کبیرنتاج هرچند ایرادات احزاب در ایران را می‌پذیرد، اما می‌گوید: من فکر می کنم می توان از نو شروع کرد و حزبی با تعریف واقعی اش و با داشتن همه ویژگی‌هایش عملی ساخت.

آیا همچنان می‌توان به فعالیت حزبی امیدوار بود؟ /  مرز بین تحزب و قبیله گرایی کجاست؟

«دوران حزب و حزب بازی به سرآمده» یا«من اهل حزب بازی نیستم» از گزاره‌های مشهوری است که در جامعه شنیده می‌شود و حتی برخی فعالین سیاسی نیز بر روی آن تاکید دارند و عدم وابستگی حزبی را امتیازی بزرگ برای خود می‌دانند.

این در حالی است که رهبر معظم انقلاب و برخی دیگر از چهره‌های ارشد جمهوری اسلامی از جمله آیت‌الله هاشمی و بهشتی از بنیانگذاران و مدیران حزب «جمهوری اسلامی» به عنوان یکی از بزرگ‌ترین احزاب پس از انقلاب بودند. احزابی مثل موتلفه نیز نقش قابل توجهی در به ثمر رسیدن انقلاب داشتند. این به آن معنا است که انقلاب اسلامی، نظام برآمده از آن و رهبران ارشد آن با حزب غریبه نبودند و حتی خود به نوعی حزبی بودند.

با این همه به هزار و یک دلیل گفته و ناگفته به مرور حزب و حزبی بودن به برچسبی بدل شد که بسیاری از آن گریختند. هرچند در این میان احزاب بسیاری پس از انقلاب تاسیس شد، اما تعداد اندکی از آن‌ها ماندگار شدند و توانستند در قامت یک حزب واقعی نقش آفرینی کنند.

برای نگاهی آسیب شناسانه بر این دست از مسائل سلام نو گفت‌وگویی کوتاه با دکتر فاطمه کبیرنتاج محقق و استاد دانشگاه داشت. کبیرنتاج به جز کار علمی و دانشگاهی این روزها در قامت قائم مقام دبیرکل حزب ایران قوی نیز نقش آفرینی می‌کند، حزبی تازه تاسیس که می‌خواهد متفاوت باشد و به عنوان حزبی مردمی شناخته شود.

این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

برخی جریان ها معتقدند حزب ساختاری است که در ایران جوابگو نیست و مردم از احزاب عبور کرده اند.آیا واقعا چنین است و احزاب در ایران به بن بست رسیده اند؟

گرچه غالب افراد جامعه به این باور رسیده اند اما باید پذیرفت که این طرز تلقی ناشی از عوامل متعدد و چند گانه ای است. یکی از مهمترین این عوامل بر می گردد به عملکرد خود احزاب چه در قبل از انقلاب و چه احزابی که بعد از انقلاب شکل گرفتند. از دیدِ مردم عملکرد احزاب در ایران نه تنها قابل قبول و به نفع کشور و مردم نبوده بلکه غالبا به این نتیجه رسیده اند که احزاب تنها به فکر منافع شخصی و گروهی خود هستند و در هر زمان بر اساس منافع شان برنامه ریزی و سیاستگذاری می کنند.

دلیل مهم بعدی ساختار احزاب در ایران است. احزاب در ایران بیشتر از اینکه حزب باشند نقش یک تشکل را بازی می کنند. یکی از ویژگی های اصلی احزاب داشتن برنامه ملی ٬کادر سازی و رقابت سالم جهت در دست گرفتن قدرت سیاسی کشور است و حزب پیروز مادامی که بر مسند قدرت است موظف به پاسخگویی نسبت به عملکرد خود می باشد. در حالیکه به دلیل وجود همین نقصان‌ها و فقدان ویژگی‌های مذکور در احزاب کشور ما مردم نسبت به احزاب نا امید و بی اعتماد شده اند. دلیل دیگر عدم استقبال مردم از احزاب وجود روحیه فرد گرایی و ترجیح منافع شخصی بر منافع ملی در میان ایرانیان است. نمونه وجود این فرهنگ را مثلا در میان برخی از فروشندگان مانند گرانفروشی٬ احتکار مواد غذایی و دارویی مورد نیاز مردم، فروش داروهای تاریخ مصرف گذشته و از این قبیل می توان دید در حالی که کشور دچار تحریم های چند جانبه اقتصادی٬ است و منافع ملی اقتضا می کند که بیشتر به فکرهم باشیم. لذا حتی وقتی حزبی شکل می گیرد باز هم این فرهنگ غالب سبب می شود خود اعضای حزب نیز به منافع شخصی خود بیشتر توجه داشته باشند تا مردم. بنا به دلایل گفته شده در ایران تحزب خیلی کم‌رنگ و نقش موثری در جامعه و تعاملات سیاسی بازی نمی کنند.

اما من فکر می کنم می توان از نو شروع کرد و حزبی با تعریف واقعی اش و با داشتن همه ویژگی هایش عملی ساخت. قطعا اگر مردم مشاهده کنند که حزبی از قالب تشکل وحفظ منافع گروهی وجناحی خارج شده وسرنوشت ملت دارای بالاترین میزان اهمیت قرار گرفته و نیز دارای ساختاری منسجم با مختصات لازم خود در حال فعالیت است تغییر باور داده و اعتماد دوباره پیدا خواهند کرد.

با این تفاسیر چگونه می توان احزاب را دوباره به متن سیاست ایران بازگرداند؟

همانطور که اشاره کردم با تغییر ماهیت کنونی حزب به ماهیت واقعی آن با داشتن همه ویزگی های تعریف شده برای یک حزب و عملکرد قابل قبول و موثر در بهبود شرایط زندگی مردم از تمامی جنبه های اقتصادی٬ سیاسی و اجتماعی ٬ احزاب جایگاه واقعی خود را در عرصه سیاست باز خواهند یافت

پس از ناکامی لیست امید در مجلس قبل و ناکامی مجلس فعلی بسیاری رای حزبی و لیستی را نقد می کنند.آیا مشکل از رای به لیست است یا از لیست ضعیف؟

وقتی احزاب از نوع واقعی نباشند قاعدتا انتخاب افراد برای قرار گرفتن در لیست نیز بر اساس رابطه٬ مصلحت حزب و معاملات سیاسی خواهد بود و نه شایستگی فرد. درنتیجه قرارگرفتن نادرست افراد درلیست ها سبب شکل گیری مجلسی می شود که قادر به تامین منافع مردم و توسعه همه جانبه و پایدار کشور نیست. از طرف دیگر مردم به دلیل عدم آشنایی با توانمندی های واقعی کاندیداها بدون شناخت لازم صرفا به خاطر اینکه جناح مورد نظرشان پیروز شود کل اسامی یک لیست را انتخاب می کنند و ازانجا که این نامزدها همانطور که گفته شد غالبا تنها با استفاده ازرانت انتخاب شده اند و فاقد توانمندی و حتی شاید تعهد لازم هستند و بعضا در سطح نمایندگی نیز جای ندارند ٬ مجلسی تشکیل می گردد که نمی تواند رضایت مردم را تامین کند.

آیا همچنان می‌توان به فعالیت حزبی امیدوار بود؟ /  مرز بین تحزب و قبیله گرایی کجاست؟

بسیاری یرای تخریب تحزب آن را قبیله گرایی می نامند. این نقد درست است؟ اگر نه مرز بین تحزب و قبیله گرایی کجاست؟

قبیله به معنی گروهی از مردم هم خون است که دارای نژاد، سنت، دین، و فرهنگ مشترک هستند. اما حزب سازمانی سیاسی است که با هدف بدست گیری قدرت سیاسی به دنبال تأثیرگذاری در نظام سیاسی می باشد، در یک جامعه آن چه که اعضای یک حزب را به هم متصل می کند نگرش و اهداف سیاسی است و نه تعلقات خونی و اشتراکات قومی. در حالی که در قبیله عامل اتصال افراد در درجه اول قومیت و خویشاوندی است لذا کاملا با همدیگر تفاوت دارند.

کد خبرنگار: ۹
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید