جوادی‌حصار، سخنگوی حزب اعتماد ملی گفت: اگرچه جایگاه و اثرگذاری آقای خاتمی در جریان اصلاحات غیرقابل‌انکار است اما به نظر می‌رسد ایشان سال‌هاست که دیگر چندان تمایلی به ورود به مسائل ندارد.

نباید شبیه به آنچه بعضا از اصولگرایان می‌بینیم، دنبال حذف رقیب باشیم / اولویت مردم عبور از این بن‌بست فلج‌کننده اقتصادی است

به گزارش سلام نو، روزنامه اعتماد نوشت: اصلاح‌طلبان در این بیش از ۲ دهه‌ای که از عمر این جریان سیاسی می‌گذرد با مشکلات بسیاری روبه‌رو بودند. مشکلاتی که اغلب به‌ نحوی از نوع نگاه حاکمیت به این جریان سیاسی نشأت گرفته اما آنچه این چند سال اخیر به دردسر و گرفتاری جدی اصلاح‌طلبان تبدیل شده، نه ناشی از نگاه حاکمیت، بلکه بیشتر به نوع نگاه جامعه به آنان مربوط است، آن‌هم در شرایطی که نگاه حاکمیت به اصلاح‌طلبان نیز نه ‌تنها تغییر نکرده، بلکه اگر نحوه ردصلاحیت کاندیداهای این جریان سیاسی را دو انتخابات مجلس یازدهم و ریاست‌جمهوری سیزدهم ملاک قرار دهیم، آن‌گاه باید اعتراف کنیم که دشواری پیش‌روی اصلاح‌طلبان از این منظر بیشتر هم شده است.

اما نگرانی اصلی اصلاح‌طلبان در حال حاضر همان تغییر نگاه جامعه است و کاهش آشکار محبوبیتی که روزگاری ارزشمندترین و مهم‌ترین داشته آنان بود. اوضاعی که ضرورتِ بازنگری گفتمانی و بازسازی تشکیلاتی را در این جریان سیاسی در اولویت کاری‌شان قرار داده است. نکته‌ای که صادق جوادی حصار، تحلیلگر سیاسی و سخنگوی حزب اعتماد ملی نیز بر آن تاکید دارد و آن‌طور که در ادامه می‌خوانید، پیشنهادهایی را نیز برای تحقق آنچه این سال‌ها با تعبیر «اصلاحِ اصلاحات» مطرح است، به دست داده است.

*بحث از بازسازی گفتمانی و آنچه این سال‌ها با تعبیر «اصلاحِ اصلاحات» در فضای سیاسی-رسانه‌ای مطرح است، ازجمله مهم‌ترین مسائل و موضوعاتی است که اصلاح‌طلبان همواره از آن صحبت کرده و این مساله به‌ خصوص در آستانه هر انتخابات، باتوجه به جدی‌تر شدن مباحث جناحی و سیاسی با جدیت مضاعف دنبال شده اما با برگزاری انتخابات و عبور از فضای خاص انتخاباتی، عملا به دست فراموشی سپرده می‌شود. برای آغاز بحث اولا قائل به لزوم این بازسازی گفتمانی هستید و در صورتی که چنین باوری دارید، به نظر شما چه کار باید کرد؟ آیا در این مدت کاری انجام شده است؟

بازسازی گفتمانی که حتما باید انجام شود و کارهای متعددی هم باید در این مسیر انجام شود و به دلیل همین تعدد اقداماتی که باید در دستورکار باشد، بحث اولویت مطرح است و اینکه کدام اقدامات باید در صدر فهرست قرار گیرد. یکی از عمده کارهایی که اصلاح‌طلبان باید با اولویت در دستورکار داشته باشند، بازسازی ارتباط با جامعه است. درواقع اصلاح ذهنیتی که در جامعه نسبت به اصلاح‌طلبان پدید آمده یا پدید آورده‌اند، حایز اهمیت است که از این دو حال خارج نیست؛ یا مخالفان جریان اصلاحات موفق به ایجاد چنین ذهنیتی در جامعه شده‌اند یا حقانیتی پشت این ذهنیت بوده و به همین دلیل نیز در جامعه شکل گرفته است. بنابراین نخستین کار اصلاح‌طلبان توجه به این موضوع و اصلاح و ترمیم روابط خود با جامعه هدف است، به ‌نحوی که مقبولیت از دست رفته را اصلاح کنند. در این مسیر حاشیه‌هایی مطرح است که آن حواشی در اصلاح یا عدم اصلاح این مراودات بی‌تاثیر نیست و آن، جریان‌های حاکمیتی یا جریان‌های رقیب درون حاکمیت است. این جریان‌ها همواره این تصور را داشته‌اند که تا وقتی اصلاح‌طلبان در صحنه باشند و امکان فعالیت برای‌شان وجود داشته باشد، میدان فرصت به تعبیری یا خدمت به تعبیر دیگر از آنان گرفته شده و نمی‌توانند فعالیت کنند. بنابراین اصلاح‌طلبان باید به ‌نحوی این ذهنیت را در میان جریان مخالف به تعادل برسانند که اصلاح‌طلبان همان‌طور که دنبال اصلاح روابط با جامعه هستند، معتقد به اصلاح ارتباطات‌شان با رقبا نیز هستند. درواقع ما باید با رقیب در هر میدانی رقابت کنیم و او را به میدان مبارزه سیاسی سالم دعوت کنیم، نه اینکه شبیه به آنچه بعضا از اصولگرایان می‌بینیم، دنبال حذف رقیب باشیم. آن‌ هم برای آنکه خودمان چابک‌تر و قدرتمندتر باشیم. حاشیه دیگری که تاثیری جدی بر متن دارد،بحث مخالفان و منتقدانی است که بیرون منظومه قدرت به جریان اصلاحات انتقاد دارند. گروهی که یا با جریان‌های اپوزیسیون نظام گره خورده‌اند یا نسبت به آنها سمپاتی دارند. لذا ما باید این آگاهی را به جامعه بدهیم که همراهی با این جریان‌های اپوزیسیون چه عوارضی برای کشور-و نه برای جریان اصلاحات و اصلاح‌طلبان- درپی خواهد داشت. تصورم این است که اگر جامعه در فرصت و شرایطی مناسب و آرام بتواند به تجزیه و تحلیل در این رابطه بپردازد، به اصلاح روابط میان اصلاح‌طلبان و جامعه کمک می‌شود.

*بحثی که اینجا مطرح است، این است که اساسا چرا جریان اپوزیسیون نظام، به جای آنکه نظام را در اولویت مخالفت‌ورزی قرار دهد، اصلاح‌طلبان را هدف قرار داده است؟ درواقع جریان اساسا چرا اصلاح‌طلبان را رقیب خود می‌بیند؟

جریان اپوزیسیون به درست یا غلط این‌طور فکرمی‌کند که تنها جریانی که هنوز می‌توانست- و از نگاه من هنوز می‌تواند- راه را برای جریان‌های مخرب و ضدانقلاب مسدود کند و مانع جدی اندیشگانی و عملگرایانه در مسیر راه‌شان باشد، جریان اصلاحات است؛ بنابراین در چند سال گذشته نوک تیز حملات‌شان را متوجه خاکریز اصلاحات کرده‌اند و اگر دقت کرده باشید پیش و پس از انتخابات با سلاح‌های سنگین تبلیغاتی این دژ را مورد حمله قرار داده بودند، با این تصور که اگر این دژ فرو بریزد، مانعی پیش‌روی‌شان نیست و به همین دلیل هجمه‌ای سنگین علیه اصلاح‌طلبان ساماندهی کردند. البته این به معنای آن نیست که اصلاح‌طلبان هیچ عیب و ایرادی نداشتند اینکه امری غیرقابل انکار است.

اما بحث این است که این جریان‌های اپوزیسیون تمرکزشان را بر برجسته کردن معایب معمول و جلوه دادن آن به صورت نامعمول متمرکز کرده بودند. درواقع در تلاش برای القای این ذهنیت بوده و هستند که اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبی روی دیگر بی‌توجهی حاکمیت به مردم یا روی دیگر اقتدارگرایی و زورگویی جریان‌های منتسب به حاکمیت هستند. بنابراین از هر تریبونی استفاده می‌کنند تا این را القا کنند که «اصلاح‌طلبان در سرکوب مردم کم از اصولگرایان یا حاکمیت ندارند!» اگرچه من معتقد نیستم که اصولگرایانِ پایبند به اصول معتقد به سرکوب جامعه باشند، اما به هر حال جریان اپوزیسیون سعی در القای این باور دارد که اصلاح‌طلبان اگر فرصت داشته باشند، گوی سرقت را در سرکوب جامعه از اصولگرایان می‌ربایند. حال آنکه این‌طور نیست و اصلاح‌طلبان هزینه فراوانی داده و می‌دهند تا این نگرش بی‌توجهی به آمال و خواست ملت را به نقد کشیده و آن را به حاشیه برانند. درواقع درحالی که اصلاح‌طلبان همواره سعی کرده و می‌کنند که بی‌توجهی به مطالبات مردم و آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی فعالیت سیاسی، آزادی شیوه سرمایه‌گذاری، نوع مشارکت ملت-دولت، نوع مشارکت دادن بخش خصوصی در بدنه کشور و سرمایه‌گذاری بخش خصوصی را مورد تاکید قرار دهند، جریان اپوزیسیون تلاش می‌کند آن را کمرنگ و بی‌فروغ جلوه دهد و اگر از این کار ناتوان بود، این‌طور تبلیغ می‌کرد که این تلاش اصلاح‌طلبان هم در راستای همراهی با حاکمیت بوده است. یعنی اگر اصلاح‌طلبان هم ضدانقلاب بودند، حاکمیت چنین فرصتی را به آنان نمی‌داد. کانهو ضدانقلاب بودن در هر شرایط امری مثبت است و هر کس بگوید ما درون حاکمیت نیز قادر به انجام و پیشبرد اصلاحات هستیم، مرتکب رفتاری بد و ناپسند شده است.

*برای اینکه به موضوع اصلی یعنی چگونگی پیشبرد اهداف «اصلاحِ اصلاحات» برگردیم، بگذارید سوال بعد را این‌طور مطرح کنم که اصلاح‌طلبان در این شرایط پیچیده‌ای که توصیف می‌کنید، چگونه قادر به بازسازی گفتمانی خواهند بود؟ درواقع در شرایطی که عمده مشکل این جریان سیاسی، به اعتراف خودشان تضعیف و تخریب پایگاه اجتماعی و جایگاه‌شان نزد جامعه است و از طرفی افزایش مشکلات معیشتی و اقتصادی منجر به افزایش نارضایتی عمومی نسبت به مجموعه حاکمیت و البته اصلاح‌طلبان شده، آیا راهکاری برای تغییر نگاه جامعه نسبت ‌به جریان اصلاحات متصور است؟

اولا صبوری! بالاخره حقایق پنهان نمی‌مانند. اصلاح‌طلبان در ادوار گوناگون تحت این فشارها بوده‌اند. ازجمله دوره نخست احمدی‌نژاد اصلاح‌طلبان به ‌شدت تحت این فشارها بودند و علاوه بر آن، بازداشت و فشار سیاسی شدیدی را نیز تحمل کردند. اما صبر توام با تدبیر راهگشاست. در تاریخ رویدادهای بسیاری را می‌شناسیم که در زمان وقوع مردم نگاهی متفاوت به آن داشتند و گذر زمان باعث شده تلقی عمومی تغییر کند و حقایق روشن شده است. با این حساب کاری که اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی باید انجام دهند، این است که با حوصله، تدبیر و مدارا، ناملایمات و بی‌توجهی‌هایی که از جانب جامعه به آنان می‌شود و حتی درشت‌گویی‌ها و ناسزاگویی‌هایی که از جانب مخالفان جریان اصلاحات در جامعه ساری و جاری می‌شود، تحمل کنند. با اعتماد به مردم گام بردارند و به شعور و درک سیاسی عمیق جامعه احترام بگذارند و مطمئن باشند که اگر مردم با حوصله به حقایق توجه کنند به این نتیجه می‌رسند که فاصله‌ای میان اصلاح‌طلبان با جامعه وجود ندارد. اما این روش نیازمند صبر و حوصله و مداراست. ما چاره‌ای نداریم. درواقع در برخی امور اطلاعات عمومی نسبت به حقایق کامل نیست که باید صبر کنیم و در بعضی امور هم ما بد عمل کردیم و باید با عملکرد خوب‌مان در ادامه مسیر، رفتار گذشته را جبران کنیم. به هر حال ممکن است مردم در مقطعی به این نتیجه برسند که اصلاح‌طلبان که قادر به انجام کاری درخور نبودند، لااقل همه امور را به اقتدارگرایان بسپریم، مگر آنها کاری کردند. فراموش نکنیم اولویت مردم عبور از این بن‌بست فلج‌کننده اقتصادی است و ممکن است تصورشان این بوده که راه گذر از این شرایط، سپردن همه امور به جریان اقتدارگراست.

