ادر این یادداشت، سامان سامنی به طور مختصر به موضوع استعمار اخلاق مدار پرداخته است.
استعماریسم در طول تاریخ استعمارگران را از انسانیت بری کرده و تمامی غرایز مادون حیوانی از قبیل تفاخر به نژاد، طمع و خشونت را با مبانی اخلاقی تأیید کرده است. سلطه نژادهای عالی بر نژادهای پَست از مقدرات نظام لیبرال دموکراسی است، استعماریسم به استعمارگر میآموزد یک فرانسوی با یک ویتنامی برابر نیست چرا که وقتی فرانسویان هزاران نفر ویتنامی را سلاخی میکنند مجامع حقوق بشری ساکتاند اما وقتی ویتنامیها همان سربازان مهاجم فرانسوی را در «دیِن بینفو» شکست میدهند به نقض حقوق بشر متهم میشوند. استعمارگران سابق، لیبرالهای امروزی، مردمان قابل احترام سرزمینهای پست را نجیبزادگانی معرفی میکنند که از کشور خود کوچ کرده تا برای اربابان اروپایی نوکری کنند.
«انسانیتزدایی گام به گام» قانونی است که لیبرالیسم با توسل به اخلاقیات توحش استعمارگران در تصاحب منابع مالی ممالک دیگر را توجیه میکند. سرمایهداری، نوزاد گورزاد استعمارگرایی قرون چهارده میلادی، محکوم است که تمام وحشیگری تاریخ غرب را بدوش بگیرد از شکنجههای قرون وسطا تا بیدادگاههای تفتیش عقاید و از بردهداری تا نازیسم.
اما این توحش عریان غرب را چه کسانی از اذهان محو کردند؟ دانشمندان علوم انسانی مثل مردمشناس-زبانشناس آمریکایی ادوارد ساپیر. در ایران نیز متخصصان علوم انسانی جاده صافکنهای سرمایهداری شدند برای مثال زبانشناسان داخلی در پژوهشهای گویششناختی زبان رسمی را نه زبان فارسی بلکه گویش تهرانی معرفی کردند یعنی زبان رسمی 80 میلیون نفر ایرانی محدود به گویشی میشود که قدرت اقتصادی-سیاسی در آن منطقه جغرافیایی متمرکز شده است. انقراض زبان مادری یک قوم یعنی انقراض هویت آن قوم و تهرانیسازیِ زبانهای ملی ایران که توسط زبانشناسان انجام میشود ادامهدهنده رادیکالیسم است. اِمه سهزِر در نمایشنامه «غمنامه کریستف شاه» احوالات امروز مردم مشرق زمین را نمایش میدهد که به طمع تمدنسازی غربی هرگونه جور و ظلمی را علیه خود تصدیق میکنند.
وجه اشتراک «استعماریسم» و «باستانگرایسم» در این است که هر دو مکتب با تقسیم انسانهای کره زمین به دو دسته «کِهتر» و «بِهتر» میکوشند تمامی قواعد اخلاقی-علمی را مجوزی کنند برای سلطه «بِهتران» بر «کِهتران».