شاید یکی از عجیب ترین داستان های ازدواج؛ غش کردن تازه داماد ایرانی پس از دیدن چهره نو عروسش در آینه سفره عقد بود؛ داستانی از یک ازدواج غیر منتظره که مادر برای پسرش رقم زد.

غش کردن داماد ایرانی پس از دیدن چهره تازه عروسش | عباس: زشتی او با آرایش هم قابل تحمل نبود!

به گزارش سلام نو، بدون این که دل و دماغ کاری داشته باشد شروع به قدم زدن کرد. از آن جا تا خانه شان چند دقیقه بیشتر راه نبود ولی خب برای او هر چه بیشتر طول می کشید بهتر بود. رسیدن به خانه به معنای زجر بزرگی بود.

بالاخره به خانه رسید. در را باز کرد و وارد شد. از سکوت خانه شان تعجب کرد. همیشه صدای تلویزیون گوش فلک را کر می کرد. شاید خواهرش در خانه نبود.

جایی مادر؟ هیچ صدایی به گوش نرسید. سراغ یخچال رفت. یک ظرف میوه شسته شده درون یخچال بود. آن را برداشت و شروع به خوردن کرد.

نیم ساعتی در تنهایی به سر برد. چقدر وقتی مادر و خواهرش در خانه نبودند، خانه شان آرامش داشت. بی اختیار نگاهش به عکس قاب گرفته پدرش افتاد. پدرش حتماً از دست مادرش دق مرگ شده بود. مگر یک آدم چقدر طاقت دارد. در همین فکرها بود که صدای مادر میخکوبش کرد: کی آمدی؟

نیم ساعتی می شود.

مادرش در گوشه ای نشسته بود و بعد از کمی حرف زدن بالاخره گفت: خب پسرم وقت آن رسیده که زن بگیری. خودم زنت را انتخاب کرده ام و هفته آینده هم مراسم عقدکنان است. به هیچ چیز کار نداشته باش.

با تعجب رو به مادرش کرد، او اصلا نمی خواست ازدواج کند آن هم با دختری که اصلا نمی شناخت: آن دختر کی هست؟

مادر سگرمه هایش را درهم کرد: کسی که من انتخاب کرده ام. مگر می شود کسی که من برای تو در نظر می گیرم بد باشد. مگر می شود من کاری بکنم که به ضرر تو باشد. این چه سوالی است که می کنی. زن تو کسی است که من می گویم.

عباس می دانست در این باره بیشتر حرف زدن بی فایده است. حرف، حرف مادرش بود و بالاخره درباره مهم ترین مسئله زندگی اش که ازدواج بود هم مادرش تصمیم گیرنده بود. یک هفته ذهن عباس درگیر این مسئله بود. یک هفته بود که عباس نمی دانست چه کار کند. دایم در ذهن اش اسامی همه دخترهایی را که مادرش به آن ها علاقه و لطف داشت مرور می کرد.

روز عقد کنان فرا رسیده بود. نمی دانست شاد باشد یا غمگین ؟ فقط خدا خدا می کرد که انتخاب مادرش زیاد بد نباشد. مادر گفته بود اصلاً لازم نیست که دنبال عروس بروی. خودم همه کارها را رو به راه کرده ام.

سر سفره عقد کنار عروس نشسته بود. بی آن که بداند آن عروس کیست؟ چندبار سعی کرده بود داخل آینه به چهره عروس نگاه کند ولی او چهره اش را در میان چادر پیچانده بود.

فکری بزرگ ذهنش اش را آزار می داد که یک دفعه متوجه صدای خواهرش شد: بگو بله.

بی اختیار بله را گفت. صدای هلهله و شادی فضا را پر کرد. در یک لحظه با دیدن عروس سرش گیج رفت و بیهوش شد.

وقتی به هوش آمد شروع به گریه کرد. مادرش کاری کرده بود که حتی دشمن هم نمی کرد؛ بتول دختر همسایه سرکوچه شان را که سال ها بود با مادرش رفت و آمد داشتند برای او انتخاب کرده بود.

در طول این سال ها هر وقت این دختر را دیده بود دلش به حال او سوخته بود. بتول دختری زشت بود که از نظر ذهنی مشکل داشت. چند روزی به حالت قهر به خانه نرفت بلکه بتواند همه چیز را به هم بریزد. یکی از همکاران وقتی در جریان قرار گرفت به او قول داد که کاری برایش انجام بدهد.

او گفت: ببین عباس تو هم خودت را به دیوانگی بزنی مشکل حل می شود. این طوری هیچ کس به تو کاری ندارد. خودبه خود طلاق دختره را می گیرند.

عباس چند هفته ای از رفتن به سر کار خودداری کرد و کارهایی از او سر زد که هیچ آدم عاقلی انجام نمی داد. ولی از گوشه و کنار شنید که همه می گویند:

این طوری بهتر شد. دو تا دیوانه راحت می توانند با هم کنار بیایند و زندگی کنند. عباس از این که حرفش در دهان ها افتاده بود، به شدت عصبی بود. تا کی باید تحقیر می شد. بالاخره تصمیم خودش را گرفت. بعد از سال ها باید جلوی مادرش می ایستاد، احترام به مادر با تحت سلطه بودن فرق داشت.

به سمت دادگاه خانواده رفت. اول باید تکلیف ازدواج با همسرش را روشن می کرد، زندگی با یک زن بیمار برای او غیرممکن بود.

کد خبرنگار: ۱۵
۱۷۲دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 85
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 87
  • آرش IR ۰۳:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    75 7
    بکدامین گناه
  • IR ۰۵:۱۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    108 6
    چه مادر بی رحمی مادر مگه اینجوری میشه مگه پسرت دشمنته
    • پریسا IR ۰۱:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
      25 1
      ببین شک نکن مادر عفریته ش یه معامله چرب و نرمی با مادر عروس کرده‌
  • IR ۰۷:۲۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    64 11
    وای بیچاره‌ طلاق میداد
  • IR ۰۸:۲۱ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    یک داستان تخیلی که دانش آموز کلاس سومی نوشته
    • ارش IR ۱۸:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
      12 10
      چ داستان بیخودی اصلا ب نظر پدرمادراتون اهمیت ندیت با هرکی دوس داریت ازدواج کنید
  • IR ۰۸:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    داستان جالبی نبود خیلی بچگانه وسطحی وغیر قابل باور وابکی. ممنون که به هوش مخاطب احترام می گذارید.
    • IR ۱۴:۴۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
      92 8
      واقعا حق باشماست 👌😅
    • ژاله IR ۰۶:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۹
      17 0
      امکان نداره تواین دوره تاسرعقدپسرودخترهمدگرونبینن داستان خیلی روشعورمخاطب حساب بازنکرده
  • صبا IR ۱۰:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    48 15
    یعنی واقعا یه مادر همچین کاری میکنه؟؟؟!!! من که میگم نامادریش بوده !
    • مریم IR ۰۳:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
      13 1
      احتمالا پدر و مادر دختر پول زیادی به مادر داماد دادن
  • امیر IR ۱۱:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    84 8
    مادرش حتما بیماری روانی شدیدتری داشته
  • IR ۱۲:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    درست ما وقت زیاد داریم ولی تورا خدا مسخرمون نکنید لطفا این بیشتر شبیه ی داستان بی سر ته بود
  • ناشناس IR ۱۲:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    31 24
    مبارکه❤️ ب پای هم پیر بشید..
  • هلن IR ۱۴:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    86 10
    خیلی مسخره بودی ما رو سر کار ذاشتن 😒
  • IR ۱۴:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    73 7
    خیلی بی مزه بود
  • IR ۱۵:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    74 10
    داستان خیالی آبکی
  • عباس IR ۱۵:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    24 19
    ما که خوشمان امد بگذارید بگویند
  • IR ۱۵:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    59 7
    خیلی چرت بود
  • ملیحه IR ۱۵:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    63 5
    منم که باورم نمیشه کا این داستان واقعی باشه
  • IR ۱۵:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    53 6
    خیلی مسخره بود
  • ندا IR ۱۵:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    52 4
    مسخره کردین رسما!!!؟
  • IR ۱۵:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    21 6
    خیلی ناراحت کننده هست... متاسفانه از این اتفاقا نیفته😔😔
  • IR ۱۷:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    63 13
    دانش آموزای کلاس اولی بهتر می نویسند
  • سمانه IR ۱۷:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    59 3
    دروغ محض هست در روستاها هم همدیگه را میبینن شاید خواب هزار سال پیش دیده در روستاها همه دانشگاه رفته و با سواد هستن
  • علی IR ۱۷:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    51 2
    داستانهای مسخره، اخبار دروغ، ...
  • IR ۱۷:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    29 7
    اینا داستان نیستن بعضی از مادرها هستن که به بچه ظلم‌های بدی میکنن تا آدم با چشم خودش نبینه باور نمیکنه من خودم تو آشناها دقیقا همین مادرها را دیدم
  • IR ۱۷:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    20 7
    جرررر این چه سمی بود فقط عکس اولششش
    • دل آرام IR ۰۱:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
      5 0
      منم مادرم همین طوری حرف حرف خودش فقط مغرور
  • جانم فدای ایران IR ۱۷:۵۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    23 3
    چرت و پرت بود. لطفاً نت مردم رو حروم نکنین
  • IR ۱۸:۱۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    17 4
    بیشتر شبیه یک رمان بود و زیاد جذاب نبود
  • شیراز IR ۱۸:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    29 2
    زنگ انشا کلاس اول دبستان داستان تخیلی😬😁😂
