به گزارش سلام نو به نقل از «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: آیا این یک حرف سرسری بود یا یک تعهد مصمم؟ آیا رئیس جمهور میدانست که با پیوند دادن ایالات متحده به اهداف جنگی اسرائیل، وقتی گرد و غبار جنگ فرو بنشیند، از او انتظار میرود که نقش اصلی را در ایجاد واقعیتی جدید هم در غزه و هم در مورد صلح اسرائیل و فلسطین بازی کند؟ یا آیا او معتقد است که میتواند بیشتر کارهای پس از جنگ را به گروهی از بازیگران منطقهای و بین المللی واگذار کند که به نوعی مسئولیت بازسازی غزه و هر فرآیند اجرایی صلح را که ممکن است در پی آن باشد، بر عهده بگیرند؛ و آیا او کاملا درک میکند که اصطلاح «روز بعد» [که این روزها درباره روز پس از پایان جنگ در غزه استفاده میشود]، احتمالا بیشتر به معنای «یک یا چند سال» پس از جنگ است؟
هر پیشرفتی که در رابطه اعراب و اسرائیل به وجود آمده، مسبوق به خشونت، شورش و جنگ بوده است. در واقع، بحران شدید میتواند فرصت ایجاد کند، زیرا وضعیت موجود را میشکند و دردی را ایجاد میکند که مستلزم اقدام فوری میشود. اما برای رسیدن به چنین نتیجه ای، معمولا وجود یک واسطه خارجی که بتواند این درد و رنج حاصل را به یک سود و منفعت پیوند دهد ضروری است. اینکه آیا دولت بایدن مایل یا قادر به ایفای این نقش است یا نه، باید صبر کرد و دید.
اما حتی دستیابی به آیندهای امیدوارکننده تر، با چالشهای جدی مواجه است، چه رسد به دگرگونی کامل وضعیت. علاوه بر این هر تلاشی برای تغییر وضعیت موجود در ۶ اکتبر، با مسائلی مواجه خواهد شد که عمدتا کنترلشان فراتر از توان و ظرفیت رئیس جمهور ایالات متحده است.
بایدن با دو جامعه به شدت آسیب دیده روبرو خواهد شد که هر کدام به شیوه خود وارد دوره حسابرسی سیاسی طولانی مدت خواهند شد. زمانی که مایکل هرتزوگ سفیر اسرائیل در ایالات متحده گفت که اسرائیلِ ۶ اکتبر با اسرائیلِ ۸ اکتبر از اساس متفاوت است، اغراق نکرد.
حمله ۷ اکتبر حماس به عنوان شدیدترین حمله در تاریخ اسرائیل؛ خونینترین روز برای یهودیان از زمان هولوکاست، بزرگترین شکست اطلاعاتی از زمان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ و گروگان گرفتن بیش از ۲۰۰ نفر، اسرائیل را مبهوت و شوکه کرده است. حمله حماس، به ترس موجود اسرائیلیها از موشک و راکت، ترس جدیدی اضافه کرده؛ ترس از کشتارهای فرامرزی نه تنها در نزدیکی غزه، بلکه در امتداد مرز اسرائیل و لبنان و همچنین در کرانه باختری.
میانگین طول عمر یک دولت اسرائیل از زمان تشکیل تا به حال، حدود ۱.۸ سال بوده است. ائتلاف اضطراری که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل پس از حمله تشکیل داد، تقریباً به طور قطع جای خود را به دولت دیگری خواهد داد. البته در حال حاضر تشخیص اینکه دولت جایگزین، یک ائتلاف راستگراتر خواهد بود یا میانه روتر، سخت است.
در پی جنگ ۱۹۷۳، یک کمیته رسیدگی دولتی، ارتش و نخبگان اطلاعاتی اسرائیل را مسئول این شکست دانستند و به نقش گلدا مایر، نخست وزیر وقت اشاره نکردند. وی در سال ۱۹۷۴ تحت فشار عمومی استعفا داد. با این حال، زلزله واقعی، سه سال بعد، زمانی که حزب راستگرای لیکود به رهبری مناخیم بگین به قدرت رسید و سیاست اسرائیل را برای دهههای آینده تغییر داد، رخ داد. در یکی از طنزهای بزرگ تاریخ، این جناح راست (نه جناح چپ که از زمان تشکیل اسرائیل بر سیاست آن تسلط داشت)، از استراتژی جنگ و سپس صلح انور سادات، رئیس جمهور مصر سود میبرد.
