بهاء الدین بازرگانی گیلانی در یادداشتی می‌نویسد که ایران باید بیش از همیشه در برابر تهدیدات آمریکا هوشیار باشد.

نوشته: بهاءلدین بازرگانی گیلانی، مترجم و پژوهشگر

ایالات متحده امروزه به بهترین وجه و دربزنگاه تاریخی است تا برای دنیا دردسرهای بزرگ و مهارنشدنی بیافریند. این ناشی از دلواپسی استرس گونه او در ازدست دادنِ دهه ها هژمونی بی بدیل اش در دنیاست. کلیت دنیای غرب تا کنون به اینکه آمریکا حلال مشکلات جهانی است انس گرفته بود. ایالات متحده که به مدت پنج، شش دهه، سپهسالار دموکراسی بود و در خدمت آزادی های سیاسی و اقتصادی قرار داشت، امروزه به یکی از عوامل هرج و مرج در عرصه بین المللی تبدیل شده و هر جا بتواند به حمایت از منازعه و بی ثباتی برمی خیزد. این اپیدمی، پشت همپیمانان، بویژه اروپا را می لرزاند و همه هاج و واج، به دنبال متحدان جدید از چین و ماچین می گردند.

مرکل، صدراعظم خویشتندار و محافظه کار آلمان، کشوری که بعد از جنگ در همه زمینه ها مستظهر به حمایت های بیدریغ از آن سوی آتلانتیک بود، کمتر از یک سال پس از روی کار آمدنِ رئیس جمهوری غیرعادی و روانشیست آمریکا، در اظهاری کم سابقه و با فاصله گیری معنادار از ایالات متحده، به ناچار گفت: "اروپا دیگر باید بدون اتکا به دیگران تصمیم بگیرد که روی پای خود بایستد." همین چند روز پیش ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه که دو روز زودتر از شروع اجلاس سران گروه 20 به ژاپن رفته بود، در ملاقات با آبه نخست وزیر، پیشنهاد اتحاد جدیدی میان فرانسه و ژاپن را داد که گویای هرچه ضعیف تر شدن امید همپیمانان اروپایی به ایالات متحده است. ظاهرا قرار است اتحادی میان ژاپن و هندوستان و استرالیا به همراه سایرِ دموکراسی های آسیایی در رویارویی با چین کمونیستِ شدیدا مرکانتیلیستی شده، به وجود آید و فرانسه اولین کشور اروپایی است که به پیوستن به این اتحاد البته فعلا "نمادینِ" ضدچینی ابرازتمایل کرده است. آلمان تجارت پیشه برخلاف فرانسه، که تاکنون نگاه به تجارت با چین و به بازارهای گستره و آینده دار این کشور دوخته، از چنین اتحادی فاصله گرفته است. برآمدنِ امپریالیسم زرد در شرق دور از یک سو، تغییر رویکردهای آمریکا از سوی دیگر و بازگشتِ گرایش های تند ناسیونالیستی، پوست اندازی کاملا آشکاری در مناسبات کلاسیک و مستقر بین المللی و شکل گیری اتحادها و بلوک های جدید جهانی در حال ظهور است که آدمی را به یاد یارگیری های ناسیونالیستی و جنگ افروزانه اروپائیان در قرون هیجدهم و نوزدهم می اندازد.

باری، امروزه، چنانچه به ساختار به شدت بدخیم شده ایالات متحده نگاه کنیم می بینیم که این ساختارها روزبه روز معماگونه تر می شوند و هیچ کس نمی تواند به راحتی تشخیص دهد که کدام بنگاه و واحد اقتصادی در این کشور وجود خارجی دارد و اصلا چگونه کار می کند. دستکاری های مالی و پولیِ پیچیده با نرخ های بهره، به ابزاری مجازی برای تداوم حیات اقتصادی و مالی هژمونیک آمریکا، به دور از کارکردهای اقتصادی واقعی و کمتر مولد، تبدیل شده است. این همه، ایالات متحده را ازجایگاه هژمونیک اش به تدریج ساقط می کند و هراس ناشی از چنین تنزلی این قدرت جهانی را لاجرم به اتخاذ شیوه های تهاجمی وامی دارد.

برخلاف شادمانی جاهلانه هرج و مرج خواهانِ این سوی دنیا! و بدون ابراز خوشوقتی از چنین فرآیند نگران کننده ای، باید گفت که این فرآیند، واقعی است و حاصل آن، یکی هم این است که ایالات متحده در تقلای شتاب آلوده ای باشد تا بر نشانه ها زوال خود، عمدتا با توسل به مداخلات و عملیات تأتری میلیتاریستی علیه کشورهای کم اهمیت در دنیا سرپوش گذارد. ایالات متحده که هرگز در جنگ های بزرگ و واقعی همانند اروپائیان – مخصوصا روسیه و آلمان و فرانسه – در ناتاریخ کوتاه خود مشارکت نداشته، تاکنون فرصت طلبانه به دنبال شکار ضعیف ها یا ضعیف شده های دنیا، نظیر نوریگا در پاناما، میلوسویچ در صربستان، صدام در عراق، طالبان در افغانستان و ...است، تا گویا از دنیا زهرچشم بگیرد و باج خواهی کند. این روند حالا در دوران زمامداری دونالد ترامپ به اوج اعلا وعریان خود رسیده و اینک گویا ظاهرا نوبت ایران عزیز ماست!؟ سوال اساسی این است که به راستی چرا ما در نوبت قرار گرفتیم و کجای کارمان، چهار دهه پس از چنان انقلاب بزرگ و تاریخی، لنگ افتاده است؟

گروه جدید جنگ طلب که اینک رئیس جمهوری آمریکا را احاطه کرده اند و با تحریکات چند کشور منطقه تشجیع می شوند، سناریوی راه اندازی یک رویارویی بزرگ دیگر در منطقه همیشه بحرانی و مستعد خاورمیانه را در سر می پرورانند. این سناریو از یک سال پیش با پاره کردن قرارداد هسته ای با ایران توسط ترامپ تاکنون با تحریم های بی سابقه و تضعیف کننده ایران به پیش رفته و تمام شواهد، برخلاف تصور بسیاری، حاکی از این است که ایالات متحده و متحدان منطقه ای اش به زعم خودشان کمر به نابودی ایران اسلامی در بازه زمانی بلندتری بسته اند.

به طور کلی می توان تشخیص داد که ایالات متحده که بعد از حوادث یازده سپتامبر "تروریسم" را به جایگاه یک "قدرت جهانی!" ارتقا داد، درواقع می خواهد "وضعیت جنگی دائمی را درسراسرِکره خاک نهادینه کند" و حالت تنش جهانی رایجی را درسطح مشخصی حفظ و بردنیا تحمیل کند. یک مثال ساده گویای این پدیدار است: مثلا اروپائیانِ متحد آمریکا، دیر زمانی این را اصلادرک نمی کنند که چرا این قدرت جهانی، مناقشه اسرائیل و فلسطین را با آنکه در توانش هست، فیصله نمی دهد. به قول یک جمعیت شناس فرانسوی و محقق سیستم های آمریکایی: "هیچ توضیح قانع کننده ای برای رفتارهای آمریکا وجود ندارد و نمی توان فهمید که این ابرقدرت که دچار فربگیِ امپریالی شده، چرا طبق سنت هایی که بعد ازجنگ جهانی دوم براساس آن تحکیم یافته، عاقلانه زمامداری نمی کند و چراچنین رفتارهای بی قرار و متزلزلی ازخود نشان می دهد؟ چون قدرتی فوق العاده دارد؟ یا اینکه برعکس چون ملتفت شده، قدرتی که آن را به تدریج بر دنیا مستولی کرده، متزلزل و ناپایدار شده است؟" بسیاری از مصلحین و متفکران جهانی و به ویژه اروپایی نسبت به عواقب چنین فرآیندهایی ابراز نگرانی می کنند. درعین حال در رابطه با کشورمان، عده ای هم هستند که با تردید، نظاره گر اوضاع اند و بدشان هم نمی آید که یک ایران اسلامی که گویا "بیش از اندازه بزرگ شده و مزاحمت ایجاد می کند" را به زعم خود از سرِ راه برداشته شده ببینند.

اما از دیدگاه ناظران بین المللی، هرگونه تهاجم احتمالی ایالات متحده به جمهوری اسلامی ایران، آغازی بر زوال محتوم سیستم آمریکایی خواهد بود. افکار عمومی دنیا برخلاف فضای ژورنالیستی همیشگی علیه کشورمان – که این دفعه ایران را محور توسعه طلبی و بی ثباتی منطقه ای معرفی می کند – به موقعیت استراتژیکی و ژئوپولیتیکی با اهمیت ایران، منابع انرژی، موقعیت ترانزیتی، نیروی انسانی کارآمد و تاریخ تمدنی آن به خوبی واقف است و مخصوصا می بیند که کشورمان بعد از یکی دو دهه انقلابی، اینک آشکارا در مسیر انتقال به دوران آرامش خود از جنبه های داخلی و خارجی قرار گرفته و حتی در منطقه به نفع ثبات و مبارزه با تروریسم عمل کرده است. چندصدایی و پلورالیسم سیاسی و پویایی اجتماعی خاصی که در ایران حاکم شده، مورد توجه جهانیان است، آن را از سایر ممالک منطقه متمایز می کند و اساسا خود عامل بازدارنده است. از این رو، تهدیدهای نظامی و تحمیل تحریم های مهارگسیخته و بیرحمانه علیه کشور بزرگی که به قرارداد هسته ای با قدرت های جهانی روی نهاده، ذاتا بی معنا، ناکارآمد و موقتی خواهد بود. افکار جهانی درعین حال نسبت به عصبانیت و طاق شدن تحمل این قدرت منطقه ای که از حس دینی و ناسیونالیسم تاریخی هم برخوردار است، ابراز نگرانی می کند. چنین فرآیندی برای تمام دنیا و ارکان امنیتی و اقتصادیِ خود به خود به مشکل افتاده آن، پرمخاطره خواهد بود.

در این شرایط بر رهبران سیاسی و زمامداران کشور است که چنین تحولاتی را مدنظر داشته باشند، با مسئولیت و جهان شناسانه و به دور از یکدندگی و عصبیت عمل کنند، تا گزک به دست ایالات متحده، این هیولای به عطش افتاده نیافتد و بدانند که هرآینه دنیا با آمریکای امروز، آبستن رخدادهای بزرگ و تاریخی است. حفظ و اعتلای توافق برجام که بزرگترین سرمایه سیاسی خارجی و عامل مهم بازدارندگی برای کشور است، باید حتی المقدور حفظ و با اقدام دوراندیشانه و منسجم سیاسی و مخصوصا به کمک یک دستگاه دیپلماسی کارآمد، مبتکر، متهور و سطح ملی که منحصر به چند نفر معدود و بسته موجود نباشد، از مخمصه فعلی رهایی، بلکه اعتلا یابد.

دیپلماسی ایرانی

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید