امام حسین(ع) در مسیر خود به عراق، وقتی که از شهادت حضرت مسلم(ع) و نیرنگ و بی وفایی کوفیان آگاه گردید، به جمعی از یاران فرمان دادند تا هر کدام یک پرچم بدوش گیرند، تنی چند پرچم ها را بدوش گرفتند و فقط یک پرچم باقی ماند، یکی از یاران گفت:«ما را به حمل این پرچم سرافراز فرما».
امام فرمودند:« صاحب این پرچم هم خواهد آمد(اشاره به اینکه حبیب بن مظاهر صاحب این پرچم است) سپس برای حبیب چنین نامه نوشت: «از حسین بن علی به حبیب بن مظاهر، مرد فقیه و دانشمند، ای حبیب! تو خویشاوندی ما را با رسول خدا(ص) می دانی، و بهتر از دیگران ما را می شناسی، تو مرد آزاده و غیور هستی، جان خود را از ما دریغ مدار، که رسول خدا(ص) در روز قیامت واداشت خواهد داد.»
این نامه در کوفه مخفیانه بدست حبیب افتاد، او در فکر بود که خود را به کربلا برساند در این میان یکی از بستگان هم سنّش مسلم بن عوسجه را دید که می خواهد حنا خریده و به حمام برود، حبیب به او گفت:مگر نمی دانی مولای ما حسین(ع) وارد کربلا شده، عجله کن تا خود را به او برسانیم، مسلم به محض اطلاع آماده حرکت شد. آنها شبانه از کوفه خارج شده و خود را به امام رساندند.
در بعضی از روایات چنین استفاده می شود که حبیب بن مظاهر قبل از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به امام پیوسته است به این ترتیب که:
طبق روایت پیش گفته، امام حسین(ع) یک پرچم را نزد خود نگهداشت و فرمود: صاحب این پرچم خواهد آمد، ناگاه از دور غباری را دیدند که از زمین برخاسته، امام فرمودند: صاحب این پرچم همان است که به سوی ما می آید، وقتی که او نزدیک شد، دیدند حبیب بن مظاهر است، از اسب پیاده شد و در حالی که گریه می کرد بر امام و اصحابش سلام کرد، جواب سلامش را دادند.
حضرت زینب(س) پرسیدند: این کیست؟ به او گفته شد: حبیب بن مظاهر است، گفت: سلام مرا به او برسانید، وقتی که سلام او را به حبیب رساندند، حبیب مشت بر صورتش زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت: من کیستم که حضرت زینب(س) به من سلام بفرستد.
حبیب تلاشگری خستگی ناپذیر
از ویژگی های حبیب بن مظاهر این که تا آخرین توان خود تلاش بسیار کرد تا مردم را به حمایت از امام حسین(ع) سوق دهد، او در جریان بیعت گرفتن از مردم برای مسلم بن عقیل(ع) تلاش بسیار کرد.
او چندین نفر از بستگانش را برای یاری امام حسین(ع) به کربلا فرستاد و آن ها در رکاب امام به شهادت رسیدند مانند:
برادرش علی بن مظاهر
پسر عمویش ربیعه بن خوط
سلیمان بن ربیعه اسدی
انس بن حرث کاهلی
مسلم بن عطیه
فیس بن مستهر(که قبل از جریان کربلا در کوفه به شهادت رسید)
عمرو بن خالد اسدی
سعد غلام آزاد شده ی عمرو
موقع بن ثمامه
انس بن کاهل اسدی
غلام حبیب
شهادت جمعی از بادیه نشینان اسدی
از گفتنی ها این که: حبیب به امام حسین(ع) عرض کرد: در بادیه ی نزدیک اینجا(کربلا) جمعی از طایفه بنی اسد، بستگان ما زندگی می کنند، اگر اجازه دهی نزد آن ها بروم و آنان را برای یاری شما دعوت کنم، امام اجازه دادند، حبیب شبانه(شب هفتم یا هشتم محرم) از تاریکی شب استفاده کرد و خود را به طایفه ی بنی اسد رسانید، جریان را به آن ها گفت و سپس فرمود: اگر می خواهید به سعادت دنیا و آخرت برسید بیایید و حسین(ع) را یاری کنید، سوگند به خدا هرکس در این راه شهید شود، در اعلا درجه بهشت همنشین رسول خدا(ص) خواهد بود.
عبدالله بن بشر گفت: من به عنوان نخستین نفر این را می پذیرم، و اشعاری در این مورد گفت، همان لحظه نود نفر اعلام آمادگی کردند و برای یاری امام حسین(ع) حرکت نمودند.
ولی یکی از جاسوسان جریان را به عمر سعد گزارش داد، عمر سعد چهار صد نفر جنگجو را به فرماندهی «اَزْرَقْ» برای سرکوبی و جلوگیری آن ها فرستاد.
در کنار فرات، این چهار صد نفر، جلو افراد بنی اسد را گرفتند و جنگ سختی در گرفت، حبیب فریاد زد: ای ازرق! وای بر تو، برای تو و ما سزاوار نیست بجنگیم، بگذار شخص دیگری این بدبختی را به عهده بگیرد.
ازرق گوش نکرد و لشکرش را به جنگ تحریص می کرد، چون بنی اسد کم بودند، تاب مقاومت نیاوردند، جمعی کشته شدند، بقیه به بادیّه خود فرار کردند و از ترس، شبانه از آن بادیه کوچ نمودند.
حبیب با زحمت خود را به امام حسین(ع) رسانید، جریان را به امام عرض کرد و امام فرمودند:
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.