سلام نو – سرویس سیاسی: دوشنبه دولت آمریکا بعد از تحریم رهبری و چند فرمانده ارشد سپاه اعلام کرد که تا آخر هفته جواد ظریف، وزیر خارجه ایران را نیز تحریم میکند، اتفاقی که به معنای این است که دیگر به ظریف ویزای آمریکا نمیدهند و هر کس با او و مرتبطینش معامله تجاری کند از سوی آمریکا تحریم میشود.
این اتفاق با واکنش حمایتی عموم جامعه و فعالین سیاسی مواجه شد و حتی رییس جدید کمیسیون امنیت، مجتبی ذوالنوری که از چهرههای شاخص راست تندرو است نیز تحریم ظریف را بیمورد دانست و گفت: آقای ظریف نه تروریست است و نه کار قاچاق انجام داده و جزء نیروهای مسلح هم نیست که تحت تحریم قرار بگیرد. این یعنی هیچ مبنایی برای تحریم او وجود ندارد جز آنکه آمریکاییها به این موضوع رسیده که تحریمهایشان بی خاصیت است به همین دلیل میخواهند دست به هر کاری بزنند تا دیپلماسی ما را تحت تأثیر قرار دهند.
او در ادامه تاکید میکند: رفت و آمدهای دیپلماتهای ما و وزیر خارجه مثل سابق و پرشورتر از گذشته انجام میشود این هم بر افتضاحات آمریکاییها اضافه خواهد کرد.
اما واقعیت این است که همه از تحریم ظریف ناراضی نیستند و طیفی از دلواپسان وطنی در کنار تیم B (بن سلمان، بن زاید، بنیامین نتایاهو و بولتون) از تحریم ظریف استقبال کردهاند و شادانه بر طبل تحریم وزیر خارجه کوبیدند و افتخار کردند که دیپلمات مذاکره کننده حسن روحانی در نهایت تحریم شد ولی محمود احمدینژاد و سعید جلیلی که انقلابی بودند تحریم نشدند و "وای بر این دست آورد جواد ظریف"!
عکسالعمل تاسف بار، غیرملی و خجالتآور دلواپسان در حالی رخ میدهد که ظریف چه در زمان مذاکره و چه در زمان تحریم چوب سرزنش دلواپسان برسرش بود، در حالی که همین تحریم اگر برای سعید جلیلی بود سند افتخاری بر مقاومت دیپلمات مقاوم و انقلابی بود.
علامت سوالهای زیادی در برابر این خوشحالی تاسفبار شکل میگیرد از جمله این که با کدام استاندارد تحریم نشدن از سوی آمریکای جنایتکار و امپریالیست برای احمدینژاد و جلیلی افتخار و برای ظریف شکست است؟ با کدام استاندارد تحریم شدن فرماندهان سپاه و رهبری نشان قدرت آنها و برای ظریف نشان ضعف است؟
آیا دوستان دلواپسان از تحریم رهبری و سپاه هم همینقدر خوشحال شدند که از تحریم ظریف خوشحال هستند؟ آیا منافع حزبی و گروهی برای طیفی که صفت ارزشی را یدک میکشد این قدر مهم است؟
البته این نخستین بار نیست که دم خروس دلواپسان بیرون میزند و اولویت منافع گروه و حزبی آنها بر منافع ملی خودنمایی میکند. در یک مورد مشهور از این استانداردهای دوگانه میتوانیم به مناظره تاجزاده با نبویان رجوع و بحث مذاکره با آمریکا را دوباره مرور کنیم.
نبویان در مناظره با تاجزاده وقتی به بحث مذاکره با آمریکا رسید گفت:"مذاکره با آمریکا را حاج قاسم سلیمانی باید انجام دهد نه آقای ظریف." به عقیده او مذاکره چین با آمریکا فرق دارد با مذاکره ظریف با آمریکا چرا که "آنها به گونهای حرکت میکنند که مذاکره به نفعشان باشد."
در پاسخ به این اظهار نظرهای محمود نبویان بود که مصطفی تاجزاده از وجود دولت پنهان در ساختار سیاسی ایران سخن گفت و تاکید کرد: "از دولت پنهان صحبت میکنم، چون همین الان آقای نبویان گفت به جای دولت رسمی فرمانده سپاه برود با آمریکا صحبت کند."
همین دیدگاه بود که باعث شد پس از دیدار اسد از تهران بدون حضور ظریف آمریکا صراحتا بگوید که برای آنها وزیر امور خارجه ایران قاسم سلیمانی است، نه جواد ظریف، دیدگاهی که در نهایت به تضعیف جایگاه ایران در مناسبات بینالمللی منجر میشود.