سلام نو - سرویس سیاسی: با کوچ ابراهیم رییسی به قوه قضاییه او بالاجبار از کانون فعالیتهای سیاسی اصولگرایان دور شد و اصولگرایانی که بعد از مدتها توانسته بودند رهبری مشروع، مطلوب و مقبول پیدا کنند را تنها گذاشت.
ابراهیم رییسی در این مدت توانسته بود به پشتوانه رأیی که در انتخابات پیشین ریاست جمهوری کسب کرده بود و حمایتهایی که درون حاکمیت و اصولگرایان داشته به نوعی در قامت میاندار و مدیر این جریان ظاهرا شود و از قالیباف تا باهنر و حداد را کنار هم قرار دهد و شورای وحدت این جریان را با چهرههای برجسته اصولگرا تثبیت کند.
اما خروج رییسی از دایره سیاست و بازگشتش به دایره قضا همان و پاشیدن وحدت نسبی اصولگرایان همان! اصولگرایان پس از ابراهیم رییسی هیچ کس را ندارند که چنان مقبول و مشروع و مطلوب باشد و البته از پایداری تا نواصولگرایان را راضی کند، کاری که ابراهیم رییسی تا حدی موفق به انجامش شده بود.
حداد شاید؛ قالیباف هرگز
با غیبت رییسی شورای وحدت اصولگرایان نیز از هم پاشید و باز رقابت برای پوشیدن ردای رهبری این جریان اوج گرفت و آنهایی که مدتی در سایه بودند باز به میدان رقابت باز گشتند.
در این میان نکته قابل توجه این است که در حالی که حتی نام چهرهای چون غلامعلی حداد عادل برای میانداری اصولگرایان مطرح میشود هیچ کس نامی از محمد باقر قالیباف، شهردار سابق تهران و کاندیدای فداکار انتخابات نمیبرد و هیچ کس حاضر نیست بپذیرد که پرچمدار و هماهنگ کننده اصولگرایان باشد.
محمدباقر قالیباف اگر برای هر کس و هرجایی مضر بوده باشد برای اصولگرایان مفید بوده. او بود که بدنه جوان این جریان را در شهرداری مستقر کرد، او بود که پشت هنرمندان این جریان ایستاد، او بود که حاضر شد از انتخابات به نفع ابراهیم رییسی کنار برود و او بود که در ائتلاف و اتحادهای این جریان مشارکت جدی داشت.
با تمام اینها محمد باقر قالیباف حتی نتوانست نیمی از اعتبار حداد عادل یا ولایتی را میان اصولگرایان کسب کند و در میان گزینههای احتمالی رهبری این جریان قرار بگیرد.
قالیباف و یاران نزدیکش در تمام این سالها نسبت یک غیرخودی را با جریان اصولگرا داشتند که بر حسب ضرورت در بازی این جریان شرکت و به آنها کمک میکردند ولی هیچ وقت در تصمیمگیری و تصمیمسازیهای اصولگرایان سهیم نبودند آنچنان که امروز هم تشکلهای اصولگرا با چهرهای چون حدادعادل موافق هستند ولی با قالیباف نه!
چرا اصولگرایان قالیباف را قبول ندارند؟
اما واقعا چرا چنین است و چرا اصولگرایان قالیبافی را که این چنین برای آنها مایه گذاشته خودی قلمداد نمیکنند و قبول ندارند؟ با توجه به گستردگی دایره اصولگرایی برای این سوال باید به دنبال پاسخهای متفاوتی گشت، پاسخهایی که بخشی از آن نزد شخص قالیباف است.
بخشی از قبول نداشتن قالیباف نزد اصولگرایان به نگاه ماورایی این جریان به سیاست بر میگردد که در پیروی از آیت الله مصباح یزدی خود را مامور به انجام وظیفه میدانند و دنبال گزینهای صالح و اصلح هستند؛ این نگاه در سخنان مرتضی آقا تهرانی قابل مشاهده است.
آقا تهرانی که از چهرههای موثر جبهه پایداری است درباره چهره مقبول این جریان میگوید:
"ما با هیچکسی از قبل نمیبندیم؛ فقط نگاه میکنیم که چه کسی اصلح است، چه از پایداری باشد چه نباشد. ما تجربه ائتلاف را داریم، نتیجه آن را هم دیدیم که حتی یکنفر از لیست هم وارد مجلس نشد."
این طیف قالیباف را صالح و صادق نمیدانند و به تعبیری او را اصولگرای اعتقادی نمیدانند. عموم اعضای این گروه قالیباف را چهرهای لیبرال میدانند.
طیف دیگر اما گروهی از اصولگرایان هستند که هرچند قالیباف را اصولگرا میدانند، اما از "مدرن بازی"های او دلخوشی ندارند و کوبیدن او به طبل نواصولگرایی و نزدیکی گاه و بیگاهش به اصلاحطلبان دلخوشی ندارند.
دلیل دیگر اما به خود محمد باقر قالیباف بر میگردد که عموم اطرافیانش منفعت طلبانی موج سوار هستند که نه دل در گرو او دارند، نه دل در گرو اصولگرایی و پس از هر بار شکست به سادگی دور او را خالی میکنند.
محمد باقر قالیباف اگر رویکردهای خود را تغییر ندهد و در روش و منش سیاسی خود تجدید نظر نکند به زودی اقبال حداقلی خود بین مردم را نیز مانند اقبالش میان اصولگرایان از دست خواهد داد.