با این حال، این بار، اسرائیلیها احتمالا با یک رهبر کاریزماتیک و تحول خواه مصر که جسورانه به دنبال صلح است، به چالش کشیده نمیشوند. همچنین افکار عمومی در اسرائیل هنوز از وقایع ۷ اکتبر در هیجان است و اسرائیلیها هیچ انگیزهای برای امتیاز دادن و موافقت با تشکیل یک کشور فلسطینی تا این اندازه نزدیک به مرزهای خود ندارند.
برای فلسطینی ها، محاسبه بسیار سختتر خواهد بود. ویرانی و مرگی که اسرائیل بر غزه تحمیل میکند، فلسطینیان غزه را عصبانی، فقیر و بدون رهبر میکند. اگر حماس باقی بماند یا یک گروه اسلامگرا جایش را بگیرد و بتواند علیه نیروهای اشغالگر اسرائیلی یا یک نیروی چندملیتی در غزه قیام کند، در آن صورت جنبش ملی فلسطین دوپاره خواهد شد - انشعاب بین حماس یا جانشین آن در غزه و تشکیلات خودگردان در کرانه باختری، با دو دیدگاه متفاوت از اینکه فلسطین باید کجا و چگونه باشد.
تشکیلات خودگردان، به رهبری محمود عباس سالخورده (که اکنون در هجدهمین سال از دوره چهار ساله ریاستش به سر میبرد)، به دلیل ناتوانی در انجام کاری جز تماشای کشته شدن هزاران فلسطینی در غزه و همچنین ناتوانی در محافظت از فلسطینیان در کرانه باختری در برابر حملات سربازان و شهرک نشینان اسرائیلی، بیش از پیش بی اعتبار شده است. گروههای مسلح از جوانان فلسطینی مانند لانه شیرها (عرین الاسود) یا تیپ نابلس (لواء نابلس)، به صورت مستقل و یا تحت تأثیر حماس و جهاد اسلامی، با ادامه تجاوزات اسرائیل به سرزمین فلسطین به مبارزه علیه اشغالگری ادامه خواهند داد. محمود عباس که انتخابات را در سال ۲۰۲۱ به تعویق انداخت، اکنون برای برگزاری انتخابات هم برای مجلس جدید و هم برای ریاست جمهوری تحت فشار شدیدی قرار خواهد گرفت. اما غزه چطور؟ آیا میتوان در آنجا انتخابات برگزار کرد؟ و درصورت برگزاری، همانند سال ۲۰۰۶ ممکن است حماس دوباره اکثریت را به دست آورد؟
به وضوح لازم است رهبری جدید و اصلاح رویههای اقتدارگرایانه و فاسد، جایگزین عباس پیر و تشکیلات فتح شود. اما این از کجا خواهد آمد؟ بار دیگر، صحبت از محبوبترین رهبر فلسطینی، یعنی «مروان برغوثی» است که در حال حاضر در حال گذراندن پنج دوره حبس ابد در زندان اسرائیل است. نظرسنجی از فلسطینیان ساکن نوار غزه اندکی قبل از حمله ۷ اکتبر نشان داد ۳۲ درصد از شرکت کنندگان، درصورت برگزاری انتخابات به برغوثی رای خواهند داد. اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس با ۲۴ درصد آرا، و محمود عباس با ۱۲ درصد، گزینههای بعدی بودند.
رهبران، الزاما رهبر به دنیا نمیآیند بلکه غالبا در واکنش به بدترین شرایط ظاهر میشوند. ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، یکی از این چنین رهبرانی است که در شرایط بحرانی ظهور کرد. اما اگر دولت بایدن امیدی به تلاش برای ایجاد یک فرآیند معتبر برای پایان دادن به مناقشه اسرائیل و فلسطین داشته باشد، به رهبرانی با ظرفیت و تمایل برای اتخاذ و حفظ تصمیمات بسیار سخت و حتی تاریخی، در دو طرف مناقشه نیاز دارد. در حال حاضر، بعید است این نوع رهبران به سرعت در پی این بحران ظهور کنند.
پس از پایان جنگ، بازسازی غزهی ویران شده و آسیب دیده باید اولویت اصلی باشد. بازسازی فیزیکی و تعمیر منازل و زیرساخت ها، حمایت از جمعیت آوارهای که ممکن است تقریبا نیمی از ساکنان غزه باشند و توانبخشی روانی جمعیت آسیب دیده به ویژه کودکان، کار بزرگی خواهد بود. این که چه کسی مسئولیت این تلاش را بر عهده خواهد گرفت یک سوال بی پاسخ است.
اظهارنظر هفته گذشته نتانیاهو مبنی بر اینکه اسرائیل ممکن است برای «مدتی نامعین» در غزه بماند، وضعیت را پیچیدهتر میکند. اسرائیل برای جلوگیری از تجدید حیات حماس، خواستار نفوذ در حکومت موقت غزه خواهد شد، و این هر گونه تلاش برای بازسازی را بسیار دشوارتر خواهد کرد و با این وضعیت شاید غیر از رسیدگی به نیازهای فوری مردم، شروع اقدام دیگری ممکن نشود. اسراییل تقریباً به طور قطع مایل است مصالح ساختمانی که برای بازسازی وارد میشود را بازرسی کند، زیرا هر یک از آنها ممکن است برای تونل زنی یا ساخت سلاح استفاده شود و ایران نیز به دنبال فرصتهایی برای تامین پول و منابع برای تغذیه یک شورش در غزه خواهد بود.
این سوال که چه کسی در نهایت غزه را اداره خواهد کرد، وضعیت را پیچیدهتر میکند. کشورهای عربی کلیدی مانند قطر، مصر و عربستان سعودی میتوانند با ارائه حمایت مالی و سیاسی نقشی حیاتی در این روند ایفا کنند، هرچند تصور نیروی حافظ صلح عربی که در غزه به گشت زنی میپردازد و عملیات ضد شورش علیه فلسطینیها انجام میدهد، دشوار است.
منطقیترین و عملیترین راه حل، یک حکومت فلسطینی است که با انتخابات مشروعیت مییابد. همانطور که در دیدار اخیر آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده با محمود عباس مشهود است، دولت بایدن به وضوح به تشکیلات خودگردان به عنوان یک عنصر کلیدی در حکومت آینده غزه فکر میکند. در واقع، وزیر خارجه در این دیدار، خواستار یک تشکیلات خودگردان «موثر و احیا شده» شد. اما توصیف آن بسیار سادهتر از اجرایی کردن آن است. عباس و همکارانش در جنبش فتح، در کرانه باختری مشروعیت کمی دارند و در غزه هیچ مشروعیتی ندارند. تشکیلات خودگردان نمیتواند پس از ۱۶ سال غیبت، در پشت تانکهای مرکاوای اسرائیلی وارد غزه شود و انتظار داشته باشد که مورد استقبال مردم قرار گیرد.
توانمندسازی تشکیلات خودگردان، اگر اصلا امکان پذیر باشد، مستلزم این است که علاوه بر برگزاری انتخابات، تلاشی واقعی برای پایان دادن به اشغال اسرائیل، احتمالاً بر اساس راه حل دو کشوری، انجام شود. همچنین برای اعتبار بخشیدن به تشکیلات خود گردان، باید اقداماتی نظیر محدود کردن شهرک سازی اسرائیل در کرانه باختری انجام شود که در حال حاضر و با وجود دولت فعلی اسرائیل؛ چنین اقدامی بعید به نظر میرسد.
بزرگترین سوال این است که آیا بایدن، آن هم در حالی که انتخابات ریاست جمهوری در پیش است، ظرفیت لازم برای انجام چنین تلاش عظیمی را دارد؟ یا این کار به احتمال زیاد وظیفه دولت دوم بایدن خواهد بود؟ البته اگر بایدن دولت دومی داشته باشد. در هر صورت، تا زمانی که دولت قصد نداشته باشد در سال آینده در مورد حداقل پایهگذاری واقعیتهای جدید در غزه و کرانه باختری با جدیت عمل کند، خیلی چیزها تغییر نمیکند.
حکمرانی مستلزم انتخابهای دشوار است، و این طور نیست که هیچ چالش سیاست خارجی دیگری وجود نداشته باشد که وقت رئیس جمهور ایالات متحده را بگیرد. اولویتهای فراوانی وجود دارد که از نظر اهمیت با هم در رقابتند و هر کدام نیز به سیاستهای پیچیده داخلی مرتبط هستند. بایدن، ایالات متحده را به نبرد اوکراین با روسیه گره زده و همچنین ایالات متحده را متعهد به دفاع از تایوان در برابر چین کرده است، هرچند نحوه این دفاع در صورت وقوع جنگ مبهم است.
اگر در واشنگتن درمورد سیاست خارجی اجماعی وجود داشته باشد، این اجماع در مورد دنبال کردن سیاستهای سخت علیه چین و ایران است، به خصوص که جنگ اسرائیل و حماس، ایالات متحده را به احتمال درگیری با تهران بسیار نزدیک کرده است.
دنبال کردن صلح در خاورمیانه برای افراد ضعیف یا کسانی که آمادگی صرف انرژی و زمان را ندارند، مناسب نیست. بسیاری از تلاشها را میتوان به یک وزیر خارجه و یک فرستاده ویژه واگذار کرد. اما به هر حال این امر مستلزم تمرکز زیادی از سوی رئیس جمهور است.
همچنین نمیتوان سیاستهای داخلی را که میتواند از اعتبار سیاسی رئیس جمهور بکاهد، نادیده گرفت. آن سیاستهای داخلی در مورد مسئله اسرائیل و فلسطین، در واقع پر از مشکلات است. با وجود حزب جمهوری خواه به عنوان حزبی که در هر حال از اسرائیل حمایت میکند و آن را مبرا از هر خطا و اشتباه میداند و با توجه به دوپاره شدن حزب دموکرات و فشار شاخه ترقی خواه این حزب به بایدن برای پاسخگو کردن اسرائیل، رئیس جمهور امریکا برای حل مساله اسرائیل-فلسطین باید مسیری خطرناک را طی کند. همواره، فشار برای صلح اسرائیل و فلسطین، به معنای اصطکاک با اسرائیل خواهد بود. آیا رئیس جمهور آماده است این کار را انجام دهد؟
بایدن با گره زدن ایالات متحده به وضعیت اسرائیل در ۷ اکتبر و کمپین حاصل از آن برای ریشه کن کردن حماس در غزه و همه مرگها و ویرانیهایی که حاصل میشود، مسئولیت مستقیم سرنوشت درگیری اسرائیل و فلسطین را بر عهده دارد. بایدن علنا خود را متعهد به تغییر اساسی در وضعیت موجود کرده است. اگر قرار است این اتفاق بیفتد، قبل از هر چیز باید رهبران اسرائیلی و فلسطینی به این هدف متعهد باشند؛ و حتی اگر بایدن این کار را انجام دهد، خطرات بزرگی پیش رو خواهد بود. همانطور که بارها در مورد تلاشهای ایالات متحده برای دستیابی به صلح مطرح شده است، شانس موفقیت اندک است. کناره گیری یا دنبال کردن یک سیاست نمایشی، در پی وحشتی که شاهد آن بودیم، اعتبار شخصی رئیس جمهور و همچنین امریکا را در منطقه و جهان تضعیف خواهد کرد؛ و این برای او از نظر سیاسی هزینه خواهد داشت، به ویژه در ایالتی مانند میشیگان، با امریکاییهای عرب تبار و همچنین با مترقیها و دموکراتهای جوان.
خطرات بسیار زیاد است، به ویژه برای رئیسجمهوری که عمیقا به اسرائیل، رنج فلسطینیان و نقش رهبری ایالات متحده در جهان اهمیت میدهد. اما باید دید که آیا قول فوق العاده محکم او مبنی بر عدم بازگشت به وضعیت موجود در ۶ اکتبر، صرفاً یک حرف سرسری و نمایشی بود یا یک تعهد جدی و مصمم به یافتن راه حلی برای درگیری بسیار پیچیدهای که همه روسای جمهور پیشین، از آن دوری کرده اند.
نظرات