سلام نو – سرویس سیاسی: بار دیگر خرداد و بار دیگر علی شریعتی، مردی که بعد از 42 سال همچنان در کانون بحثهای روشنفکری ایران قرار دارد. علی شریعتی فرزند محمد تقی شریعتی مفسر نوگرای قرآن بود و خود نیز متفکری برجسته و سخنرانی تکرار نشدنی بود که سخنرانیهایش هنوز بعد از نیم قرآن جذاب، گیرا و شنیدنی است.
علی شریعتی به طور قطع یکی از جدیترین محرکان انقلاب مردم ایران علیه شاه بود، کسی که سخنرانیهایش در حسینه ارشاد با حجاب و بیحجاب و چپ و راست را شیفته خود میکرد و سخن گفتنش از آزادی و آزادگی مردم را به هیجان میآورد. از او به درستی به عنوان معلم انقلاب یاد میشود هرچند بیراه نیست اگر او را مبلغ انقلاب نیز بداینم.
شریعتی مبلغ اسلام بود، البته اسلام و تشیعی که به تعبیر خودش در برابر تشیع صفوی قرار داشت. او در سخنرانی و کتاب مشهور تشیع علوی، تشیع صفوی ضمن تعریف دو نوع طرز فکر شیعه، مباحث مختلف دین اسلام و شیعه را در دو نوع اندیشه ارزیابی میکند. مباحثی نظیر عترت، عصمت، وصایت، ولایت، امامت، عدل، تقیه، سنت و نفی بدعت، غیبت، شفاعت، اجتهاد، دعا و تقلید در این کتاب و بین دو نوع شیوه تفکر، بررسی و مقایسه میشود.
شریعتی در بخشی از کتاب خود در تبیین تشیع صفوی میگوید:
در دوره صفویه مدهب تشیع تغییر جهت می دهد . تشیع ضد وضع موجود ، تشیع وفق وضع موجود میشود . تشیعی که به عنوان یک نیرو دربرابر حاکمیت بود ، به عنوان یک نیرو در کنار و پشت سر این قدرت می ایستد و از آن جانب داری میکند.کارش و نقشش هم عوض میشود . تشیعی که حالت انتقادی به وضع موجود داشت ، حالا یک رسالت تازه دارد آن نقش توجیهی است.
همین رویکرد شریعتی به جز حکومت شاه و ساواک برای او مخالفین جدی در بین روحانیون نیز مهیا میکند، مخالفین که تا امروز نیز پای مخالفت خود ایستادهاند.
شریعتی باور داشت که جامعه به یک پروتستانیسم اسلامی نیاز دارد. او به پروتستانتیسم مسیحی اشاره میکرد که به گفته او، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عواملی که اندیشه و سرنوشت جامعه را به نام دین متوقف کرده بود، از میان برداشت. شریعتی منتقد برداشتی از اسلام بود که به گفته او، «به ما تحرک نمیبخشد، بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت میدهد و همه امیدها را به بعد از مرگ موکول میکند.»
شاید بتوان دو گانه تشیع علوی و صفوی را نیز در همین چهارچوب دید، او تشیع علوی را تشیعی منتقد، پیشرو و ضد وضع موجود میدانست که از انفعال تشیع جلوگیری میکرد.
آنچنان که خود علی شریعتی نوشته تمام عمر فکری و اعتقادیاش، «همه در ایمان به مکتب علی و عشق به خاندان عزیز پیغمبر و تعهد در برابر نهضت آزادکننده و عدالتخواه تشیع انقلابی» گذشت تا در نهایت در لندن و در تبعیدی خود خواسته ولی اجباری جان به جان آفرین تسلیم کند.
مراسم تشییع پیکر علی شریعتی به همت دوستانش از جمله امام موسی صدر، صادق طباطبایی، صادق قطبزاده و یاران و دوستانش در نهضت آزادی و انجمنهای اسلامی دانشجویان به یک میتینگ سیاسی، آنچنان که مراسم چهلمین روز درگذشتش نیز به یک رویداد سیاسی با حضور چهرههای برجسته سیاسی جهان عرب تبدیل شد.
اما مرگ شریعتی پایان راه و بحث او نبود. امروز پس از 4 دهه این همچنان نام علی شریعتی است که در صدر بحثهای روشنفکری مطرح است. بازار نقد او همچنان داغ است و به جز روحانیون مخالفش امروز لیبرالها نیز به نقد او و تاثیرش بر رادیکالیزم میپردازند.
اما فارغ از تمام اینها و حواشی دیگر نمیتوان این را انکار کرد که شخصیت شریعتی در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است، سخنرانی چنان شورانگیز که بعد از نیم قرن همچنان محل دعواهای فسلفی و سیاسی باشد، روشنفکری برای تمام سالها. شاید بزرگترین افسوس امروز ما این باشد که حسینیه ارشاد، میراث سترگ روشنفکری فکری دینی امروز بعد از درگذشت ناصر میناچی به پایگاه آنانی بدل شده که نه نسبتی با روشنفکری دینی دارند نه نستبی با شریعتیها و مطهریها!