*اما مگر مردم چقدر در به وجود آمدن شرایط کنونی موثر بودند؟

مردم پای صندوق رای نیامدند. اما تنها دلیل این غیبت مردم، ردصلاحیت آقای پزشکیان، تاجزاده یا دیگران نبوده است. منظورم این است که باید آن دلایل را هم مدنظر داشته باشیم. نباید ساده‌سازی کنیم و بگوییم اگر مثلا فلان کاندیدا در انتخابات حضور داشت، اوضاع به ‌کل تغییر می‌کرد، چراکه آمار و اطلاعات به ما می‌گویند کل بحث بر سر اختلاف حدود ۲ تا ۳ میلیون رای است. درواقع این‌طور به مردم تفهیم شده بود که نزاع میان دو جریان سیاسی است که کشور را به این وضع کشانده است. جریان رقیب هم از این آب گل‌آلود ماهی خود را گرفت و با سوار شدن بر امواج، به نفع خود نتیجه‌گیری کرد. اکنون نوبت آن شده که دست‌کم به آن بخش از جامعه که چنین القائاتی را باور کرد که اگر آب‌ها یک‌کاسه شود، دولت، مجلس و قوه قضاییه ید واحده شده ، کشور گل و بلبل خواهد شد، اکنون نتیجه را ببینید. امروز بیش از ۳ ماه از آغاز به کار دولت جدید و ایجاد این شرایط گذشته اما آیا تغییری در وضعیت معیشتی ملت، وضع تورم و رکود بازار و مراودات بین‌المللی و تعاملات اقتصادی کشور ایجاد شده است؟ ما امیدواریم تغییری ببینیم اما تاکنون که اتفاقی نیفتاده است؛ بنابراین می‌توان در این نوع نگاهی که قائل بود بر اینکه پای صندوق نرویم تا حاکمیت یکدست شده و از این طریق مشکلات حل شود، تشکیک کرد. این ملاحظه هم البته بسیار حایز اهمیت است که دقت کنیم در این مسیر، به سمت لجبازی با مردم نرویم، بلکه باید با کلامی مستدل از جامعه خواهش کنیم که بار دیگر در این رابطه بیندیشد.

*شما راهکار عبور جریان اصلاحات از شرایط کنونی را صبوری توام با تدبیر و بهبود عملکرد در ادامه مسیر عنوان کردید. در حال حاضر آیا در این ۳ ماهی که به‌گفته جنابعالی اتفاق مهمی در دولت به عنوان خروجی انتخابات اخیر رخ نداده، احیانا در جریان اصلاحات کاری انجام شده است؟ آیا این روش صدور بیانیه و موضع‌گیری ازجانب جبهه اصلاحات اقدام مثبتی است یا آن‌طور که آقای عبدی معتقدند روشی نامناسب جهت رفع‌مسوولیت است؟ کار مثبتی که جنابعالی بر آن تاکید دارید، چیست؟

صدور بیانیه یکی از لوازم رفتار جبهه‌ای و حزبی است. طبیعتا اگر تمام فعالیت جبهه اصلاحات به این محدود باشد که در بزنگاه‌های مختلف ازطریق صدور بیانیه اعلام موضع کند، من هم با آقای عبدی موافقم و ایرادات ایشان را کاملا وارد می‌دانم. اما اگر این کار یکی از اقداماتی باشد که از سوی این جریان سیاسی انجام شده، ایرادی نمی‌بینم. به هر حال اتفاق مهمی در کشور روی داده است و نارضایتی نسبت به بحران آب بالا گرفته و کل کشور را متاثر کرده است. اگر اصلاح‌طلبان سکوت اختیار کنند و از ارایه هرگونه انتقاد و اعتراض و پیشنهاد و ارایه طریق خودداری کنند، منتقدان می‌توانند بگویند که آیا بود و نبود اصلاحات و اصلاح‌طلبان، هنگامی که در قدرت دخیل نیستند، تاثیری در مسائل دارد؟ آیا آنچه در کشور می‌گذرد، برای این جریان سیاسی اهمیت دارد یا نه؟! آیا این جریان مادام که در قدرت باشد، به مسائل توجه دارد و به محض خروج از قدرت، کاری به این مسائل ملت ندارد؟! این هم انتقادی است. بنابراین معتقدم اصلاح‌طلبان باید چند کار درون‌گفتمانی مهم و اساسی انجام دهند. یک اینکه تکلیف خود را با مرکز فرماندهی و ستاد مشخص کنند. درواقع باید تکلیف‌مان در مواجهه با جریان‌های مختلف قدرت روشن باشد که چطور عمل خواهیم کرد؟! آیا یک جریان سیاسی هستیم؟! یک جبهه سیاسی هستیم، یک نحله یا یک گفتمان فکری هستیم؟! اگر در زمانی که باید جبهه‌ای تصمیم‌گیری کنیم، فردی عمل کنیم، وقتی نیاز به تصمیم‌گیری فردی است، احزاب‌ ساز مخالف خود را کوک کنند و وقتی نیاز به اقدام همگام حزبی است، یک حزب راسا تصمیم‌گیری کرده و تصمیم دیگران را وتو کند، وضع بر همین منوال خواهد بود. این سردرگمی و بلاتکلیفی در جبهه اصلاحات می‌تواند پاشنه آشیل اصلاحات باشد و تا به امروز هم چنین بوده است.

به عنوان مثال در جریان انتخابات مجلس دهم، اصلاح‌طلبان برنده میدان بودند اما همین که وارد مجلس شدند، فرقه‌گرایی و گروه‌گرایی باعث شد حتی کسانی که موتلف انتخاباتی اصلاح‌طلبان بودند، راه خود را جدا کردند و کار خود را پیش بردند. ما در شرایطی انتخابات را پشت سر گذاشتیم که حدود ۱۵۰ کرسی را به دست آورده بودیم اما وقتی وارد مجلس شدیم، راست میانه گفت ما فقط در جلوگیری از قدرت‌گیری جریان تندرو با شما همراهیم و در دیگر امور راه خودمان را خواهیم رفت. درنتیجه همان روز نخست مجلس دهم حدود ۵۰ تا ۶۰ نماینده مسیرشان را جدا کردند، وسط ایستادند تا از هردو جریان چپ و راست باج بگیرند. این شد که تعداد کرسی‌های اصلاح‌طلبان به حدود ۹۰ کرسی رسید. درنتیجه این فراکسیون سیاسی اگرچه قدرت بازدارندگی داشت و مثلا می‌توانست دست به آبستراکسیون بزند یا در فلان و بهمان موضوع به گزینه موردبحث رای ندهد اما قدرت تعیین‌کنندگی نداشت و نمی‌توانست به‌طور ایجابی اثرگذار باشد. ازطرفی فردگرایی درون همین فراکسیون امید هم وجود داشت و کار به آن‌جا رسیده بود که رییس فراکسیون امید از مدیریت اعضای فراکسیونش ناامید بود. تاجایی که می‌گفت مثلا در فلان بحث، پیش از ورود به جلسه رای اعضاء را بشمریم و ثبت کنیم اما کمتر حرف‌شنوی وجود داشت و اعضاء همزمان با تاکید بر اینکه نیاز به نگرانی نیست، در عمل کار خود را انجام می‌دادند. درنتیجه مثل در انتخابات هیات رییسه کمیسیون‌ها هم ناکام مانده و به‌جای آنکه مثلا آقای عارف رییس کمیسیون آموزش باشد، فرد دیگری به این کرسی می‌رسید. به هرحال این کارها انجام نشد و مجلس نتوانست انتظارهای عمومی را برآورده کند و ناامیدی در جامعه تشدید شد. لذا ما ناچاریم در جریان اصلاحات تکلیف‌مان را به دو مقوله تحزب و رهبری جبهه‌ای روشن کنیم. شخصا یک بار خدمت آقای خاتمی عزیز عرض کردم که به‌جای آنکه تعدادی از چهره‌های سیاسی را گرد خود جمع کند و این افراد به عنوان شورای مشاوران جنابعالی فعالیت کنند، به ۵ تا ۱۰ حزب قدرتمند ماموریت بدهید، دبیران کل آن احزاب را به عنوان مشاوران به کار بگیرید و همه امور را هم از طریق همین تشکیلات و بدنه آن دنبال کنید. این کار باعث می‌شود هر تصمیمی که توسط شورای مشاوران جنابعالی اتخاذ شود، از پشتوانه قدرتمند حزبی در سراسر کشور برخوردار خواهد بود.

باتوجه به اینکه به نقش آقای خاتمی اشاره کردید، اتفاقا بحث دیگر نقش‌آفرینی ایشان و البته دیگر اصلاح‌طلبان تاثیرگذار است. درواقع اگرچه جایگاه و اثرگذاری آقای خاتمی در جریان اصلاحات غیرقابل‌انکار است اما به نظر می‌رسد ایشان سال‌هاست که دیگر چندان تمایلی به ورود به مسائل ندارد. این البته فقط درمورد آقای خاتمی صادق نیست. آقای عارف هم که اتفاقا از ایشان صحبت شد، پس از مجلس دهم عملا هیچ فعالیت خاصی را دنبال نکرده است. همین وضعیت درمورد اغلب آن حدود ۹۰ عضو فراکسیون امید هم صادق است. درست است که این افراد در جریان انتخابات اسفندماه ۹۴، ژنرال سیاسی نبودند اما به هر حال ۴ سال در مجلس تجربه کسب کردند و انتظار می‌رفت دست‌کم پس از مجلس نسل جدیدی از کنشگران سیاسی اصلاح‌طلب وارد عرصه شوند اما به‌واقع اغلب آنها حتی حاضر به گفت‌وگو با رسانه‌ها نیستند و بعضا اعتراف می‌کنند که به‌خاطر فشارهای سیاسی تمایل به فعالیت ندارند.

البته قصد جسارت ندارم اما وقتی با موجی می‌آیند، با موجی دیگر هم از مسیر خارج می‌شوند. فشار حاکمیتی را هم قبول ندارم. چراکه اگر فشاری باشد، برای همه است و به هرحال عده‌ای را هم می‌شناسیم که به‌رغم تمامی این فشارها در صحنه مانده و فعالیت‌شان را پیش می‌برند. آقای حضرتی هم عضو فراکسیون امید بود اما پیش و پس از مجلس دهم فعالیتش را می‌کرد و به جز مسائل حزبی، روزنامه‌اش را منتشر می‌کرد و می‌کند. بنابراین اجازه بدهیم که این دلیل را نپذیریم. به نظرم برخی از این عزیزان بدون طی دوران پیشرفت و عبور از سلسله‌مراتب، ناگهان به‌طور جهشی وارد پارلمان شده و به عنوان نماینده مجلس فعالیت کردند. وقتی کرسی مجلس را از این افراد بگیریم و دوره‌شان تمام شود، انگار دیگر رسالتی ندارند و کنار می‌روند. گویا چون یک دوره نماینده مجلس بوده و با سلام و صلوات از آنها خواسته شده وارد شوند، حالا باید کنار بنشینند تا در آینده بار دیگر با سلام و صلوات از آنان بخواهیم که تشریف بیاورند و نماینده مجلس شوند. به نظرم اتفاقا بخشی از مشکل همین مساله است و مهم‌تر از آن اینکه ما نباید سرنوشت یک جریان سیاسی را به دست افرادی بسپاریم که با یک موج آمده و با موج بعدی می‌روند. ما به افرادی نیاز داریم که سنگ زیرین آسیا باشند که خوشبختانه داریم. افرادی که در روزهای سخت و ناامیدی، کنار مردم بمانند، ناملایمات را تحمل کنند و از جریان‌های دیگر حرف درشت بشنوند. به هر تقدیر معتقدم جریان اصلاحات نیازمند اصلاحات درونی با محوریت آقای خاتمی است و اینکه سازوکار اصلاحات درونی و بازسازی گفتمانی چه باشد که بتوان با مشارکت همه عقول وارد عمل شده و در یک مرکز فرماندهی برآمده از همه آرا و نظرات تصمیم‌گیری کند، بحثی است که باز نیازمند همراهی همه نیروهای توانمند اصلاح‌طلب است تا با محوریت آقای خاتمی این مهم را به انجام برسانند.

*بازه زمانی برای انجام این برنامه و نقشه‌راه متصور نیستید؟

معتقدم اگر این اتفاق در کوتاه‌مدت نیفتاد، حتما باید در میان‌مدت محقق شود. چراکه در غیر این صورت، در بلندمدت با مشکل تمرکز در فرماندهی و تشتت در رفتار سیاسی و امنیتی اصلاح‌طلبان روبرو خواهیم بود که برای یک جبهه و جریان سیاسی امیدآفرین سزاوار و شایسته نیست.

شاید مهم‌ترین استدلال جریان اپوزیسیون در تغییر ذهنیت جامعه نسبت‌به جریان اصلاحات، این مساله را مطرح می‌کنند که اصلاحات اساسا در شرایط کنونی و به‌دلیل نوع حاکمیت جمهوری اسلامی، از اساس ناممکن است. این درحالی است که وقتی به آنچه در سال‌های پس از دولت اصلاحات و مجلس ششم گذشته تمرکز می‌کنیم، با پرسش‌ها و چالش‌هایی اساسی مواجه می‌شویم. مثلا اینکه وقتی در انتخابات ریاست‌جمهوی همه نیروها و کاندیداهای اصلاح‌طلب و نزدیک به این جریان ردصلاحیت می‌شوند، چطور می‌توان اصلاحات را پیش برد. همین‌طور چنان‌که شما اشاره کردید وقتی وارد قدرت می‌شوند، وقتی با نمونه‌ای مثل مجلس دهم مواجه می‌شویم که این جریان سیاسی بر هویت اصلاح‌طلبی تاکید کرده و حاضر به بده‌بستان با موتلف بدعهد نمی‌شود، در پیشبرد اهدافش ناکام می‌ماند و اگر شبیه به تجربه دولت روحانی، اصلاح‌طلبان امور را به موتلف‌شان بسپارند و خود در مقام حامی سیاسی بمانند، باز به دلایلی دیگر این روند بی‌نتیجه می‌ماند.

ببینید، ما باید با نگاهی نسبی به مسائل بنگریم. چراکه اساسا اصلاح‌طلبی ارتباطی وثیق با نسبی‌گرایی دارد. ما می‌گوییم در فضای آرام و منطقی، اجازه اظهارنظر به همه داده شود، با حاکمیت هم به گفت‌وگو بنشینیم و بتوانیم به حاکمیت بگوییم این چشمت مشکل دارد و آن چشمت خوب کار می‌کند. این گوشت ناشنواست و گوش دیگرت مشکلی ندارد. بهتر است این مسائل را به حاکمیت بگوییم یا اینکه حاکمیت را سرنگون کرده و دور بیندازیم؟! چه تضمیمی وجود دارد که درصورت سرنگونی این حکومت، حتما نظامی بهتر از این جایگزین خواهد شد؟! بنابراین باید این مسائل را روشن کنند. خلاصه حرفم این است که قبول دارم راه اصلاح‌طلبی، راهی دشوار است. به‌خصوص وقتی که اولویت‌های جامعه، زمامداران به‌نحوی توسط زمامداران تعریف می‌شود، توسط منتقدان به نحوی دیگر و از نگاه مردم به شکل سوم. همان‌طورکه روحانیون آمدند و ایده‌آل‌های خود را در حاکمیت تثبیت کردند، طبیعتا اگر گروهی دیگر هم سر کار بیاید، دنبال تثبیت ایده‌های خود خواهد بود. با تمامی این اوصاف اصلاح‌طلبی را راهی بسیار دشوار می‌دانم اما معتقدم کم‌هزینه‌ترین راه ممکن و البته پرفایده‌ترین راه در درازمدت برای رسیدن به شرایط مطلوب اصلاح‌طلبی است.

کد خبرنگار: ۱۸
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید