شاید سفرهای هفتگی رئیسی در مقایسه با یک‌جانشینی روحانی تأثیر مثبتی برای او و دولتش داشته باشد، اما در نهایت این سفرها اگر به نتیجه‌ای ملموس و قابل مشاهده تبدیل نشود، به‌ سرعت به عکس خود بدل خواهد شد.

از دولت سیزدهم انتظاری برای حمایت از توده‌ها وجود ندارد / رئیسی در این خلأ، می‌تواند قدم‌هایی جدی در راه احیای سیاست و اقتصاد بردارد

به گزارش سلام نو، احمد غلامی در شرق نوشت: توده‌سازی در جامعه کنونی ایران بسیار دشوار و پیچیده شده است. خاصه با این چهره‌ها و جریان‌های سیاسی موجود، اگر توده‌سازی ناممکن نباشد دور از دسترس است. اگر شورای نگهبان پیش از انتخابات مجلس یازدهم به این باور رسیده بود که چهره‌ها و جریان‌های سیاسی دیگر توان توده‌سازی ندارند، شاید چنین هزینه گزافی را به جامعه ایران تحمیل نمی‌کرد؛ اما شورای نگهبان مایل به هیچ خطری در این زمینه نبود و با اینکه قریب ‌به‌اتفاقِ سیاسیونِ دور از قدرت تأکید می‌کردند که حتی در صورت تأیید صلاحیت نامزدهای اصلاح‌طلب مردم به پای صندوق رأی نخواهند آمد، ‌این نهاد برای دوری از قطبی‌سازی به هیچ پند و اندرزی گوش نداد تا یک مجلس یکدست را با خیالی آسوده شکل بدهد.

اینک که پرده فروافتاده، با اطمینان می‌توان گفت مجلس یازدهم پیش‌درآمد انتخابات دور سیزدهم ریاست‌جمهوری بوده است. در انتخابات ریاست‌جمهوری هم اتفاق تازه‌ای رخ نداد. با تبلیغاتِ اندک اصلاح‌طلبانی که تأیید صلاحیت شده بودند هم شوری پدید نیامد و دولت سیزدهم با ریاست ابراهیم رئیسی بدون رقابت جدی شکل گرفت. بدیهی است هر رئیس‌جمهوری تمایل دارد در رقابتی نفس‌گیر پیروز میدان باشد و مستظهر به پشتیبانی مردم؛ اما در انتخابات دوره سیزدهم حتی اگر دست‌اندرکاران انتخابات اصرار داشتند انتخاباتی پرشور با مشارکتی بالا برگزار شود، با این چهره‌ها و جریان‌های موجود خواسته‌ای دور از انتظار بود؛ چراکه به تعبیر گوستاو لوبون «قدرت کلمات در گرو تصاویری است که در اذهان برمی‌انگیزند، قدرتی کاملا مستقل از دلالت‌ واقعی آنها. گاهی اوقات آن کلماتی که معنا و مفهومشان از همه مبهم‌تر است همان‌هایی‌اند که بیشترین تأثیر را دارند.

برای مثال، عباراتی چون دموکراسی، سوسیالیسم، برابری، آزادی و... که معناشان آن‌قدر مبهم است که حتی چند جلد کتاب هم برای تدقیقشان کافی نیست»۱. اگرچه ارنستو لاکلائو انتقادهایی جدی به نظریات لوبون وارد می‌سازد، اما در اینجا و در شرایط جامعه ما، این نظریات سخت به کار می‌آید. فراموش نکرده‌ایم که اصلاح‌طلبان چگونه با مفاهیمی همچون دموکراسی و جامعه مدنی، توانستند با کلمات، تصاویری تازه از جامعه‌ای نو را در اذهان مردم خلق کنند و با همین کلمات و تصاویر بود که دست به توده‌سازی زدند که شاید بعد از انقلاب اسلامی سال ۵۷ بی‌نظیر بود؛ همان توده‌سازی بیست‌میلیونی که سال‌های سال توانست اصلاح‌طلبان را در اریکه قدرت نگاه دارد. احمدی‌نژاد هم این‌گونه دست به توده‌سازی زد، با اتکا بر مفهوم عدالت که بسیار انتزاعی‌تر از مفهوم دموکراسی بود.

احمدی‌نژاد این کلمات را چنان به کار می‌برد که گویی نیرویی مافوق طبیعی در آن است و همگان باید در برابر آن سر خَم کنند. کلمات و تصاویری مبهم و پُرهیبت که «دقیقا همین ابهام که آنها را در لفافی از تاریکی می‌پوشاند قدرت رازآمیزی‌شان را دوچندان می‌کند». اما امروز این کلمات از فرط استعمال به اصواتی بیهوده بدل شده‌اند و دست آخر به کار جماعتی می‌آیند که می‌خواهند از فکرکردن معاف شوند و در انتظار وقوع حادثه‌ای هستند تا زندگی‌شان را بدون دخالت آنان دگرگون سازد. توده‌سازی در چهار دهه بعد از انقلاب صرفا منحصر به دولت‌های اصلاحات و مهرورزی نشده و به‌ندرت پیش آمده که از توان توده‌ها استفاده نشده باشد؛ برای مثال در اعتراضات رسمی در برابر مخالفان و اقلیت‌ها یا در حمایت از سیاست‌های خارجی و منطقه‌ای دولت و حتی در زمینه‌ای چون امربه‌معروف و نهی از منکر. با تهییج توده‌ها، آنان به صحنه آمدند تا در برابر سیاست‌هایی که نهادهای رسمی انحرافی می‌خواندند، قد علم کنند و نگذارند در سیاست انحرافی صورت گیرد.

توده‌هایی که انگار توان بلعیدن مسائل و مشکلات کشور را دارند و با آنان می‌توان از مصائب گذر کرد و مهم‌تر از همه اینکه توده‌ها نیز بر این باور بودند که همه‌چیز با حضور آنان در صحنه حل‌وفصل خواهد شد. اما اینک توان توده‌ها و توده‌سازان از بین رفته است و بعید است کلمات خلاقانه تصاویری نو و بدیع بسازند تا توده‌ها را برای مشارکتِ دوباره اقناع کنند.  آیا این رخدادی جدی در جامعه ایران است که باید آن را به فال نیک گرفت؟ آیا جامعه کنونی دور از دسترس توده‌سازان قرار گرفته است؟ آیا این بی‌اعتنایی جامعه به مسائل سیاسی و اجتماعی نشئت‌گرفته از عدم اعتماد به مسئولان است یا آگاهی از اینکه نباید در پروژه‌های توده‌سازی مشارکت کنند؟ 

هرچه هست دولت سیزدهم برساخته توده‌ها نیست و شاید این واقعیت چندان خوشایند نباشد، اما ابراهیم رئیسی می‌تواند با درک این واقعیت از موقعیت خود و جامعه برداشتی واقع‌بینانه پیدا کند، اینکه او مستظهر به پشتیبانی آحاد مردم نیست و در تنگناهای سیاسی نمی‌تواند روی توان و قدرت مردم حساب کند و از توانشان در چانه‌زنی‌ها سود ببرد. از طرف دیگر از دولت رئیسی انتظاری برای حمایت از توده‌ها وجود ندارد. تازه مگر کدام‌یک از دولت‌ها که با توده‌سازی روی کار آمدند، توان به‌کرسی‌نشاندن مطالبات مردم را داشتند؟

دست بر قضا دولت سیزدهم در این خلأ، می‌تواند قدم‌هایی جدی در راه احیای سیاست و اقتصاد بردارد و برخلاف دولت‌های گذشته از توده‌سازی دست بردارد. اگرچه حامیان رئیسی این امکان را از دولت سیزدهم گرفته‌اند و سعی دارند آن را به توده‌سازی سوق دهند. شاید سفرهای هفتگی رئیسی در مقایسه با یک‌جانشینی روحانی تأثیر مثبتی برای او و دولتش داشته باشد، اما در نهایت این سفرها اگر به نتیجه‌ای ملموس و قابل مشاهده تبدیل نشود، به‌سرعت به عکس خود بدل خواهد شد.

طرفه آنکه بعد از چهار دوره دولت‌داری رؤسای جمهور پیشین و وعده‌های برزمین‌مانده تک‌تک آنان، هرکس دیگری هم آستین بالا بزند تا به فرض محال آن کارها را به انجام برساند، آن را وظیفه معوق دولت‌های انقلاب می‌دانند که دور و دیر در حال به‌نتیجه‌رسیدن است. با این اوصاف، هرگونه استراتژی توده‌سازی از سوی رئیسی و حامیان دولت سیزدهم که مبنای واقعی نداشته باشد، محکوم به شکست است. توده‌سازی پروژه‌ای تمام‌شده است که با این چهره‌ها و جریان‌های سیاسی احیا نخواهد شد. پذیرش این واقعیت راه را برای عمل‌گرایی بدون تبلیغات و تهییج توده‌ها باز خواهد کرد.

کد خبرنگار: ۱۸
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید