جنبش دانشجویی می ۶۸ در زمانی کوتاه بسیاری از کشورهای اروپای شمالی و برخی کشورهای اروپای شرقی را فراگرفت (آلمان، ایتالیا، انگلستان، اسپانیا، یونان، یوگسلاوی، چکسلواکی، لهستان) به چین سرایت کرد و آمریکا را نیز بینصیب نگذاشت و این سوال را پیش آورد که به چه دلایلی همزمان در جوامعِ توسعهیافتهی قانونمندِ دموکراتیک و جوامع غیردموکراتیک چنین «ناگهانی» سرزده است؟
این جنبش که گاه عدالتجو نامیده شد و گاه آزادیخواه از سوی متفکران نامهای متعددی به خود گرفت: ادگار مورن، نامش را «گذر از تمدن بورژوا» گذاشت. آلن تورن از «اولین جنبش اجتماعی در عصر فرا-صنعتی» سخن گفت. ریمون آرون با متلک، «پسیکودرام و یا انقلاب ِ ناپیدا» نامیدش. سالها بعد بسیاری از این فرضیهها به پرسش گرفته شد. هم ریمون آرون متهم به این شد که یک تحول عظیم فرهنگی را نادیده گرفته است و هم تحلیلهای رادیکال آنانی که جنبش جوانان ۶۸ را مرحلهای جدید و رادیکال در نقد ساختارهای سیاسی و اقتصادی میدانستند، بسیار خوشبینانه تلقی گشت.
مهمترین شاخصهی این جنبش قبل از هر چیز نادیده گرفتن استابلیشمنتهای سیاسی (احزاب)، اتوریتههای فرهنگی (دانشگاه و نظامهای آموزشی) و تقسیمبندیهای بوروکراتیک اجتماعی بود. (کار یدی-کار فکری) شعار اصلی می ۶۸ «اعادهی حیثیت از انسان در برابر سیستم» بود و این میسر نمیشد مگر به یمن سه ازسرگیری:
۱- سیاست: ازسرگیری تعریف سیاست که مبتنی بر توزیع قدرت میان احزاب رقیب سیاسی تعریف میشد و تلاش برای ابداع ورودیها و اشکال دیگر فتح میدان عمومی و شکل دادن به شبکههای جدید قدرت برای نقد سیستم. نقد دموکراسیهای موجود، نفی سیستم و افشای ابزارهای سلطه، افشای مهره شدن انسان در سیستم مسلط. خودانگیختگی و خودگردانی برای شکل دادن به این ضد-قدرت از مشخصات این جنبش بود.
۲- فرهنگ و اندیشه: از سرگیری نظری و اتخاذ رویکرد انتقادی به گفتمانهای ایدئولوژیک غالب و اقتباس و ارتزاق آزاد از منابع فکری و روشنفکری. جنبش دانشجویی اروپای دههی ۶۸ علیرغم غیبت یک گفتمان ایدئولوژیک مسلط، توانست تحت تأثیر تئوریهای مطرح جریانات فکری چپ انتقادی نارضایتیهای خود را تئوریزه کرده و قابلانتقال سازد. آلتوسر، دریدا، فوکو، بوردیو و البته تئوریسینهای اصلی مکتب فرانکفورت (آدورنو، مارکوزه، هورکهایمر و ...) عمده آثار خود را در همین دهه به بازار میفرستند.
۳- در حوزهی اجتماعی: بازنگری در سلسلهمراتب مناسبات اجتماعی و به پرسش گرفتن تفکیک ساحتها و تعریف وحدتهای جدید از دیگر مشخصات این جنبش بود. این بازنگری و نوآوریها را میتوان چنین فرموله کرد:
- در پیوند قرار دادن مبارزات دانشجویی با کارگران و دیگر اصناف، زنان (روزنامهنگاران، فرهنگیان و ...) بیاعتنا به سازمانهای سندیکایی میان اصناف
- اعلام همبستگی با جنبشهای ضد استعماری و ضدامپریالیستی در جهان (مشخصا ویتنام)
- نقد و سر باز زدن از تفکیک میان کارگران فکری و کارگران اقتصادی و اعتراض به چرخهای که شهروند را بدل به مهره میسازد.
خروجی این بحثهای تئوریک در روشهای مبارزاتی جوانان می ۶۸ چند چیز بود: بدبینی به اشکال کلاسیک سیاستورزی، بیاعتنایی به احزاب، نفی سلسلهمراتب و ایدهی نمایندگی، اهمیت ایدهی خودگردانی و خودانگیختگی، قائل بودن به «اقلیت فعال» بهجای «پیشگام انقلابی» لنینی.
می ۶۸ از اتمیزه بودن خود، بدبینیها و تردیدهایش نسبت به نهادهای رسمی سیاست و دوگانههای سیاسی مستقر (راست و چپ) و نیز پرسشهایش نسبت به مشروعیت ایدئولوژیها توانست فرصتهایی غنیمت بسازد برای بدل ساختن موقعیت نسلی خود به قدرت و گفتمانی آلترناتیو؛ گفتمانی که از سبک زندگی تا اعتراض به نظم سرمایه و منطق قدرت سیاسی در آن مستتر بود.
در یک کلام به تعبیر سارتر، «بسط میدان ممکنات» و تخیلی که با اراده.ها و اندیشهای پویا در پیوند قرار می.گیرد را می.توان از نتایج فرخنده.ی این «جشن موفق و این شورش ضروری» دانست. (تعبیری از فیلسوف فرانسوی: کنت اسپونویل)
منبع: نشریه ایران فردا