سلام نو – سرویس بینالملل: این روزها احتمالا خبرهای مختلف پذیرش پناهجویان افغان در کشورهای مختلف دنیا، به خصوص کشورهای اروپایی و آمریکا را میشنوید.
کانادا از پذیریش ۲۰ هزار پناهجوی افغان سخن میگوید، اتحادیه اروپا به کشورها عضوش درخواست آمادگی برای پذیرش پناهندگان را میدهد و در آمریکا اوباما، بوش و کلینتون کارزار حمایت از پناهجویان راه میاندازند!
این تصاویر احتمالا خیلی دلگرم کننده و انسان دوستانه به نظر میرسد، به خصوص وقتی جاستین تردو، نخست وزیر کانادا خودش آستین بالا میزند و بین افغانها بستههای لباس و مراقبت توضیع میکند و بعد در توییتی مینویسد: "چنان که اوضاع در افغانستان رو به وخامت و جان افغانها در خطر است. برای کمک به آنها، ما برنامه اسکان مجدد خود را گسترش میدهیم و قصد داریم ۲۰۰۰۰ افغان آسیب پذیر را اقامت دهیم و طی مراحل این روند را تسریع کنیم."
آیا مگر میشود کلینتون خوشتیپ، اوبامای خوش صحبت و بوش جمهوری خواه را با تمام اختلاف نظراتشان در کنار هم ندید و از تبلیغشان به نفع به پناهجویان لذت نبرد؟
بله میشود لذت نبرد و گول دلگرم کنندگی ظاهری این تصاویر خوش آب و رنگ را نخورد و از سر حسرت آه نکشید که کاش ما چنین مسئولینی داشتیم. این پروپاگاندای کشور قدرتمند، توسعه یافته و پیشرفته که با پناهدادن به بیچارهگان شرقی و آغوش باز برای آنها در جامعه خود «پُزِ» انسان دوستی میدهند.
پشت این تصاویر خوش آب و رنگ انسان دوستانه یک واقعیت خونبار و تلخ نهفته است. ویرانی افغانستان محصول تصمیمات همین کشورهای بزرگ، انسان دوست، مهربان و پناهجو نواز است.
به تاریخ افغانستان در همین چند دهه اخیر نگاه کنید. طالبان چطور طالبان شد؟ اگر حمایت و منابع مالی آمریکا و بعد بریتانیا نبود و اگر آنها به خاطر زمین زدن روسیه طالبان با کمک پاکستان پرورش نمیدادند امروز چنین تشکیلات عجیب و غریبی در افغانستان وجود داشت؟
جستوجویی ساده در اینترنت بکنید و ببینید که مارگارت تاچر، نخست وزیر بریتانیا در اکتبر سال ۱۹۸۱ چگونه اولین دیدارهای یک مقام غربی با هستههای اولیه طالبان را در اردوگاه پناهجویان افغان در مرکز پاکستان انجام میدهد. مجاهدین افغان، گروهی از نظامیان بودند که با حمایت مالی و تسلیحاتی کشورهای مختلف، از جمله بریتانیا و آمریکا شکل گرفته و طی دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ با تجاوز شوروی مقابله کردند. اما هدایت آمریکا و بریتانیا و نقش آفرینی پاکستان در نهایت منجر به زایش و رشد حلقه های افراطی و بنیادگرای تروریست همچون القاعده و طالبان از بین همین مجاهدین شد.
شاید فکر کنید که این مسائل خیلی قدیمی است پس بگذارید به همین دو دهه اخیر نگاه کنیم. آمریکا به بهانه حضور القاعده در افغانستان به این کشور حمله کرد. سال ۲۰۰۱ بود که آمریکاییها بر سر افغانستان خراب شدند، طالبان را عقب زدند و با چانه زنی با دنیا دمکراسی نیم بندی در آنجا مستقر ساختند، دمکراسی که بخش مهمی از آن مدیون اصرار و تلاش محمدجواد ظریف و قاسم سلیمانی بود.
در تمام این ۲۰ سال آمریکا چه کرد؟ با حملات پهپادی کور افغانها را کشت، منابع افغانستان را در اختیار گرفت و هیچگاه طالبان را ریشه کن نکرد. از دو دولت به شدت ناکارآمد و فاسد یعنی دولتهای حامد کرزای و اشرف غنی حمایت کرد و حاضر به اصلاح رویه خود نشد. در نهایت نیز بعد از ۲۰ سال یک شبه افغانستان را خالی کرد چون حضور در آن جا گران بود و وظیفه آمریکا ملت سازی و خلق دمکراسی نبود.
آمریکا بود که ملا برادر را برای مذاکره از زندان درآورد. قطر بود که شد پایگاه دفتر سیاسی طالبان، اروپا بود که در برابر تصمیمات آمریکا سکوت کرد و جهان بود که حاضر شد در برابر خدشه وارد شدن به اصول روابط بینالملل و حقوق بشر بپذیرد که طالبان برنده بازی خونبار افغانستان است.
در این شرایط چند هزار یا چند ده هزار پنجاهجو پذیرفت و کمکهای چند صد هزار یا حتی چند میلیون دلاری به افغانستان کردن هیچ مشکلی را حل نمیکند. چند صد هزار پناهجو پذیرفته شدند، با چند میلیون نفری که زیر فشار هستند چه میکنند؟ با شرایط اسفبار پناهجویان در کمپهای قطر و بریتانیا چه میکنند؟ کمکهای مالی کجا خرج میشود؟ در میان مردم یا در میان قطعات انتحاری طالبان؟
دنیا و به خصوص کشورهای غربی باید این مسائل را یادشان باشد و فکر نکنند با چند میلیون دلار کمک مالی، چند کمپین رسانهای و پذیرش تعدادی پناهجو دامان آنها از خون مردم افغانستان پاک میشود.
نظر شما