  • محمد IR ۱۸:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    28 4
    نمره انشا ۱۸ چون پایان معلوم نبود ... این خبرگزاری ها برای جذب مخاطب چه جفنگیاتی میتویسن
  • سید IR ۱۸:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    16 1
    نه شک نکنید ! گاهی واقعا از این اتفاقات رخ میدهد! گاهی پدر و مادرها بین فرزندان فرق میگذارند
    • حسین IR ۰۸:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
      3 0
      خیلی بی سرو ته بود بد نوشته بودید تخیلی وفیلم هندی بود
  • IR ۱۹:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    9 0
    کو‌بقیه اش ؟
  • فاطمه IR ۱۹:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    14 2
    همش دروغه داستان بود
  • آزاده IR ۲۰:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    44 1
    عجب .قبل از عقد آزمایش خون انجام ندادن. همینجوری عقد کردن😀
  • وحید IR ۲۰:۴۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    18 1
    اصلا چه دلیلی داره یک مادر این کار رو بکنه؛احتمالا این داستان ساختگیه آخه هیچ مادری توی دنیا حاضر به این کار نیست
  • شایان IR ۲۰:۵۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    20 5
    اصلا بگو همه چی واقعیت بود و عروس را ندیده پاس سفره عقد نشست مگه دختر سر کوچه شون نبود مگه خونشون رو بلد نبود مگه پدر و مادرش رو سر کوچه ندیده بود چه زشت دروغ میگید
  • IR ۲۲:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    31 3
    یعنی آزمایش نرفتن بدون نامه عابد عقدو خوند همش خالی بندی بود
  • کبری IR ۲۲:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    11 1
    طلاقی در کار نیست با این مهریه ها
  • علی IR ۲۲:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    27 2
    این داستان بود یا واقعی یا خواب. اما بیشتر به خواب آشفته میزد.
  • علی IR ۲۲:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    12 2
    این داستان بود یا واقعی یا خواب. اما بیشتر به خواب آشفته میزد.
  • مهراسا IR ۲۳:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    12 2
    اصلا جالب نبود
  • IR ۲۳:۵۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
    7 2
    ایی چه بی مزه
  • یوسف IR ۰۰:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    18 1
    یکم لطفا به مخاطبی که وقت واسه خوندن مطلب میگذاره احترام بگذارید این مال زمان حال نیست و نتنها سطح داستان پایینه که امکانش هم ضعیفه . حیف از پول نت و وقتی که واسه خوندن این مطلب صرف شد
  • فلانی IR ۰۱:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    10 2
    مادری که پدر را نابود کند به فرزند هم رحم نمیکند مثل مادر من ....
  • سار IR ۰۵:۵۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    8 1
    شبیه یه داستان نیمه تمام بود
  • IR ۰۷:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    5 2
    چقدربی مزه
  • مهدی IR ۰۸:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    14 1
    بیشتر شبیه رمان های عزیز نسین میمونه تا واقعیت!! چون در ایران آزمایش های قبل ازدواج بیشتر از یک هفته طول میکشد و کلاس های حضوری و مشترک بهداشت هم مزید بر علت در غیر واقعی بودن این داستان را دارد.
  • فرشته GB ۱۰:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    7 1
    مگه داماد کور بوده که قبل از عقد از مادرش نخواسته عروس رو در حضور مادرش حتی یکبار ببینه با عقل جور در نمیاد
  • صادق IR ۱۲:۵۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    7 1
    فکر کنم که همه رو سرکار گذاشته
  • م ز IR ۱۴:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    1 1
    والا نمیدونم این داستانو باور کنم یان ی خورده دور ا ز واقعیت بود ولی منم مادرم در حقم خیلی بد کرد ولی مادر واحترامش0 واجب
  • IR ۱۶:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    5 1
    واقعا که خیلی سایت سطح پایینی هستید،دلم براتون سوخت برای جذب مخاطب چیکار می کنین.
  • هانیه شونم IR ۱۶:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    3 1
    خیلی جالب بود بنظرم حتی اگه واقعی نباشه کاش تا اخر میذاشتین کنجکاو شدم
  • رضا IR ۱۷:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    3 1
    سلام، باورش سخت است،ولی نظر بنده هر کس از خودش اختیاری دارد مگه میشه بدون دیدن طرفین ازدواج کرد
  • IR ۲۰:۴۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    4 2
    حتما جن بوده 😅😅
  • IR ۲۱:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    6 2
    این اتفاقها مال صد سال پیش هست نه الان
  • IR ۲۲:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
    12 1
    نویسنده داستان پسگردنی لازمه
  • مکس IR ۰۰:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    6 1
