ وضع موجود (استمرار طلبی) متهم می‌شوند. بسیاری از تحلیل‌گران پیش‌بینی می‌کنند که اگر همین امروز انتخابات در ایران برگزار شود سطح مشارکت افت چشمگیر خواهد داشت. در خارج کشور این افت احتمالا گسترده‌تر خواهد بود.

پشتیبانان تحریم‌ها همه جا تبلیغ و لابی می‌کنند که «وضع اینها به مویی بند است و اگر فشار را کمی بیشتر کنید صدای شکستن استخوان‌هایشان را خواهید شنید». مخالفان نیز در هرکجا که بتوانند تبلیغ و لابی می‌کنند که دود تحریم‌ها بیش از همه به چشم مردم عادی می‌رود و هیچ‌جا دیده نشده که تحریم اقتصادی بدون مداخله‌ی نظامی به سرنگونی و تغییر رژیم منجر شود.

وظیفه‌ی من است در گوش هموطنی که می‌رود در گوش قدرت‌های بزرگ جهانی به دروغ می‌خواند که «وضع این‌ها به مویی بند است»، مدام بخوانم که نکنید آن کاری را که «اپوزیسیون» کینه جو در افغانستان و عراق سوریه و لیبی با کشور خویش کردند.

نکنید کاری را که «اپوزیسیون» کینه‎جو در افغانستان و عراق و سوریه و لیبی با کشور خویش کرد

انصاف نیوز: با گذشت ۴۰ سال از انقلاب اسلامی چرا هنوز بنظر می‌رسد که تحلیل برخی افراد از نقش‌ها و اقدامات بین‌المللی و منطقه‌ای ایران نشات گرفته از احساسات ضد حکومتی است؟ بنظرتان عملکرد و تحلیل‌های این دسته از اپوزیسیون می‌تواند تاثیری در امروز ایران داشته باشد؟

فرخ نگهدار: سخت‌ترین و پیچیده‌ترین کار برای تشکل‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که در ایران حق فعالیت ندارند این است که مواضع خود را مستقل از رفتار حکومت با خودشان تدوین کنند. هرچقدر درجه‌ی آزادی‌ها و امکان گفت‌وگوی رسانه‌ای در کشور محدودتر شود، هم حکومت در فهم ماهیت ملی و مردمی مخالفان عاجزتر می‌شود و هم مخالفان در فهم نگرانی‌های حکومت ناتوان‌تر. به دلیل منع گفتگوی رسانه‌ای برای بسیاری از مخالفان حکومت، امروز مخالفت با تمام مواضع حکومت به یک اصل پایه‌ای بدل شده است. آنها اگر حکومت به مذاکره با امریکا تن دهد از مذاکره کردن با ایران انتقاد می‌کنند؛ و اگر حکومت تن به مذاکره ندهد، آن را محکوم می‌کنند که کشور را به طرف جنگ سوق می‌دهد.

همیشه اعتقاد داشته‌ام که نیروهای مخالف حکومت مذهبی، نباید بر پایه‌ی رفتار حکومت با خود سیاست‌گذاری کنند. مبنای تصمیم‌سازی نیروهای چپ و تحول خواه آرمان‌های دموکراتیک و عدالت خواهانه‌ی ایشان است، نه رفتار حاکمان با آنها. آنچه سازمان مجاهدین خلق ایران را به سوی فاجعه و نابودی سوق داد همانا تخطی از این اصل بنیادین بود. آنها به علاوه برای خود تعریف کردند که جمهوری اسلامی ایران دشمن اکبر است و هرکس با این دشمن، دشمنی ‌کند دوست ماست. حقایق تلخ بسیار، امروز ثابت کرده است که دشمنِ دشمنِ شما نه تنها لزوماً دوست شما نیست، بلکه ممکن است زهر آن از دشمن شما نیز مهلک‌تر شود؛ نمونه‌اش داعش. اصل قرار دادن مقابله به جای وفاداری به اهداف و آرمان‌ها مسیری مهلک است. چپ و راست ندارد، هرکس از آن سو برود سرنوشت متفاوتی از پیشینیان نخواهد داشت.

از دیماه ۹۶ تا امروز غایت بحث‌ها در بین عموم نیروهای اپوزیسیون ایرانی این شده که آیا فشار اعتراضات مردمی از یک سو و سیاست فشار حداکثری آقای ترامپ راه فروپاشی یا گذر از جمهوری اسلامی را هموار می‌کند یا نه؟ مساله‌ی اصلی مورد اختلاف این است که ثبات سیاسی تداوم خواهد داشت، یا فشارها از پایین و خارج به تغییر نظام یا فروپاشی، و در غیر این صورت به تغییر رفتار حکومت و دست کشیدن از رقابت منطقه‌ای منجر خواهد شد؟

در طول این مدت، فعالیت نیروهای مخالف تحریم این بوده است که محافل تصمیم‌گیر در ایالات متحده و اروپا را قانع کنند که وضعیت کشور آنگونه نیست که حکومت نتواند ثبات سیاسی را حفظ کند. تحریم‌ها بیش از همه به مردم ایران آسیب می‌رساند و به سخت‌گیری بیشتر بر منتقدان و ناراضیان منجر خواهد شد، بی آنکه از این کار سودی نصیب اروپا یا امریکا شود.

