راهیابی پرماجرای فیلم شیار۱۴۳به سی و دومین جشنواره فیلم فجر، موجی از امید را برای آینده سینمای ایران آفرید. روایتی بی پیرایه، ساده و شاعرانه از زندگی یک مادر شهید. روایتی که بر دل ها نشست و تحسین ها را برانگیخت. نرگس آبیار و محمّدحسین قاسمی در آن فیلم نشان دادند که فیلم دفاع مقدس لزوماً فیلم جنگی نیست. می توان به سبک و سیاق سینمای ایران، و با نگاهی هنری و به دور از جلوه های ویژه سینمای اکشن و پرحادثه، فیلمی برای هشت سال دفاع کردم این سرزمین ساخت. ورود جوانان خوش ذوق فیلم اولی، در این عرصه ها شورانگیز است. فیلم اول می تواند اما یک حادثه باشد ولی برداشتن درست دومین گام و سپس گام های بعدی نویدبخش درخشش ستاره ای دیگر در آسمان پُرستاره سینمای ایران خواهد بود.
خوشبختانه فیلم دوم نرگس آبیار با نام زیبای «نفس»، بوفه اکسیژنی شد برای سینمای قصه گوی دفاع مقدسی. نرگس آبیار در فیلم نفس با پاسداری از نگاه لطیف زنانه و روایتی همچنان شاعرانه از شکوه زندگی در روزگار جنگ گفت. در این فیلم گامی بلند در تکنیک های سینمایی از جلوه های ویژه تا فیلمبرداری و صدا و نور و طراحی صحنه برداشته شد. فیلم نفس، نویدبخش ادامه حضور بانویی با نگاه عمیق، عالمانه و سرشار از صفا و وقارِ یک زن ایرانی مسلمان در عرصه سینمای ایران بود. و این شب ها اما دوستداران سینما، کامل شدن ماه را در فیلم شبی که ماه کامل شده به نظاره می نشینند. روایتی هنرمندانه، اثرگذار و بسیار سینمایی از یکی از شگفت انگیز ترین رویدادهای روزگار ما. حقیقتی تلخ اما واقعی. روایت لحظاتی که غبار اندیشه های تاریک بر قلب ها می نشیند و چراغ عشق و عاطفه و احساس را خاموش می کند. آنجا که سیاهی و ظلمت تعصب و نادانی و کینه، طومار مهر و انسانیت را در هم می پیچد. ماجرای ریگی و به ویژه برادرش، ماجرای انسانی است که روزنه های دل را به روی عشق و عاطفه می بندد. با بسته شدن دریچه های دل، دروازه ها و دالان های نفرت و کینه و غرور گشوده می شود. بادهای سرخ و سیاه خشم و غصب در می گیرد. آتش جهالت زبانه می کِشد. عبدالحمید ریگی مسخ می شود. با مفهوم عشق بیگانه می شود. از رسم عاشقی اش به همسرش تنها ژست هایش را به یاد دارد. آنگاه که برای بیان عشقش به فائزه دست هایش را گره می کرد و به قلبش می کوفت تا به او بگوید که فائزه در جان و دلش خانه کرده. ژستی به یاد مانده از آن روزگاران که گاهی برای آرام کردن همسر آشفته اش به سینه کوبیده می شود. اما چه فایده که درها بسته است و به جای مشت اگر پتک هم بر این دیوار کوفته شود خانه را راهی نیست. به بیان شمس تبریزی «خانه پر است یک سوزن از راه نیست». عبدالمالک ریگی خوب می داند که نخست باید به جنگ نور و عشق برود. باید دلِ برادر را از عشق همسرش تهی کند. باید قلب را از نورِ مهر خالی کرد. نرگس آبیار با هنرمندی این دوران گذرا را روایت می کند. نشان می دهد این جراحی بزرگ را. به تصویر می کشد خانه تکانی دل را از نور عشق. و آنگاه که آخرین ذره های روشنایی از دل عبدالحمید بیرون می جهد و آنگاه که فرشته عشق از دلش پر می کشد، دیوِ نفرت، نعره زنان از راه می رسد و خانه دل می شود تاریکخانه دیوان. و فائزه منصوری ناگهان خود را با موجودی دگر روبه رو می بیند. عبدالحمید دیگر آن همسر پیشین نیست. الناز شاکردوست با بازی کم مانند خود این دگردیسی را به خوبی باورپذیر می کند. با بسته شدن همه روزنه های امید، او تنها باید به عنوان مادر در فکر نجات فرزندش باشد. فرزندی که هر آن ممکن است به چنگال ضحاک افتد. پسرش مدتی پیش پیشکش شده بود به عموی ضحاکش. ریگی ضحاکی است که خوراکشدل و جان کودکان بی گناه سرزمین ایران است. او را از مغز هراسی نیست. مغز را می توان شست. مغز را می توان پر کرد از هر چیزی. مغز را می توان پر کرد از فرمول هایی که روا دارد برادرکشی را. مغز را می توان از کار انداخت. مغز را می توان خرید، می توان فروخت. اما دل را داستانی دیگر است. دل را نمی توان فریب داد. دل خریدنی نیست. دل بازار و معامله را نمی فهمد. عبدالمالک می داند که باید چشمه دل را با سیمان جهل پر کند. تا این چشمه زنده باشد جوان ایرانی فریب او را نخواهد خورد. الناز مرگ دل و جان را خوب می فهمد. او می خواهد به هر قیمتی، دلبندِ دیگر و تازه به دنیا آمده اش را از چنگ ضحاکیان برهاند. ماجرای شبی که ماه کامل شد، روایت جنگ بین خیر و شر، نور و ظلمت و عشق و عقل است. بسیار باعث خوشحالی است که نرگس آبیار و محمّدحسین قاسمی گرفتار ژست های روشنفکرانه نشدند. آنها عزم شان را جزم کردند