سلام نو – سرویس سیاسی: از غلامرضا مصباحی مقدم تا محمدرضا باهنر هر آن چه از عقلا و کهنه سواران در اصولگرایی مانده دنبال ایجاد ائتلاف فراگیری در اصولگرایان هستند تا بتوانند در انتخابات مجلس سال 98 با قاطعیت و اطمینان اصلاحطلبان را از بهارستان اخراج کنند، اما تلاشهای آنان با تمام تفاوتها و شباهتهایی که دارد با یک مانع بزرگ به نام جبهه پایداری مواجه است.
جبهه پایداری انقلاب اسلامی یا همان هواداران سابقا دو آتشه محمود احمدینژاد مهمترین عامل عدم وحدت اصولگرایان در چند انتخابات گذشته هستند. آنها با توسل به تریبونها و صدای بلندی که دارند خود را وزندارتر از آنچه که هستند نشان میدهند و با توسل به همین رویکرد جریانهای قدیمی و قدرتمندی مثل موتلفه را از دور رقابت خارج میکنند و سهمی بیش از آنچه باید در لیستهای انتخاباتی به دست میآورند.
جبهه پایداری متفاوتترین نوع نگاه به سیاست را در بین اصولگرایان دارد و به نقش فقاهت در کنشهای سیاسی خود به شدت اهمیت میدهد. در زمان تاسیس این جبهه محمد تقی مصباح یزدی و عزیز الله خوشوقت دو چهرهای بودند که نظارت فقاهتی را بر تصمیمات این گروه سیاسی داشتند، اما بعد از فوت عزیزالله خوشوقت جایگاه او به فقیه ناشناسی اختصاص یافت.
نقش پررنگ مصباح یزدی در راس جبهه پایداری شاید یکی از عجیبترین اتفاقات این گروه سیاسی باشد. مصباح همیشه به مخالفتش با حزب و کار حزبی مشهور بود و خودش در جایی گفته بود که «تشکل و نشستوبرخاستهای خود را داشته باشید؛ اما مبادا حزب تشکیل دهید».
مصباح جای دیگری به اختلافش با بهشتی اشاره میکند و از دلایلش برای عدم عضویت در حزب جمهوری اسلامی میگوید:
«عضویت در یک حزب یا گروه یا دسته، وابستگی فکری و علاقه غیرعقلانی میآورد. برای همین در همان اوایل انقلاب که شهید بهشتی همراه دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، چون تعهد حزبی را مغایر با ارزشها و باورهای دینی میدانستم، به عضویت آن درنیامدم».
حالا اما مصباح ضد حزب نه تنها با تشکیل حزب مخالفتی ندارد بلکه بر کرسی رهبری معنوی یکی از احزاب اصولگرا تکیه زده، حزبی که البته به اسم جبهه و به رسم حزب است. اما نگاه ماورایی مصباح به سیاست اینجا هم رخ مینمایاند و او بارها و بارها از انتخاب اصلح غیرمقبول به صالح مقبول دفاع میکند.
توییتر جبهه پایداری اخیرا در واکنش به سخنان باهنر که ایده اصلح بیزای مصباح را به چالش کشیده بود مدعی شد مصباحیزدی بارها اعلام کرده است معرفی اصلحی که امکان رأیآوریاش فراهم نیست، کار لغوی است ولی نگاهی به مواضع رهبر معنوی جبهه پایداری نشان میدهد که حداقل تا امروز مصباح هم در حرف هم در عمل به ارجحیت اصلح بدون رای نسبت به صالح رای آور باور دارد.
مصباح سال 93 درباره نامزد اصلح چنین گفته بود:
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که اگر بنده تشخیص دادم یکی اصلح است، باید حتما زمینه رأیآوری هم داشته باشد، چراکه اگر چنین شرطی وجود داشت، سلمان و ابوذر نیز نباید از امیرالمومنین علیهالسلام پشتیبانی میکردند، چون رأی نداشت!
یکی از محل اختلاف اصولگرایان با جبهه پایداری هم همین ایده نامزد اصلح است که البته به نظر میرسد بهانه باشد تا یک نظریه واقعی! آنچنان که نه جلیلی نه باقری لنکرانی هیچ کدام اصلح نبودند.
پایداری با این دست از بهانهها سالها است که در بین اصولگرایان نرخ تعیین میکند و اصولگرایان نیز به دلیل ترس از دست رفتن سبد رای پایداری به خواسته آنان تن میدهند، حالا باید دید آیا این بار هم اصولگرایان حاضرند پیروزی را با رضایت و سبد رای پایداری عوض کنند یا خیر؟