سلام نو پلاس+: مهدی اخوان ثالث در آن سال ها و بعد از استبداد حاکم پس از کودتای 28 مرداد سال 32 شعری سرود و آن را به پیرمحمد احمدآبادی تقدیم کرد. شعری که در سا ل های بعد این بارها و بارها در برنامه های مختلف و از تریبون های گوناگون بازخوانی شد.
پیر محمدِ احمد آبادی همان محمد مصدق بود که در احمدآباد حصر شد و تا آخر عمر در همان جا زندگی کرد تا از دنیا رفت.
متن این شعر زیبا و البته ناراحت کننده از اخوان ثالث که به بهترین شکل حال و هوای استبداد پهلوی دوم را روایت می کند در ادامه آمده است:
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وان حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد
یک از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بی حساب تو دردادک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران بر کوهسار نیامد