    چرت ودوروغبسه
  • حمید IR ۰۱:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    3 1
    مسخره بود بی سر و تهه
  • وحید IR ۰۴:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    5 1
    چرند
  • رهگذر IR ۱۰:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    6 1
    سلام مگه بدون آزمایش خون میشه عقد کرد ....به نظرم داستان تخیلی بود
  • مادر IR ۱۲:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    5 1
    خدایی این متن رو کی نوشته؟ این ازدواج مال چه دوره ای هست؟ حتی پدر و مادر ما هم قبل از ازدواج آزمایش خون و غربالگری انجام دادن بعدش با جواب آزمایش نشستن سر سفره عقد. تو رو خدا به شعور مخاطب توهین نکنید.
  • علی IR ۱۳:۳۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    2 0
    بدبخت شد
  • ایرانی IR ۱۴:۰۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    2 0
    داستان تخیلی وچرت حالا گیریم حرف زدن وخواستگاری نداشتند برا عقد که آزمایش قبل از ازدواج واجبه اونو چکار کردند
  • ناشناس IR ۱۸:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    2 0
    دوستان دروغ نیست اگه ساخته ذهن بچه هم باشه داستان زندگی من بد بخت هست
  • مهنام NL ۱۹:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    6 0
    به این انشا ابتدایی نمره چند میدین ؟؟
    • ۱۳۷۸۲۱۴۵۳۶ IR ۱۷:۴۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
      3 1
      صفر
  • حافظ IR ۲۰:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
    1 1
    خیلی بچه گانه بود ،یه کمی به خودتان فشار بیارید داستان بهتری سرهم کنید
  • حسن IR ۰۶:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
    1 2
    مگه خانواده عروس ندیده بود اینجا داستان مشکل داره چون مادر عروس مشخص بود
  • IR ۰۹:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
    1 0
    خیلی توفکرش نرید تخیلی بود یعنی نه آزمایش خون رفتن نه کلاسای قبل از عقدو... بیشتر شبیه داستانهای هندیه
  • ساناز IR ۱۰:۰۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
    0 0
    دنیای به این بزرگی که ما زندگی کنیم هر روز یه اتفاق جدید رخ می ده .زندگی همه ما ها هم مثل یک داستانه .پس این چیزا حقیقت داره
  • دهقان IR ۱۵:۴۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
    0 1
    این کار برای عموی خدا بیامرز خانم اتفاق افتاده بود خانم تعریف می‌کرد که عموش وقتی سر سفره عقد زن دید پا به فرار گذاشت و رفت بعد بابا و بیقه فامیل رفتن آوردن با صحبت راضی کردن که زشته آبروی دختر میره ولی بعد چند سال که دوتا بچه داشتن از هم جدا شدن
  • دبزان IR ۱۴:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۵
    0 0
    داستانهای سر کاری
  • رعنا IR ۰۳:۴۱ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۶
    4 2
    بشنو وباورنکن الان تواین زمونه اولا دختر زشتی نداریم که داماد بخواد بادیدنش غش کنه دوما مگه فیلم هندی میخواستی بنویسی اسکل کردی ملتو احتمالا دختری هم اگه، بااین شکل وقیافه بوده باشه ابجی خودت بوده به دردنخور
  • IR ۲۲:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۶
    0 0
    کدوم پسر تو این دوره زمونه بدون اینکه دختر را ببینه میشینه سر سفره عقد؟ مگه عهد بوقه؟؟؟؟ سر کاریه.
  • IR ۰۶:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۷
    0 0
    ممکنه خواب دیده
    • حيىدر بدوي DE ۱۴:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۸
      0 1
      والله مرحومه مادرم همينكار بامن كرد والان ٣٥سال مانند ٣٥٠ سال ميگذرد واقعن میشه علتش هم نمیدانم چرا الان هم باهمیم ولی صمیمی نه
    • حيىدر بدوي DE ۱۴:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۸
      0 1
      والله مرحومه مادرم همينكار بامن كرد والان ٣٥سال مانند ٣٥٠ سال ميگذرد واقعن میشه علتش هم نمیدانم چرا الان هم باهمیم ولی صمیمی نه
  • مهسا IR ۱۲:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۸
    0 0
    مگه عصر تیرکمان سیمی یه که مادر آدم زن بگیره برا آدم . متاسفم که مخ مونو کار گرفتن .
  • IR ۲۱:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۴/۰۱
    0 0
    فک کنم داستانش خیلی قدیمی بود.... حداقل مال دهه 40 و 50 شمسی
  • لیلا اکبری IR ۱۳:۱۱ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۵
    0 0
    این داستان حقیقت داشت؟؟؟؟ یا تخیلی بود؟
  • نورای IR ۱۷:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۵
    1 0
    سلام به همه دوستان که این داستان را مطالعه کردین.وهر کدام نظر. دادید.عزیزان من هم یکی از قربانیان از این نوع بودم .مادرم وخواهرم رفتند خواستگاری دختر زیبا ولی نادان ..که 10سال عمرم را تباه کرد.بعد از این مدت با هزاران مکافات از دستش خلاص شدم ....مرسی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید