به گزارش سلام نو ، روزنامه شهروند نوشت: «چند وقتی میشود که به خاطر وزن زیادش به «غول» معروف شده است؛ غولی که در نهایت قاتل شد و به دلیل مرام و رفاقت دست به یک جنایت خیابانی زد. حسین غول یک ماه پیش بود که در خیابان صفا در میدان امام حسین(ع)، پسری جوان را با شلیک گلوله کشت و به بانه فرار کرد. یک ماه تمام آنجا ماند و فقط بیسکویت خورد تا این که ماموران پلیس آگاهی پایتخت او را شناسایی و دستگیر کردند. این قاتل سنگین وزن که ادعا میکند ٥ مدال کشوری بدنسازی را از آن خود کرده است، صبح دیروز در پلیس آگاهی تهران، ماجرای یک ماه زندگی مخفیانه خود را در اتاقی کوچک روایت کرد. او در حالی که حال خوبی نداشت و گاهی هم خودش را میزد، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از چندینسال افسردگی و قتلی که به خاطر دوستش مرتکب شد، گفت:
چند سال داری؟
٣٧ سال.
چند بار تا حالا دستگیر شدی؟
این بار سوم است که دستگیر میشوم. دو بار قبل از این به اتهام درگیری و ضرب و شتم زندانی شده بودم.
چرا دست به قتل زدی؟
همه چیز به خاطر دوستم بود. مصطفی زندگی مرا نابود کرد. سر مرام و معرفت و حرفهایی که به من زد، به یک قاتل تبدیل شدم. من اصلا نمیخواستم فرشاد را به قتل برسانم اما به خاطر درگیری و کینهای که مصطفی از او داشت من قاتل شدم.
ماجرا چه بود؟
همه چیز از سه ماه قبل از جنایت شروع شد. آن زمان مصطفی و مقتول با هم بر سر یک دختر درگیر بودند. هر دو عاشق یکی از دختران محل شده بودند و سر همین موضوع مرتب کلکل میکردند و درگیر میشدند. تا این که یک شب وقتی با مصطفی در قهوهخانه بودیم، فرشاد و دوستانش آمدند. دوباره مصطفی و فرشاد با هم درگیر شدند. من آن شب آنها را از هم جدا کردم و دعوا فیصله یافت. فردای همان روز هر دو با هم آشتی کردند. بعد از آشتی مصطفی یک اسلحه به من فروخت و گفت که لازمت میشود. نمیخواستم بخرم اما گفت همراهت باشد شاید بعدا دوباره خودم از تو این اسلحه را بخرم. من هم قبول کردم. سه ماه گذشت تا این که روز حادثه من داشتم از جلوی مغازه قصابی فرشاد میگذشتم. یک لحظه نگاهم به فرشاد افتاد و او گفت که چرا چپچپ نگاهش میکنم. همین سرآغاز درگیری ما بود که با وساطت مردم تمام شد. وقتی موضوع را به مصطفی گفتم، او با حرفهایش مرا وسوسه کرد که دوباره به سراغ مقتول بروم. فریبم داد. وقتی شنید فرشاد با من بیدلیل درگیر شده، گفت تو حسین غول هستی؛ قدرتت زیاد است و همه باید این را بدانند. چطور اجازه میدهی به تو اینگونه توهین کنند. در محل همه باید بدانند که غول چه کسی است. مصطفی گفت که فرشاد به او هم توهین کرده و من بهعنوان رفیقش باید کاری انجام دهم. همین حرفها باعث شد که من وسوسه شوم. حالم هم خوب نبود. درست ٥ شب بود که اصلا نخوابیده بودم. همه اینها باعث شد که به خانه بروم و اسلحه را بردارم. همین مسأله باعث قتل شد.
یعنی با قصد کشتن فرشاد به آنجا رفتی؟
نه. اصلا قصدم کشتن نبود. میخواستم زهر چشم بگیرم. قصد داشتم اسلحه را نشان بدهم و قدرتنمایی کنم. ولی فرشاد و پدرش و پسرخالههایش ریختند سرم. با چاقو و مشت و لگد مرا میزدند. ١٠ ضربه چاقو به من زدند. من هم برای دفاع از خودم شلیک کردم. فرشاد مرد و پدرش هم کمی زخمی شد. ولی اصلا نمیخواستم کسی را بکشم.
لحظه قتل مصطفی کجا بود؟
او هم آنجا بود. در مغازه روبهرو ایستاده بود و تماشا میکرد ولی اصلا دخالتی نکرد و وارد دعوا نشد.
بعد از قتل چه کار کردی؟
وقتی دیدم تیرم به فرشاد و پدرش خورده و آنها روی زمین افتادهاند، فرار کردم. همان زمان وسایلم را جمع کردم و به بانه رفتم. مقصد خاصی نداشتم یهو دیدم در بانه هستم. آنجا یک اتاق اجاره کردم و زیاد از آنجا بیرون نمیآمدم.
در این یک ماه خرج زندگیات را چطور تأمین میکردی؟
پول زیادی نداشتم، فقط بیسکویت میخوردم. شبها هم نمیخوابیدم. عذاب وجدان داشتم. کابوس میدیدم. شاید باورتان نشود اما همین الان هم هنوز در شوک هستم و باورم نمیشود که قاتل شدهام. در آن یک ماه هم شوکه بودم و باورم نمیشد که جان یک انسان را گرفتهام. روزها و شبهای وحشتناکی بود.
قصد فرار از کشور را داشتی؟
نه. اصلا حالم خوب نبود و فقط کابوس میدیدم. پشیمان بودم و میخواستم وقتی به خودم آمدم، خودم را تسلیم پلیس کنم اما مخفیگاهم را شناسایی کردند و دستگیر شدم.
چرا به تو میگویند «غول»؟
چون وزنم زیاد است و چاق هستم به غول معروف شدهام.
با مصطفی و فرشاد چطور آشنا شدی؟
من با مصطفی بیشتر دوست بودم. با هم بچهمحل بودیم. با فرشاد هم همینطور.
در دو سابقه قبلیات با چه کسی درگیر شده بودی؟
یک بار با دوستم. یک بار هم سر دختر درگیر شدم. پدرش را کتک زدم. سال ٨٢ بود. به زندان افتادم و بعد از پرداخت دیه آزاد شدم.
ازدواج کردی؟
بله.
فرزند هم داری؟
دو پسر ٦ و ١٣ ساله دارم.
شغلت چه بود؟
من مربی باشگاه بدنسازی هستم. خیلیسال است که کار بدنسازی میکنم. قبلا وزنم خیلی کمتر از این بود و هیکل و اندام خوب و ورزشکاری داشتم. ٥ مدال طلای کشوری هم در بدنسازی و رشته پاور لیفتینگ گرفتهام.
چی شد که وزنت بالا رفت؟
به خاطر داروهایی که میخوردم اضافهوزن پیدا کردم و چاق شدم.
چه داروهایی؟
داروهای آرامبخش میخوردم. من بیماری شدید افسردگی دارم. روح و روانم بهم ریخته و حتی کارت قرمز هم دارم. به دلیل همین مسأله هم به سربازی نرفتم. شبها نمیتوانم بخوابم. چند وقت پیش زمانی که دیدم با خوردن داروها وزنم دارد بالا میرود و پاهایم ورم کرده است، به مدت ٦ ماه خوردن داروها را قطع کردم. اما نمیتوانستم بخوابم. حال روحیام روز به روز بدتر میشد تا این که دوباره خوردن دارو را شروع کردم.
در بیمارستان هم بستری شدهای؟
نه. ولی مرتب تحت نظر پزشک بودم. داروهای مختلفی میخورم.
چه حرفی داری که به خانواده مقتول بزنی؟
میخواهم به آنها بگویم که من قصد قتل نداشتم. مقصر اصلی مصطفی است. او به من اسلحه داد. میدانست که من قرص اعصاب میخورم و از لحاظ روحی حالم خوب نیست. از همین موضوع سوء استفاده کرد و با حرفهایش مرا به قتل ترغیب کرد. او بود که باعث شد من دوباره به مغازه مقتول بروم و با آنها درگیر شوم. چون از فرشاد کینه داشت، مرا قربانی این کینهاش کرد و خودش آزادانه میچرخد./ایسنا