هنگامی که خبر شهادت حضرت مسلم(ع) رسید،صدای شیون و گریه فضای بیابان را پر نمود،و سیلاب اشک ها جاری گشت.

خبر شهادت حضرت مسلم و هانی(ع)

عبدالله بن سلیم ومذری بن مشعل(که هردو از طایفه ی اسدی بودند)روایت می کنند:وقتی که ما همراه امام حسین(ع) به منزلگاه "زرود "رسیدیم،مسافری را دیدیم که از راه کوفه می آید،او تا امام حسین(ع) را دید،از جاده خارج شد و امام حسین(ع) به او نگاه می کرد،گویا می خواست از او کسب اطلاع کند،ولی او رفت و امام به حرکت خود ادامه داد،یکی از ما به دیگری گفتیم:خوبست برویم اخبار کوفه را از آن مرد بپرسیم،هردو نزد او رفتیم و گفتیم:کیستی؟گفت:از قبیله اسدی هستم.

گفتیم:ما نیز از این قبیله هستیم،چه خبر؟

گفت:از کوفه بیرون نیامدم مگر این که دیدم جنازه ی حضرت مسلم(ع) و هانی(ع) را به ریسمانی بسته اند و می کشانند.

ما به حضور امام آمدیم و به حرکت ادامه دادیم تا به سرزمین"ثعلبیه"رسیدیم،عرض کردیم: ما خبر تازه ای داریم،اگر بخواهی آشکارا بگوییم وگرنه مخفیانه بگوییم.

امام حسین(ع) به ما و اصحاب خود نگریست و فرمود:ما با این ها رازی نداریم آشکارا بگویید،خبر شهادت حضرت مسلم و هانی(ع) و کشاندن جنازه ی آن ها را در کوچه و بازار به آن حضرت خبر دادیم.

حضرت امام حسین(ع) فرمودند: "انالله و انا الیه راجعون رحمه الله علیهما "و این عبارت را مکرر فرمود.

عرض کردیم:شما را به خدا از این سفر بازگردید،اکنون روشن شد که شما در کوفه یار و یاور ندارید،آن حضرت به پسران عقیل(ع) نگاه کردند و فرمودند:رای شما چیست؟حضرت مسلم(ع) کشته شده است.

آن ها گفتند:سوگند به خدا باز نمی گردیم تا از خون او انتقام بگیریم یا مثل او شربت شهادت را بچشیم.

حضرت امام حسین(ع) فرمودند:

"بعد از شهادت مسلم و هانی(ع) خیری در زندگی نیست."

دریافتیم که حضرت امام حسین(ع) تصمیم به حرکت به سوی کوفه دارند.

گفتیم:خداوند کار را بر شما به خیر بگذرانند.

فرمودند:خداوند مهربان شما را رحمت کند.

عزاداری برای حضرت مسلم(ع)

هنگامی که خبر شهادت حضرت مسلم(ع) رسید،صدای شیون و گریه فضای بیابان را پر نمود،و سیلاب اشک ها جاری گشت.

از بی وفایی روزگار اینکه جماعت بسیاری که در مکه و مسیر راه به طمع دنیا به امام حسین(ع) پیوسته بودند،هنگامی خبر شهادت حضرت مسلم(ع) و برگشتن ورق را در کوفه فهمیدند و امام حسین(ع) حقیقت موضوع را برای آن ها تشریح کرد،آن ها به چپ و راست نگاه کردند و همان جا پراکنده شدند،و فقط خانواده آن حضرت و برگزیدگان از یاران با حضرت باقی ماندند.

فرزدق با امام حسین(ع)ملاقات کرد و گفت:ای پسر رسول خدا! چگونه بر اهل کوفه اعتماد می کنی،آن ها همان افرادی هستند که پسر عموی تو مسلم(ع) و یارانش را کشتند.

قطرات اشک از چشمان نازنین حضرت امام حسین(ع) سرازیر شد و فرمودند:خداوند مهربان حضرت مسلم(ع) را رحمت کند.

"او به روح و ریحان و بهشت رضوان خداوند مهربان بازگشت،او وظیفه ای که برعهده داشت انجام داد و اکنون نوبت ما است که آن چه بر ما است انجام دهیم."

سپس اشعاری در پی بی وفایی دنیا خواند.

محدث قمی از برخی از تواریخ نقل می کند:حضرت مسلم(ع) دختری سیزده ساله داشت(که برخی نام آن را حمیده گفته اند)در میان کاروان امام حسین(ع) بود،پس از خبر شهادت حضرت مسلم(ع) امام حسین(ع) به خیمه ی خود آمد و آن دختر را طلبید و بیش از حد معمول به او نوازش و محبت کرد،او را روی زانویش نشانید،دست بر سر و پیشانی او کشید.

حمیده موضوع را دریافت و به امام حسین(ع) عرض کرد: "ای عمو،با من همانند نوازش و محبتی که به یتیمان می شود رفتار می کنی،مگر پدرم مسلم(ع) را شهید کرده اند؟قبلا این گونه با من رفتار نمی کردی. "

قطرات اشک از چشمان امام حسین(ع) جاری شد و فرمودند: "دخترم اندوهگین مباش،اگر مسلم نباشد،من پدر تو،خواهرم مادر تو،و دخترانم خواهران تو و پسرانم برادران تو باشند."

دختر حضرت مسلم(ع) به یاد غریبی و مظلومیت پدر،زارزار گریست،و پسران حضرت مسلم(ع) عمامه ها را از سر گرفتند و صدای گریه آن ها بلند شد،همه ی اهل بیت(ع) با آن ها همدردی کرده و عزاداری نمودند،امام حسین(ع) از شهادت حضرت مسلم(ع) بسیار رنجیده و غمگین شدند.

کد خبرنگار: ۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***