سلام نو – سرویس بین الملل: "افول آمریکا"، "سقوط آمریکا"، "فروپاشی آمریکآ" و اصطلاحاتی از این دست کلیدواژههایی هستند که این روزها از سوی تئوریستنهای اصولگرا بسیار شنیده میشود، تئوریستینهایی که وعده فروشی آمریکا در 2030، 2050 یا سالهای دیگر را میدهند.
وقتی درباره فروپاشی آمریکا در گوگل جستوجو کنید در همین صفحات اول به لیستی از سایتهای اصولگرا یا روسی میخورید که وعده فروپاشی آمریکا طی چند سال آینده را دادهاند، وعدهای که سالهای سال است از سوی این رسانهها داده میشود و برای اثباتش به حرف چهرههایی چون هنری کسینجر، جوزف نای و دیگران استناد میکنند و برای ترویجش از کارشناسان گمنام داخلی و خارجی مصاحبه میگیرند.
مثلا یک رسانه اصولگرا در گفتوگویی که از قول یک مقام ارشد نظامی آمریکا نقل میکند میگوید که "آمریکا در حال فروپاشی است، مانند یک کمپانی در آستانه ورشکستگی؛ سوال پیش روی ما این است که آیا رهبران این کشور ما را پیش از فروپاشی از این گرداب سقوط نجات خواهند داد یا نه."
ولی یک جستوجوی ساده در اینترنت شما را به این نتیجه میرساند که یا مقام مصاحبه شونده یا خود مصاحبه یا ترجمه آن جعلی است! تولید خبر جعلی برای ترویج یک توهم!
واقعیت این است که آمریکا شبیهترین حکومت به امپراطوریها دوران کهن است و البته تجسم معنای واقعی امپریالیسم و این مسئلهای غیرقابل انکار است. مسئله دیگر این است که هر صعودی سقوطی دارد و از پی هر پیروزی شکستی برآمده و آمریکا نیز در نهایت باید با شکستی بزرگ دست و پنجه نرم کند، ولی شکست دادن آمریکا و پشبینی فروپاشی آن به همین سادگی نیست که برایش پنج سال و ده سال صبر کنیم!
آمریکا و ایده سرمایه داری بارها و بارها شکست خوردهاند، بارها و بارها خطاهای بزرگ کردهاند، اما دو ویژگی به آنها اجازه داده تا همچنان به حیات خود ادامه دهند. ویژگی مهم و اول این است که سیستم اقتصادی آمریکا منعطف است و توانایی تصحیح خطاهایش را دارد و ویژگی دوم منابع سرشار آمریکا است. این سیستم از این که بخش بزرگی از مانیفست کمونیست را بپذیرد و با قوانین خود را تصحیح کند ندارد. شیفتهای فکری در مدل اقتصادی آمریکا نیز بر همین اساس است. اقتصاد و سیاست آمریکا، به ویژه اقتصادش، از تغییر پارادایمهای اقتصادی و پذیرش خطا هیچ ترسی ندارند.
سیستم اقتصادی آمریکا اصراری ندارد که الزاما مبتنی بر یک اندیشه خاص باشد و اگر ببیند در دورهای اندیشهای دیگر کارآمد است از پذیرش آن خود داری نمیکند. چنین رویکردی در سیستم سیاسی آمریکا هم قابل مشاهده است، سیستم که کاملا دمکراتیک نیست و هر کس پول داشته باشد توان پیشروی بیشتر را دارد و حتی کسی مثل ترامپ میتواند با دمکراسی علیه دمکراسی حرکت کند، اما همین سیستم هم از تلاش برای تصحیح اشتباهاتش گریزان نیست، ابتدا سعی میکند ترامپ را کنترل و بعد اگر همراه نشد، در صورت امکان حذفش کند.
آیا این به این معناست که این سیستم غلطگیر همیشه موفق به جلوگیری از غلط کامل میشود؟ نه. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مصداق این مسئله است ولی همین سیستم تاکید میکند که برای این دو بمباران نباید تا ابد با ژاپن دشمن بود و میتوان او را به متحدی کمنظیر در آسیا تبدیل کرد.
تمام اینها البته به این معنا نیست که آمریکا افول نکرده، چرا آمریکا افول کرده و در یک افق بلند مدت امکان فروپاشی هم برای آن قابل تصور است. آمریکا امروز دست و پا میزند تا چین را مهار کند، آن هم در حالی که به رشد عجیب هند نگاه میکند ولی واقعیت این است که دست و پایش بسته نیست و گزینههای بسیاری پیش روی خود میبینید.
این که با آمریکا دشمن باشیم، از آن بدمان بیاید و متنفر باشیم یک بحث است و این که تحلیلهایی متوهمانه را مبنای عمل سیاسی خود آن هم در سیاست بین المللی که بر مبنای واقعگرایی عمل میکند، قرار دهیم بحث دیگری است، بحثی که یک خطای استراتژیک جبران ناپذیر خواهد بود.