من حکومت را موظف می‌دانم که حق فعالیت آزادانه در چارچوب قانون اساسی حق گفت‌وگو در رسانه‌ها را برای همه گرایش های سیاسی تضمین کند. ایران متعلق به همه ایرانیان است. تفاوت ها باید به رسمیت شناخته شود و بحث ها، در این برهه حساس، روی چگونگی پاسداری از منافع مردم و کشور، متمرکز گردد.

برخی علت مسدود شدن راه گشایش‌ها در روابط ایران و آمریکا را تنها به گردن ایران و تک صدا نبودن مواضع داخل در این مورد می‌دانند؛ این درحالی است که بطور فاحشی در رفتار مقامات عالی آمریکایی تناقضاتی دیده می‌شود؛ سهم آمریکا در عدم گشایش در روابط را چطور ارزیابی می‌کنید؟

دستگاه اجرایی در امریکا دو پارگی ساختاری ندارد، اما ایران دارای این دوگانگی ساختاری است. در امریکا رییس جمهور می‌تواند عناصر معتدل یا افراطی را بسته به سهولت، کنار بگذارد یا به کار گیرد. اما تمرکز قدرت در دستگاه‌های تصمیم‌گیری در ایران در این حد نیست. رهبری و ریاست جمهوری هیچ کدام قانونا نمی‌توانند دیگری را کنار بگذارند یا عوض کنند. این وضعیت باعث می‌شود که بر خلاف امریکا همه‌ی عناصر، افراطی یا منعطف، همه در یک دستگاه متمرکز شوند. در جمهوری اسلامی ایران اجباراً و طی زمان به تدریج عناصر افراطی‌تر حول یک دستگاه و عناصر منعطف‌تر حول دستگاه دیگر متمرکز می‌شوند. جالب است که توجه کنیم در آغاز تأسیس نهاد رهبری و ریاست جمهوری این «پولاریزاسیون رفتاری» اصلاً وجود نداشت یا این قدر گسترده نبود.

تفاوت قهری در ساختار حقوقی قدرت در امریکا و ایران موجب می‌شود که تولید شکاف و دو زبانی در دستگاه رهبری امریکا، و سپس بهره‌گیری از آن در جهت تقویت یا تضعیف جناح‌ها، کاری روزمره و بسیار موثر باشد که همه‌ی گروه‌های ذی‌نفعان، در امریکا و در جهان، شبانه‌روز از طریق لابی، دیپلماسی عمومی، یا کمپین اجتماعی به آن مشغول باشند. اما در ایران هر تغییر توازن قدرت میان افراطی‌ترها و منعطف‌ترها فوراً به بحران سیاسی یا درماندگی دستگاه اجرایی منتهی می‌شود.

اینکه ما سهم «نبود تک صدایی» در ایران و امریکا را بیشتر متوجه امریکا بدانیم یا ایران، البته مهم است. اما این قضاوت، مشکلی را از ما حل نمی‌کند. مساله‌ی اصلی کشور ما این است که کدام سیاست‌ها، تدابیر و «پاکت‌ها» را می‌توانیم روی میز طرف مقابل بگذاریم که اولاً نهادهای اجرایی کشور یکپارچه می‌شوند، ثانیاً بسته‌های پیشنهادی ما، هم در دستگاه رهبری امریکا و هم در عرصه‌ی جهانی، تناسب قوا بسود آن باشد و به گشایش منجر شود.

طیف‌های مختلفی در خارج از کشور از اپوزیسیون وجود دارند؛ بنظرتان هرکدام از آنها، مثل مجاهدین خلق و سلطنت طلبان، به تفکیک چه نقشی را در سیاست‌های تحریمی آمریکا بازی می‌کنند؟

همانطور که بالاتر گفتم اپوزیسیون ایرانی مقیم خارج کشور را امروز دیگر کمتر می‌توان با عناوین «اصلاح طلب» و «سرنگونی طلب» معرفی کرد. آن‌ها عملاً به مدافعان و مخالفان تحریم‌ها تقسیم شده‌اند. اما معماری و راه اندازی و کارآمدسازی آن تحریم‌ها کار آنها نیست. کارآمدی تحریم‌ها محصول سیستم بسیار پیچیده، در خزانه‌داری امریکاست که با همکاری و پشتیبانی فعال موسسات کلان مالی طراحی شده و به مثابه یک جنگ‌افزار کارآمد در اختیار دولت امریکا قرار گرفته است. این سیستم در واقع محصول درآمیزی روح حاکم بر سرمایه‌ی مالی با دولت در امریکاست که در اثر تکامل تکنولوژی و کنترل‌پذیری بی‌سابقه‌ی مبادلات تجاری، کاربست و اِعمال آن علیه دولت‌های «نافرمان» را میسر ساخته.

در مناظره‌ای که چند روز پیش در تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی با دو تن از مدافعان تحریم‌ها، آقایان امیر طاهری و دامون گلریز داشتم، اشاره کردم که دفاع و پشتیبانی شما از تحمیل تحریم‌ها به کشور از جنس همان تلاش‌هایی است که در نخستین سال‌های پس از انقلاب توسط برخی رهبران سیاسی برای بازگشت به قدرت با تشویق صدام به حمله به ایران صورت گرفت.

اعتراض من به مدافعان تحریم فقط به خاطر کمک به خالی شدن سفره‌ی مردم نیست. اعتراض مهم‌تر من به آنها این است که نروید به دروغ در گوش قدرت‌های بزرگ جهانی بخوانید که «این‌ها به مویی بندند». معنای این کار تشویق به حمله به ایران است. نکنید کاری را که در افغانستان، در عراق، در سوریه، در لیبی و در دیگر جاها، اشخاص کینه‌جو با کشورشان کردند. تعادل قوا در جهان نسبت به آستانه‌ی حمله به عراق، به سود دیپلماسی و راه حل‌های مبتنی بر برد-برد، تغییر یافته و شما هنوز از منع مذاکره و فواید مقابله صحبت می‌کنید؟!

پیام من به غرب این است که به حرف این اشخاص گوش نکنید. آنچه این‌ها به شما می‌گویند بدتر از آن پوست خربزه‌ای است که زخم خوردگان از طالبان، صدام، قذافی و اسد زیر پای شما انداختند. دود آتشی که گوش کردن به این توصیه در منطقه‌ی ما براه انداخته هنوز در چشم همه است.

نه کشور بزرگ امریکا، نه اتحادیه اروپا، و نه هیچ یک از همسایگان ما، جز تندروهای حاکم بر اسرائیل و حامیان آنها در امریکا، از القای این دروغ بهره نمی‌برند. پچ پچ کردن در گوش ترامپ که حکومت این‌ها به مویی بند است و همه چیز در حال فروپاشی است دروغی محض و خیانتی آشکار به تمام غرب است.

خلاصه کنم:

از لحاظ استراتژیک سیاست «فشار حداکثری» گرچه می‌تواند به تضعیف اقتصاد ایران، به تقویت هم‌پیوندی اقتصادی و نظامی با چین و روسیه، و به تقویت گرایش‌های رادیکال و تضعیف گرایش‌های اعتدالی در حکومت و جامعه منجر شود. اما نمی تواند به «تغییر رژیم» یا «فروپاشی کشور» منجر شود.

عادی سازی روابط با ایالات متحده حائز اهمیت استراتژیک برای کشور است. هیچ کشوری نمی‌تواند به یک قدرت جهانی، حتی منطقه‌ای تبدیل شود، اما با قدرت‌های بزرگ رابطه‌ی دیپلماتیک و پیوندهای اقتصادی گسترده نداشته باشد.

به لحاظ تاکتیکی سیاست فشار حداکثری تا حد معین قابل تعدیل است، بدین منظور باید طراحی و اجرای سیاست خارجی تماما به وزارت خارجه واگذار شود و تحت کنترل دولت و شورای امنیت ملی درآید. میزان موفقیت وزارت خارجه در مهار «فشار حداکثری» به میزان تحرک دستگاه اجرایی، در میزان جدا کردن آقای ترامپ از تیم B و همکاری او با اروپا، در احتراز از هرگونه برخورد تهاجمی با اسرائیل، و بالاخره در میزان اطلاع، مشارکت و جلب پشتیبانی شهروندان در مهار فشار حداکثری، نهفته است.

دیدار و گفت‌وگو بین مسوولین ایرانی و امریکایی حائز اهمیت تاکتیکی است و پاسخ مثبت یا منفی به آن بستگی به دستاوردهای ممکن آن دارد. حرف آقای روحانی، در این مورد که با هرکس حاضر است دیدار و گفت‌وگو کند اگر منافع کشورش ایجاب کند، حرفی مسوولانه‌تر از مواضع بعدی ایشان بود.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***