عصر عاشورا با همه صحنههای دلانگیزش از سوزاندن اردوگاه خاندان پیامبر (ص) توسط انبوهی از امویان و غارت آنها از هر چیز ناچیز دنیوی، کودکان و زنان بزرگوار را نیز شامل میشد. این موفقیت در اصل آزمایشاتی بود که خداوند برای آن زمان مقرر کرده بود. امام زین العابدین(ع) ۲۳ ساله و حضرت زینب(س) صاحب این غم بزرگ و در عین حال مسئول ادامه راه بودند. صبح روز بعد از عاشورا دشمنان بزدل با زنجیر زدن بر گردن خونین و بستن نوه پیامبر(ص) و بقیه بازماندگان، بیشتر و بیشتر به ورطه جهنم فرو میرفتند. دربار فرماندار حقیر کوفه، عبیدالله بن زیاد. خطبههای حضرت زینب(س) در دمشق، سخنرانی بزرگ امام سجاد(ع) در مورد اهل بیت پیامبر، کسی که یزید ظالم را با افشای او و اسیرانش در رنگهای متعصبانه واقعی خود شکست داد، خارج از محدوده این مقاله کوتاه برای نشان دادن مشقتها و سختیهایی است که آنها متحمل شدهاند.
در دربار ابن زیاد و یزید، امام سجاد(ع) سخنرانیهایی ارائه کرد و اسلام واقعی را به شنوندگان گوشزد کرد و خود و اعضای همراهش را که از نوادگان حضرت محمد(ص) و رهبران بودند معرفی کرد. به حکم خداوند متعال سخنرانیهای او چنان بر شنوندگان تأثیر گذاشت که با وجود چندین بار تلاش برای به شهادت رساندن ایشان در داخل دربار یزید و ابن زیاد، نتوانست عملی شود. بیبی زینب(س) و دیگر زنان خاندان حضرت محمد(ص) محافظان خط مقدم شدند و در دربار یزید توسط افرادی که هنوز شرمندگی در آنها باقی مانده بود مورد حمایت مردم قرار گرفتند.
یزید برای نقل یک مورد از موعظههای خود خواست تا به منبر مسجد برود. هنگامی که واعظ سخنرانی خود را به پایان رساند، امام سجاد(ع) رو به او کرد و فرمود: "خجالت بکش، ای سخنگوی شیطانی. با سخنان خود خدا را ناراضی کردی تا مردم را راضی نگه داری". سپس امام علیه السلام از یزید خواست اجازه دهد با مردم صحبت کند. یزید از این کار خودداری کرد. اما مردم سوریه یزید را مجبور کردند که اجازه دهد امام به منبر برود.
امام زین العابدین(ع) ابتدا خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) را ستایش کرد. پس از آن، امام سخنرانی بسیار قدرتمندی کرد و با مردم سوریه از جایگاه والای امام حسین (ع) و رفتار ناپسند یزید با خانوادهاش صحبت کرد. بخشی از این سخنرانی در زیر خلاصه شده است:
"ای شنوندگان، خداوند شش چیز به ما (اهل بیت) داده است که هیچ کس دیگری ندارد. او به ما حکمت، صبر، وقار، قدرت گفتار، شجاعت و احترام ویژهای بخشیده است. او از تعلق خاطر به خانواده خود به ما امتیاز ویژهای داد. پیامبر(ص) حمزه و جعفر به ما تعلق دارند، اسدالله (شیر خدا، امام علی علیه السلام) به ما تعلق دارد. رهبر جوانان بهشت (امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام) متعلق به ما هستند.
"کسانی که مرا میشناسند، میدانند که من چه کسی هستم. کسانی که نمیدانند، پس بدانند که من پسر مکه و منا هستم. من فرزند زمزم و صفا هستم. من پسر کسی هستم که زکات را به فقرا داد. من هستم پسر بهترین کسانی که احرام را پوشیدهاند و مراسم حج برپا کردهاند. من پسر کسی هستم که در سفر شبانه از خانه خدا به مسجد الاقصی و سپس به معراج منتقل شد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به درخت لوت مرز برد."
"من فرزند محمد مصطفی(ص) هستم. من فرزند علی مرتضی علیه السلام هستم که در جنگ با مشرکان جنگید تا تسلیم اسلام شدند و در حضور پیامبر جنگیدند تا شمشیر او شکسته شد و ذوالفقار به او داده شد. من پسر کسی هستم که افتخار داشت دو بار در اسلام مهاجرت کند. من پسر فاطمه بهترین زنان جهان هستم".
تأثیر سخنرانی آنقدر قوی بود که همه در مسجد شروع به گریه و سرزنش یزید کردند. یزید میترسید که اگر امام سخنرانی خود را ادامه دهد، انقلاب و قیامی رخ دهد. در همان زمان یزید نتوانست امام را متوقف کند و او را از منبر پایین آورد. بنابراین دستور داد که مؤذن اذان را بدهد، زیرا میدانست که این امر به طور خودکار سخن امام را قطع میکند. اما شجاعت و شعور امام را دست کم گرفت. امام سخنرانی خود را متوقف کرد اما از منبر پایین نیامد. وقتی مؤذن "الله اکبر" را گفت، امام عظمت خدا را گواهی داد. وقتی مؤذن گفت: «اشهد ان محمد رسول الله»، امام مؤذن را از ادامه راه باز داشت. سپس رو به یزید کرد و از او پرسید. "بگو ای یزید، محمد(ص) پدربزرگ شماست یا من؟ اگر میگویید پدربزرگ شما بوده است، یک دروغ آشکار خواهد بود و اگر میگویید پدربزرگ من است پس چرا پسرش را کشتهاید و خانوادهاش را به زندان انداختهاید؟ چرا پدرم را کشتید و زنان و فرزندان او را به عنوان زندانی به این شهر آوردید؟ "
یزید پاسخی برای گفتن نداشت. تأثیر این امر باعث چرخاندن سوریها علیه یزید شد. اکنون همه آنها از جنایات یزید که علیه پیامبر(ص) و خانوادهاش مرتکب شده بود مطلع شدند. آنها شروع به سرزنش او کردند و خواستار آزادی امام زینالعابدین(ع) و زنان اهل بیت پیامبر(ص) شدند. یزید اکنون میترسید که اگر سریع عمل نکند، فرمانروایی او از بین میرود. بنابراین امام زین العابدین علیه السلام را آزاد کرد و ایشان همرا با بقیه اسرا با احترام کامل به مدینه بازگشتند.
سخنرانیهای کوبنده امام سجاد(ع) و عمه ایشان، حضرت زینب(س) نقش مهمی در زنده نگهداشتن اسلام داشته است.
نظر شما