*بنابراین معتقدم بزرگترین مشکل اصلاحطلبان فقدان استراتژی و فقدان تشکل و رهبری است. فقط کاریزمای آقای خاتمی بود که آن هم رو به اتمام است و ایشان هم متوجه شدهاند. کدام چهره و شخصیت اصلاحطلب اگر به مردم بگوید پای صندوق بروید و رای بدهید قبول میکنند؟ این را به شما میگویم چون با تمام وجود حس کردهام و معتقد بودم باید در انتخابات 96 شرکت میکردیم. همه انتقاداتی که به حسن روحانی داشتیم محفوظ، اما باید در انتخابات 96 شرکت میکردیم. بارها هم گفتهام به این دلیل باید شرکت کنیم که کشور مجددا به دست جریانی که از 84 تا 92 قوه مجریه را در اختیار داشت، نیفتد. منتها هرجا که میرفتم، به استانها و دانشگاهها که میرفتم، بزرگترین مشکل و دردسر من بهخصوص در مواجهه با جوانان این بود که میگفتند چرا باید در انتخابات شرکت کنیم؟ چه آبی از رأیدادن گرم شده که باز میگویید رأی دهیم؟ پاسخهایی میدادم، یکعده را مجاب میکرد و یکعده را نه. این وضعیت بود تا روزهای آخر که یکباره موجی به وجود آمد و عده زیادی که تردید داشتند رأی دهند یا نه، در 48 ساعت آخر تصمیم گرفتند رأی دهند. /خبرانلاین
به گزارش سلام نو، روزنامه شرق با صادق زیباکلام گفتوگویی در باره تفکر و رفتار دوجناح اصولگرا و اصلاح طلب انجام داده است. استاد دانشکاه تهران به سوالهای این حوزه پاسخ صریح داده است.
بخشی از مصاحبه را می خوانید:
* اصلاحطلبان نتوانستند در 22 سال گذشته بگویند ما چه میخواهیم و چه میگوییم. آرمان و انتظارات ما کدام است. کنشگر سیاسی، آرمان و اهدافی دارد. کسی که باشگاه یا NGO درست میکند، هدف دارد، مثلا هدف شما دیدن کوههای ایران است، در دانشگاه گروه کوهنوردی درست میکنید. هدف اصلاحطلبان از بودن در سیاست چیست؟ طبیعی است همه احزاب و جریانات سیاسی میخواهند به قدرت برسند. هیچ جریان سیاسی به شما نمیگوید ما وارد حوزه سیاست شدهایم چون میخواهیم مثلا به بشریت و یتیمان خدمت کنیم .قطعا همه به آنها میگویند چرا اینجا آمدهاید جای دیگری بروید. پس اصلاحطلبان هم مانند هر جریان سیاسی دیگری وارد عرصه سیاست شدهاند برای رسیدن به قدرت. حالا به قدرت برسند که چه کنند؟
*فرض کنیم الان اصلاحطلبان تمام قدرت را داشتند، یعنی همه ارکان حکومت نیز اصلاحطلب بودند. سوال این است که شما چه چیزی میخواهید در جمهوری اسلامی ایران ایجاد یا برقرار کنید؟ برای دانشگاهها، زنان، اهل سنت، فقر و بیکاری چه برنامهای دارید؟ اما اصلاحطلبان در این 22 سال به جز یک مشت کلیگویی و سخنان قشنگ چیز دیگری نگفتهاند.
*اصلاحطلبان میگویند ما به دنبال «احترام به رأی مردم»، «حاکمیت قانون» و «مبارزه با فساد» هستیم. خب، مگر اصولگراها اینها را نمیگویند؟
* اصولگراها هم نمیگویند ما فقط شعار میدهیم. آنها هم میگویند ما میخواهیم عمل کنیم اما مشکلات و موانعی است. برای اصلاحطلبان هم یقینا موانعی خواهد بود. معتقدم اشکال از اینجا شروع میشود که اصلاحطلبان بعد از 22 سال نتوانستهاند بگویند ما در عرصه سیاست هستیم باید چه چیزی به دست بیاوریم یا چه کنیم. کلیگویی را باید کنار بگذاریم. اصولگرایان هم کلیگویی میکنند.
*قبل از عید فراکسیون امید به دیدن آقای خاتمی رفته بودند و ایشان گفتند دیگر مردم به ما اعتماد ندارند که به نظر من، درستترین حرفشان همین بود، در فروردینماه در نامهای سرگشاده به آقای خاتمی نوشتم که اشکال در این نیست که چرا حسن روحانی اینطور رفتار کرده و الان ما هزینهاش را میدهیم. این یک حقیقت تلخ است اما کاش اشکال اصلاحطلبان رفتار بد حسن روحانی بود، ای کاش اشکالشان این بود که مردم را جمع کرده و به فراکسیون امید رأی دادند و فراکسیون امید حتی یک نطق قبل از دستور که سرش به تنش بیرزد، در این مدت انجام نداده است.
ایکاش ایراد اصلاحطلبان این بود که 24 میلیون در 29 اردیبهشت 96 به آقای روحانی رأی دادند و او حتی درباره یکی از مطالبات آنها نیز صحبت نکرد، چه برسد به اینکه به آنها عمل کند.
*اشکال اصلاحطلبان از اینها اساسیتر و بنیادیتر است؛ اشکال اول این است که نتوانستند بگویند ما دنبال تحقق کدام آرمان و هدف هستیم و استراتژی اصلیمان چیست. در این نامه، به آقای خاتمی گفتم اصلاحطلبان باید با هویتی مهم، بنیادین و مشخص شناخته شوند که آنهم «آزادیخواهی و دموکراسیخواهی» است. آن فرد مریخی بعد از بازگشت از ایران، باید این را بگوید که جریانی به نام اصلاحطلبان وجود دارند که خیلی قدرت ندارند، اما طرفدار دموکراسی هستند و معتقدند بزرگترین مشکل و مانع توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، نبود دموکراسی و آزادی است.
*اشکال دوم در مدیریت است؛ رهبر اصلاحطلبان چه کسی است؟ سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، حسین مرعشی، غلامحسین کرباسچی، محمدخاتمی، محمدرضا خاتمی یا محمدرضا عارف؟ در 22 سال گذشته اگر رهبری کاریزماتیک آقای خاتمی را کنار بگذارید که دور از جانشان مثل رهبری دکتر مصدق برای جبهه ملی است، اصلاحطلبان نه تشکیلات داشتهاند، نه سازماندهی و نه انسجام. مشخص نیست هرکسی چه کاره است.
*بنابراین معتقدم باید استراتژی اصلی اصلاحطلبان روشن باشد که من معتقدم باید «دموکراسیخواهی» باشد. البته میتوانم با شما بحث کنم که چرا اینقدر بر آزادیخواهی و دموکراسیخواهی تأکید میکنم و بعد تشکیلات و سازماندهی. به قول لنین، «با حزب ما همه چیز هستیم، بدون حزب چیزی نیستیم»؛ محصول حزب تشکل و سازماندهی است. نیروی عظیم اجتماعی حداقل تا 29 اردیبهشت 96 بود که 24 میلیون رأی جمع کرد، اما این نیروی عظیم اجتماعی رهاست؛ اینها تشکل، سازماندهی، وحدت و انسجام ندارند؛ اینکه دیگر تقصیر اصولگراها نیست.
*اولین و مهمترین وظیفه آقای خاتمی این است که سروسامانی به رهبری اصلاحطلبان بدهد و قبل از آن تعریف کند و بگوید مشخصا دنبال تحقق دموکراسی در ایران هستیم. اگر به حکومت برسیم، بزرگترین هدفمان اشاعه دموکراسی در ایران است؛ اگر هم نرسیم و در اقلیت باشیم، مثلا در مجلس یک نماینده داشته باشیم، باز هم بدانید اصلاحطلبی یعنی دموکراسیخواهی و آزادیخواهی. به نظرم این اصل بحث است و من واقعا کسل و خسته میشوم و دلم میسوزد که همیشه فقط یکسری بحثهای پیچیده علوم سیاسی انجام میدهیم
* هر اتهامی که اصلاحطلبان به نظام وارد کنند، این را نمیتوانند بگویند که نظام باعث شده نتوانیم دور هم جمع شویم و تصمیم بگیریم و رهبری و شعار استراتژیک به وجود بیاوریم. چرا راه دور میروید. صد نماینده لیست امید در مجلس داریم که سه سال است در مجلس هستند. یک بار شده یکی از این صد نفر یک نطق قبل از دستور یا مطلب در حد علی مطهری بگوید؟ خیر. این هم تقصیر شورای نگهبان است یا وزارت اطلاعات و دادستانی مستقر در اوین؟ این دیگر بیمایگی خودمان است.