نامه ی دروغین عمرسعد به ابن زیاد،و جواب ابن زیاد
در روز هفتم عمروبن حجاج با پانصد سوار،مامور نگهبانی شریعه ی فرات گردیدند و آب به روی اهل بیت(ع) بسته شد.
عمر سعد که تصمیم داشت جریان را با صلح و سازش تمام کند به دروغ به ابن زیاد نوشت:امام حسین(ع)خواهان آن است که به وطن خود بازگردد،و یا به یکی از مرزهای اسلامی روانه شود،یا نزد یزید برود و با او سازش کند،در این صورت مساله حل است و صلاح امت نیز در همین می باشد.
عمر سعد این دروغ و افتراء بزرگ را به امام حسین(ع) نسبت داد با این که آن حضرت(ع) مکرر می فرمودند:
"زنازاده ی پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر ساخته است،بین کشتن و زنده بودن با ذلت،و هیهات که من ذلت را برگزینم،خداوند مهربان و رسول و مومنین و دامن های پاک و مردان غیور هرگز ذلت را نمی پذیرند و پیروی افراد پشت را بر کشته شدن پر افتخار مقدم نمی دارند."
هنگامی که نامه ی دروغین عمر سعد به ابن زیاد رسید و آن را خواند،گفت:
"این نامه ی شخص خیرخواه مهربانی است که برای قومش فرستاده است. "
خواست جواب نامه را بنویسد،شمر بن ذی الجوشن برخاست و به ابن زیاد گفت: "آیا این گفتار را از ابن سعد می پذیری بعد از آن که حضرت امام حسین(ع)و یارانش به سرزمین تو گام نهاده اند و دست بیعت بر دست تو ننهاده اند،تا تو قوی گردی و خودش ضعیف؟..."
همین گفتار شمر،رای ابن زیاد را عوض کرد و در جواب عمر سعد نوشت:من تو را برای صلح و سازش تاخیر انداختن امور و میانجی گری نفرستاده ام،بنگر که اگر حضرت امام حسین(ع) سر بر فرمان من نهاده او را به عنوان تسلیم شدن نزد من بفرست وگرنه بر او سخت بگیر و با او بجنگ و پس از کشتن او پیکرش را زیر سم ستوران قرار بده...اگر چنین کردی نزد من مقرب هستی و پاداش کلان داری و گرنه کنار برو و زمام فرماندهی را به دست شمر بده،فرمان من این است که شمر فرمانده ی لشگر گردد."
ابن زیاد این جواب نامه را به شمر داد و او را با چهار هزار نفر روانه ی کربلا کرد.شمر به کربلا آمد و نامه ی ابن زیاد را به عمر سعد داد و پس از بگو مگو،شمر گفت:اکنون بگو تصمیم تو جیست،اگر فرمان امیر(ابن زیاد)را اجرا می کنی که باکی بر تو نیست وگرنه برو کنار،من زمام فرماندهی لشگر را برای اجرای فرمان امیر به دست می گیرم.
عمر سعد گفت: "من خود سرپرستی لشگر را به عهده می گیرم و به تو نمی سپارم و چنین افتخاری برای تو نخواهد بود،وای تو فرمانده ی پیادگان باش".