از تاریخ باشتین در دوره متعاقب حمله مغول اطلاعی در دست نیست و ظاهراً نخستین بار در جریان رویدادهای تاریخی دوره سربداران (حدود ۷۳۶-۷۸۸) از آن نام برده شده است.نام باشتین با قیام سربداران علیه مغول گره خورده است.

روستای باشتین خاستگاه قیام سربداران

به گزارش سلام نو، باشْتین روستایی در بخش باشتین در جنوب غربی شهرستان داورزن در خراسان رضوی است. قیام مردمی ضد مغولان یعنی قیام سربداران در قرن هشتم هجری با این روستا گره خورده است. نخستین حاکم سلسلهٔ سربداران، عبدالرزاق باشتینی نام داشت که پنجاه سال در قدرت ماندند و در دوره تیمور لنگ از میان رفتند. بقعه بی ‌بی علیه خاتون از فرزندان امام موسی کاظم (ع) نیز در این روستا از جاذبه های مذهبی و گردشگری آن به شمار می رود. از تاریخ باشتین در دوره متعاقب حمله مغول اطلاعی در دست نیست و ظاهراً نخستین بار در جریان رویدادهای تاریخی دوره سربداران (حدود ۷۳۶-۷۸۸) از آن نام برده شده است.

روستای باشتین خاستگاه قیام سربداران

بیهق نام دیرینه ناحیه ‌ای از خراسان بوده که اکنون آن را سبزوار خوانند. سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود. پس از یکصد و بیست سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مرمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار (سر به دار می‌ دهیم، تن به ذلت نمی‌ دهیم) رخ داد. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مردم ایران در طول تاریخ شاهد حضور حکومت ‌ها و سلاطین و قدرتمندان بسیاری بوده ‌اند، اما در میان آنها مغولان روایتی ترسناک دارند، چرا که این سرزمین به یکباره شاهد هجوم کسانی شد که زیرو بم این سرزمین را به غارت شخم زدند و مردم را به هلاکت رساندند. در زمان هجوم مغول به ایران دو سلسله خوارزمشاهیان و سلجوقیان همزمان حکومت می‌ کردند و همراه آنان هم فرقه اسماعیلیه برای خود قدرتی داشت. اما به یک چشم برهم زدن به اراده چنگیز خان هر سه این نیرو در هم شکست و بیش از یک قرن سرزمین ایران و مردم آن تحت سلطنت مغولان قرار گرفت. تاریخ سربداران واقعیتی است از تاریخ ایران است که نشان از همبستگی و همراهی مردمی دارد که سال‌ ها به‌دنبال موقعیتی می ‌گشتند تا با قیامی یکباره، سایه ظلم و ستم را از سر خود و سرزمین ایران بردارند، گرچه این قیام در نهایت با شکل‌ گیری حکومتی محلی در منطقه خراسان و بعد ها با کش و قوس ‌های قدرت ‌طلبانه بین سران آن به آنچه که می‌ باید نرسید، اما در آن همه تاریکی، شمعی پر از نور بود.

https://fa.tripyar.com/uploads/picture/3140/bashtin-3.jpg

پس از مرگ ابوسعید بهادر خان، امیر مغول، جنگ‌ های داخلی به خاطر کسب قدرت بین سران مغول درگرفت و در این گیر و دار روستاییان و شهر نشینان از غارت و چپاول و تجاوز لشکریان و برخی از امیران فئودال سخت زیان دیدند. البته این جنگ و ستیز قبل از مرگ ابوسعید بهادر خان وجود داشت و بی‌ وقفه در سرزمین ایران و کشورهای هم مرز آن در جریان بود و نتیجه آن بدتر شدن هر روز زندگی مردم بخصوص طبقه روستایی شد که باعث ورودشان به عرصه مبارزه شد. در پی این حوادث و نارضایتی، واعظی از شیوخ صوفیه به نام «شیخ خلیفه» که برای تبلیغ باورهایش به سبزوار آمده بود، در دل و جان مردم جای گرفت. شهر سبزوار و ناحیه «بیهق» واقع در غرب نیشابور بهترین و مناسب ‌ترین محل برای تبلیغات وی به شمار می رفت. شیخ خلیفه پس از ورود به سبزوار در مسجد جامع اقامت کرد و با صدای بلند قرآن می‌ خواند و وعظ می ‌کرد و در نتیجه عده کثیری شاگرد و مرید گرد او جمع شدند. تعالیم وی موقعیت اجتماعی و سیاسی و حتی منافع اقتصادی حاکمان آن زمان را به خطر می ‌انداخت. بالاخره علمای درباری که دست در دست حکام داشتند فتوایی علیه وی و واجب القتل بودنش صادر کردند و روزی صبحگاهان که شاگردان شیخ خلیفه به مسجد جامع آمدند دیدند که استادشان را به یکی از ستون‌ های حیاط مسجد حلق‌ آویز کرده‌ اند. بعد از مرگ شیخ خلیفه، یکی از شاگردان وی به نام «حسن جوری» به جانشینی وی برگزیده شد. البته خود شیخ خلیفه او را به جانشینی خویش برگزیده بود. شیخ حسن جوری پس از مرگ شیخ خود، شبانه به نیشابور گریخت و با جمعی از مریدان و شاگردانش به منظور تبلیغ و ترویج عقاید مذهبی و سیاسی خود به مسافرت‌های زیادی رفت، از سبزوار گرفته تا بلخ و هرات و حتی کرمان و عراق و چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه و تبلیغ در شهری شناخته می ‌شد، پنهانی بار سفر می ‌بست و راهی شهری دیگر می شد. این مسافرت‌ های تبلیغاتی سه سال طول کشید. حسن جوری تلاش خود را کرد تا پیروانش را با هم متحد کرده و آنها را سازمان دهد، هدف تبلیغات شیخ خلیفه و حسن جوری دعوت به خروج علیه سران مغول و همراهان آنان یعنی فرماندهان محلی بوده است. طریقت شیخ حسن قلمرو وسیعی را فرا گرفت و عموم مردم و بخصوص پیشه‌ وران و تهیدستان شهری و روستاییان را با خود همراه کرد. در تاریخ نامه ‌ای معتبر و مستند از شیخ خطاب به یکی از امیران مغول برجای مانده که وی در این نامه شهرها و نواحی را که بازدید کرده و در آنها به تبلیغ پرداخته را ذکر می ‌کند. او گذشته از این جنبه ملی مبارزه خود با تشریح حقوق کشاورزان و روستاییان، آنان را نسبت به احقاق حقوق خود دلیر می‌ کرد و به جهاد با ستمکاران تحریک می‌ نمود اما پیوسته آنان را از اقدام نابجا و نسنجیده برحذر می ‌داشت. اما در نهایت زمانی که شیخ در خراسان بود، وی را به فرمان «ارغون شاه» دستگیر و در دژی محبوس کردند که در این روز هفتاد تن از درویشانی که همراه شیخ بودند بعد از مقاوتی سخت مجروح شده و به توس عزیمت کردند. اما اتفاق مهمی که باعث شد قیام «سربداران» جنبه ای تازه به خود بگیرد و جمع عظیمی از پیروان شیخ در نبود او علیه ظلم و ستم مغولان و حاکمان وابسته به آنها قیام کنند، روایتی دیگری است. واقعه ای در روستای «باشتین» روی داد که منجر به آغاز این جریان جدید شد و قیام سربداران علنی شکل گرفت. در کتاب «مجمل فصیحی» در این مورد چنین آمده است: «...پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه باشتین اقامت کردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند. و بر خواسته ‌شان سماجت کرده و یکدندگی نمودند و بی ‌حرمتی را به اوج رساندند؛ یکی از این دو برادر برایشان قدری شراب آورد، وقتی که ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و کار رسوایی را به جایی کشاندند که زنان ایشان را خواستند. دو برادر گفتند: دیگر تحمل این ننگ را نداریم، بگذار سر ما بر دار رود و شمشیر از نیام برکشیدند و هر پنج مغول را به هلاکت رساندند و از خانه بیرون رفتند و گفتند: «ما سربه دار می‌ دهیم و ننگ نمی ‌پذیریم» و به ‌این ترتیب این قیام آغاز شد.

https://fa.tripyar.com/uploads/picture/3140/bashtin-1.jpg

در واقع دلیل اصلی وصل شدن این قیام به شیح حسن جوری حضور پیروان و مریدان شیخ در حمایت از این قیام بود. مردم این منطقه که از مدت‌ ها پیش، برای خروج و قیام آماده بودند با این اتفاق بهانه ‌ای یافتند برای آغاز مبارزه ‌ای که آرزویش را داشتند. در این هنگام یکی از فرزندان مالکان محلی که به قدرت و نیرومندی معروف بود به نام «عبدالرزاق» وارد باشتین شد و حضورش با ایلچی ‌ای که از جانب وزیر خراسان یعنی «خواجه محمد هندو» برای بردن حسن حمزه و حسین حمزه آمده بود، مصادف شد. عبدالرزاق زمانی که متوجه ماجرا شد در حمایت از آن دو برادر به ایلچی ‌ها گفت: به خواجه بگو ایلچیان رسوایی کرده‌اند و مقتول شده‌ اند. وزیر خراسان بعد از شنیدن این خبر صد نفر از سپاهیان خود را به سمت باشتین می ‌فرستد تا باز آن دو برادر را دستگیر و مجازات کنند، در این میان قیام‌ کنندگان از عبدالرزاق که به‌ خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بود کمک خواسته و او را به سرداری خویش برگزیدند و در نهایت با رهبری این مرد با شعار و نام سربداران در مقابل سپاهیان ایستادند و آنها را شکست دادند. آنچه که معلوم است این قیام به رهبری عبدالرزاق و حضور تعداد بسیاری از روستاییان که عده ‌ای از آنها تحت تعلیم تفکرات و اعتقادات شیخ حسن جوری بودند به راه افتاد و سرنوشت جدیدی را برای مردم این منطقه آغاز کرد که تأثیر آن تمام ایران را فرا گرفت. در آغاز کار، سربداران بر ضد مالکان و حاکمان بزرگ مغول یا هواداران ایشان به جنگ نامنظم می ‌پرداختند. در ولایت بیهق دیگر کسی نبود که در برابر سربداران پایداری کند و سردار قشون سبزوار بدون مقاومت تسلیم سربداران شد. سبزوار دژ محکمی داشت که مرکز ستاد سربداران و پایتخت دولت تازه تأسیس آنها شد. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد خطبه و سکه به نام خویش فرمود 

https://fa.tripyar.com/uploads/picture/3140/bashtin-5.jpg

شیخ حسن جوری در این روزها در زندان به سر می ‌برد و تنها مریدانش در این نبرد ها همراه قیام ‌کنندگان بودند تا اینکه یک سال بعد از قیام در سال ۷۳۸ در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش «وجیه‌ الدین مسعود» عبدالرزاق به دست برادر به قتل رسید و رهبری سربداران به دست وجیه ‌الدین مسعود رسید. در آغاز رهبری مسعود جنگ سختی بین امیران مغول خراسان و سربداران پیش آمد که نتیجه آن شکست مغولان و ورود پیروزمندانه سربداران به نیشابور شد. وجیه‌ الدین مسعود هم برای جلب توجه روستاییان ۱۲۰۰۰ نفر از ایشان را وارد دسته‌ های لشکری کرده و به (آنان) مستمری دائم و علوفه (جهت احشام ‌شان) داد. این نکته قابل تأمل است که این امیر به یاری روستاییان به قدرت رسیده بود و ناگزیر باید میزان خراج و مالیاتی که کمر مردم را شکسته بود، کاهش دهد. برخلاف میل وجیه ‌الدین مسعود، بعد از این پیروزی او ناگزیر شد شیخ حسن جوری را که در دژ محبوس بود آزاد کند. مسعود ظاهراً به شیخ حسن بسیار احترام می ‌گذاشت، در واقع در دولت سربداران دو رئیس وجود داشت، یکی روحانی یعنی شیخ حسن و دیگری سیاسی یعنی سلطان وجیه‌ الدین مسعود. در آغاز شیخ حسن جوری و وجیه ‌الدین مسعود متفقاً کار می‌ کردند اما به‌ زودی چنانچه انتظار می ‌رفت بین ایشان اختلاف نظر پیدا شد و بدین طریق دو جریان در میان سربداران پدید آمد و در این میان اختلافات داخلی سربداران از نظر دشمنان آنها پوشیده نماند اما این اختلافات هنوز مانع از آن نمی ‌شد که مشترکاً عمل نکنند. «طوغای تیمورخان» آخرین ایلخان مغول، ایلچی نزد شیخ حسن و وجیه ‌الدین مسعود فرستاد و تکلیف کرد که سر به اطاعت وی نهند ولی آنها قبول نکردند، در نتیجه طوغای با سپاهی از صحرانشینان مغول راهی جنگ با سربداران شد و شیخ حسن و امیر مسعود نیز با سه هزار و هفتصد تن به طرف مازندران حرکت کردند و نتیجه این جنگ پیروزی کامل سربداران بود. پس از این فتح بزرگ سربداران کوشیدند تا قدرت خود را در سراسر خراسان گسترش دهند. از طرفی با توجه به اینکه پیروان اصلی این قیام عامه مردم بودند و آنها هم چشم انتظار برپایی حق بودند، شیخ حسن و مسعود ناچار می‌ بایست با بزرگترین امیر فئودال خراسان در هرات هم وارد جنگ شوند، جنگی که نتیجه آن باعث پیش آمدن وقایعی مهم در جریان قیام سربداران شد. سربداران لشکری مرکب از ده هزار مرد جنگی گرد آوردند، هنگام کارزار، نخست کفه پیروزی به سوی سربداران متمایل شد؛ اما اتفاقی عجیب و نابهنگام نتیجه جنگ را تغییر داد چرا که ناگهان به‌ دستور وجیه ‌الدین مسعود، شیخ حسن جوری به دست یکی از سربداران به قتل رسید. مرگ شیخ سبب وحشت و هراس سربداران شد و صفوف آنها بر هم ریخت و منهزم شدند. عده‌ ای از ایشان به اسارت ملک هرات درآمدند و امیر هرات امر کرد که تمام اسیران که تعداد آنها به چهار هزار نفر می‌ رسید را بجز «ابن یمین» شاعر معروف سربداران به قتل رساندند. وجیه ‌الدین مسعود با وجود به قتل رساندن شیخ حسن باز با قدرت به فرمانروایی سربداران باقی ماند. تا اینکه در پایان دوران فرمانروایی خود به مازندران لشکر کشید و آمل شهر عمده مازندران را گرفت، اما در نهایت به دست یکی از امیران آن منطقه گرفتار و به قتل رسید. حکومت سربداران حدود پنجاه سال ادامه یافت و آخرین آنها به‌ نام «خواجه علی موید» به «امیر تیمور گورکانی» که حملات خود را به ایران آغاز کرده بود پیوست و در نهایت به سال ۷۸۸ در یکی از جنگ ‌ها، تیمور کشته شد و سلسله سربداران نیز منقرض شد.

https://fa.tripyar.com/uploads/picture/3140/bashtin-7.jpg

اقلیم باشتین

روستای باشتین خاستگاه سربداران در چهل کیلومتری جنوب غرب شهر داورزن و نزدیک به کویر با مختصات جغرایایی ۳۶° ۹'۵۴.۲۰"N - ۵۷°۲۰'۶.۸۵"E است. روستای باشتین از شمال به دهستان بیراکوه، از مشرق به دهستان ‌های قصبه غربی و کَرّاب، از جنوب به دهستان فُروغَن، و از مغرب به دهستان کاه و بروغن محدود است. آبادی‌ های آن در دشتی گرم و خشک و کم آب واقع است. مرکز آن، به همین نامِ باشتین یا سربدار در فاصله ۳۵ کیلومتری جنوب غربی سبزوار قرار گرفته است و جاده سبزوار ـ شاهرود از ۹ کیلومتری شمال آن می ‌گذرد. کوه کولوت الله اکبر (ارتفاع ۹۴۳ متر) در چهار کیلومتری جنوب شرقی آن واقع است.

قلعه آقا

«قلعه اقا» بنایی تمام از گل و خشت خام است و به دلیل سکونت خانواده های محترم سادات در این مکان به «قلعه آقا» معروف شده است. این اثر ارزشمند تاریخی در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ با شماره ۲۶۱۹۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده متاسفانه بخش عمده دیوار شمالی این بنای قدیمی در اثر بی مهری های ممتد طی سال های گذشته تخریب شده و سایر بخش آن نیز در معرض تخریب قرار دارد.

 منبع: تریپ یار

کد خبرنگار: ۲۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید