سابین به یاد مادرش افتاد. متحیر بود؛ اما اولین‌بارش نبود که می‌پرسید چرا او مثل پدربزرگ‌ و مادربزرگش نتوانسته یک رابطه‌ی بزرگ و عاشقانه داشته باشد.

زندگی، قبل از هرچیز زندگی‌ست...

گل می‌خواهد، موسیقی می‌خواهد، زیبایی می‌خواهد.

زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در‌کردن می‌خواهد. عطر شمعدانی‌ها را بوییدن می‌خواهد.

خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل که نیست؛ زایده است، انگل است، مرض است. ما باید به اصلمان برگردیم.

زخم را - که مظهر خشونت است - با زخم نمی‌بندند. با نوار نرم و پنبه‌ی پاک می‌بندند، با محبت، با عشق...

#نادر_ابراهیمی

در کنارِ ساحل قدم می‌زدم و می‌خواستم به جایی دیگر بروم که درخششِ چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی‌ای درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یک قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی‌ارزش من را فریب داده و من را از مسیرِ اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است ...

ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی‌ارزش نمی‌رفتم، واقعا می‌فهمیدم که بی‌ارزش است یا سال‌ها حسرتِ آن را می‌خوردم ؟!

#پائولو_کوئیلو

مارکوس کاتو می‌گوید: یک برده نباید وقتی که بیدار است، بیکار بماند.

کارش مفید باشد یا نه اهمیتی ندارد، او فقط باید کار کند؛ زیرا همین کار کردن، حداقل برای خود برده، مفید است.

این شیوه‌ی تفکر هنوز هم پایدار مانده و دلیل همه کارهای پرمشقت و طاقت فرسای بیهوده‌ی دنیای امروز است.

من بر این باورم که کارهای بیهوده و بی فایده به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم می‌ترسند. عقیده‌ای که رواج دارد چنین است که انبوه مردم، حیوان‌های حقیری هستند که اگر بیکار بمانند خطر خواهند داشت و بنابراین باید آنها را چنان مشغول کرد که فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند.

#جورج_اورول

گفتم"بابا، یادته بهم گفتی عشق هم لذته و هم محرک و هم عامل حواس پرتی؟"

_اوهوم.

"خب، یه چیز دیگه هم هست که تو بهش اشاره نکردی. این که اگر یه بار ببینی خرده چوب توی دست کسی که دوستش داری رفته، بلند می‌شی و سطح همه‌ی چوب‌های دنیا رو با یه چیز لطیف و شفاف می‌پوشونی تا یه وقت دوباره چوب نره توی دستش."

#استیو_تولتز

گفت پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورَد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد، نمی‌دانست که از خود می‌رمد.

همه اخلاق بد _از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کِبر_ چون در توست، نمی‌رنجی، چون آن‌را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی.

#مولانا

خوشبختی این جوری به سراغ آدم می‌آید. ذره‌ ذره می‌آید، در زمان‌های مختلف می‌آید. وقتی بچه‌ایم چشم امیدمان به شادی‌ای بزرگ، سعادتی تمام عیار و بی کم و کاست است. و ضمن اینکه انتظار وقوع چنین پدیده‌ای را داریم، می‌گذاریم که شادی‌های کوچک، تنها شادی‌های واقعی از کنار ما بگذرند، یا از داشتن قدر آن کوتاهی می‌کنیم.

#ارنستو_ساباتو

سابین به یاد مادرش افتاد. متحیر بود؛ اما اولین‌بارش نبود که می‌پرسید چرا او مثل پدربزرگ‌ و مادربزرگش نتوانسته یک رابطه‌ی بزرگ و عاشقانه داشته باشد. با حسرت به یک عشق واقعی فکر کرد، عشقی که در سختی‌های تقدیر زنده بماند و مثل یک سری از رومئو و ژولیت‌های دهه‌ی پنجاه از روی چیزهای بی‌اهمیت و دنیوی اوج بگیرد. آن عشقی که در کتاب‌ها می‌خوانیم، عشقی که در ترانه‌ها دمیده می‌شود و مثل پرنده‌ای تو را بلند می‌کند...

و تو هنوز محکم بمانی، مثل یک تکه‎سنگ: عظیم و صبور.

#جوجو_مویز

قانونی داریم که همیشه ثابت است:

"ما به محیطمان عادت میکنیم"

اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می‌کنید و فکر می‌کنید که این طبیعی است.

اگر با آدم‌های غرغرو همنشین باشید عیب‌جو و غرغرو می‌شوید و آن را طبیعی می‌دانید.

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می‌شوید ولی در نهایت شما هم عادت می‌کنید به دیگران دروغ بگویید و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم‌های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می‌شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.

"تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می‌کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی‌شوی"

#اندرو_متیوس

کد خبرنگار: ۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***