در جریان واژگونی اتوبوس سربازمعلم‌ها، ۵ نفر جان خود را از دست دادند و تعداد دیگری از سربازان مصدوم شدند و در بیمارستانی واقع در یزد تحت مداوا قرار دارند.

روایتی تازه و دست اول از حادثه اتوبوس سربازمعلم‌ها

به گزارش سلام نو به نقل از همشهری، ۱۲ساعت پس از حادثه دلخراش واژگونی اتوبوس خبرنگاران محیط‌زیستی در حوالی نقده که به جان‌باختن ۲نفر از آنها منجر شده بود، اتوبوس حامل سربازان معلم نیز در نزدیکی دهشیر واقع در استان یزد واژگون شد تا خانواده ۵نفر از سربازان، عزادار آنها شوند.

۴نفر از سربازانی که در حادثه یزد حضور داشتند، ناگفته‌های این حادثه را بازگو و مدعی شدند ترمز اتوبوس آنها نیز مثل اتوبوس خبرنگاران دچار نقص فنی بود.

از عصر چهارشنبه که اتوبوس حامل خبرنگاران محیط‌زیستی در حوالی نقده واژگون شد و خبر رسید ریحانه‌یاسینی و مهشاد کریمی، خبرنگاران ایرنا و ایسنا جان خود را از دست دادند، افکار عمومی به‌شدت جریحه‌دار شد.

آن‌شب همه نگاه‌ها معطوف به این حادثه و دلایل وقوع آن بود که صبح پنجشنبه خبر رسید حادثه‌ای مشابه، با ابعاد بزرگ‌تر در حوالی یزد اتفاق افتاده است. ماجرا از این قرار بود که یکی از اتوبوس‌هایی که سربازمعلم‌ها را از زاهدان به پادگان آموزشی سپاه در آباده شیراز می‌برد، در منطقه دهشیر یزد واژگون شد و درنهایت در میدان دهشیر پس از برخورد با کامیونی که در آنجا پارک شده بود متوقف شد.

در جریان این حادثه ۵نفر از سرنشینان اتوبوس در دم جان باختند و ۳۴نفر دیگر مصدوم و به بیمارستان منتقل شدند. وقوع این حادثه در کمتر از ۱۲ساعت پس از حادثه برای اتوبوس خبرنگاران بار دیگر زنگ خطر را درخصوص امنیت حمل‌ونقل جاده‌ای به‌صدا درآورد.

در بیمارستان یزد

در جریان واژگونی اتوبوس سربازمعلم‌ها، ۵نفر جان خود را از دست دادند و تعداد دیگری از سربازان مصدوم شدند و در بیمارستانی واقع در یزد تحت مداوا قرار دارند. یکی از آنها که به‌خاطر شکستگی پا و کتف در بیمارستان بستری است در گفت‌وگوی تلفنی با خبرنگار همشهری ناگفته‌هایی از این حادثه را بازگو کرد. او که به‌سختی صحبت می‌کرد در چند جمله کوتاه درباره آنچه بامداد پنجشنبه رخ داد، می‌گوید: حدود ۱۰اتوبوس بودیم که از زاهدان به سمت آباده به راه افتادیم.

اتوبوس ما قدیمی و خراب بود. بعد از نماز صبح که حرکت کردیم ناگهان راننده فریاد کشید و گفت ماشین ترمز ندارد. سرعت اتوبوس آن زمان بیشتر از ۱۰۰کیلومتر بر ساعت بود. او تا جایی که می‌توانست خودرو را کنترل کرد اما ناگهان واژگون شد و بعد از آن من بیهوش شدم تا اینکه در بیمارستان چشمانم را باز کردم و فهمیدم پا و کتفم شکسته است. او در ادامه می‌گوید: اتوبوس ترمزش دچار مشکل بود و از طرفی صندلی‌ها هم کمربند ایمنی نداشت. دست‌کم می‌توانم بگویم صندلی من کمربند نداشت. اگر کمربندی وجود داشت به این حال و روز نمی‌افتادم.

بازمانده

یکی از نجات‌یافتگان این حادثه تلخ، جوانی است که با و جود واژگونی اتوبوس کوچک‌ترین آسیبی ندید اما پسرعمویش که در صندلی کنار او نشسته بود، جانش را از دست داد تا این حادثه به تلخ‌ترین حادثه زندگی‌اش تبدیل شود. او با وجود اینکه از زنده‌ماندن خودش خوشحال است اما حالا عزادار پسرعمویش شده. این سرباز به همشهری می‌گوید: من و پسرعمویم هردو لیسانس داشتیم و قرار بود سربازمعلم شویم.

صبح روز حادثه به نظام‌وظیفه رفته بودیم و بعد از آنکه سازماندهی شدیم، سوار بر اتوبوس‌ها به طرف پادگان آموزشی آباده به راه افتادیم. از همان اول هم همه می‌گفتند که اتوبوس قدیمی و خراب است، با این حال راننده به مسیرش ادامه داد. او ادامه می‌دهد: نزدیک دهشیر برای نماز توقف کردیم اما همین که اتوبوس به راه افتاد راننده گفت ترمز بریده است. حدود ۲۰دقیقه با سرعت زیاد به مسیر ادامه داد. او تلاش می‌کرد اتوبوس را متوقف کند اما فایده‌ای نداشت و درنهایت در میدان ورودی شهر دهشیر واژگون شد.

او درباره وضعیت خودش و پسرعمویش می‌گوید: ما کنار یکدیگر نشسته بودیم. من آسیب چندانی ندیدم و بعد از ۲ساعت بستری‌شدن از بیمارستان مرخص شدم اما پسرعمویم در دم فوت شد. او ۲۶ساله بود و پدر پسری ۵سامشکلی نداشت اما در نصرت‌آباد کولر از کار افتاد و مجبور شدیم تا بم بدون کولر ادامه دهیم اما در آنجا کولر تعمیر شد و تا مهریز بدون هیچ مشکلی به مسیر ادامه دادیم. می‌کند. او که خواست نامش فاش نشود می‌گوید: وقتی از زاهدان به راه افتادیم، اتوبوس به همین دلیل اتوبوس را روی چال بردند و قطعات آن را باز کردند اما بعد از حدود ۴ساعت هیچ موادی کشف نشد و اتوبوس دوباره به راه افتاد

او ادامه می‌دهد: در مهریز ایست و بازرسی پلیس بود. خودروها را به‌خاطر موادمخدر بازرسی می‌کردند. بیشتر ماشین‌ها را با سگ‌های موادیاب بازرسی می‌کردند. سگ موادیاب وارد اتوبوس ما هم شد اما ظاهرا به چیزی شک کرد.

له بود. حالا همه ما داغدار او هستیم و نمی‌دانم چطور در چشمان فرزند پسرعمویم نگاه کنم.یکی دیگر از سربازمعلم‌ها که از حادثه واژگونی اتوبوس جان سالم به‌در برده، روایتی تازه و دست اول از این حادثه را برای همشهری بازگو

.

بریده است. اول سربالایی بود و آهسته می‌رفت اما بعد وارد سرازیری شد و سرعت اتوبوس حتی تا ۱۳۰کیلومتر بر ساعت هم رسید. راننده با همه توانش ماشین را کنترل کرد و از گردنه عبور کردیم تا اینکه به دهشیر نزدیک شدیم.

راننده می‌گفت کمربندهایتان را ببندید اما کمربندها اغلب زیر صندلی‌ها مانده بود و بعضی از صندلی‌ها هم اصلا کمربند نداشت. راننده می‌خواست وارد کمربندی شود اما دو ماشین راه را بسته بودند و مجبور شد وارد شهر شود و در

این سربازمعلم درباره چگونگی وقوع حادثه می‌گوید: بعد از چند ساعت، اتوبوس برای نماز متوقف شد و بعد از آنکه نماز خواندیم دوباره همگی سوار شدیم اما چند دقیقه بعد درحالی‌که در گردنه بودیم راننده گفت که اتوبوس ترمز ورودی یک میدان ۲‌سرعت‌گیر قرار داشت که بعد از عبور از آنها ماشین به حالت پروازکردن درآمد و کنترل آن از دست راننده خارج و واژگون شد.

او می‌گوید: در آن لحظات هر کس به فکر نجات جان خودش بود و هرکدام از سربازان به این طرف و آن طرف پرتاب می‌شدند. ماشین حدود ۳۰۰متر روی زمین کشیده شد تا اینکه به یک کامیون که در میدان پارک شده بود برخورد کرد و متوقف شد.

یک قدم تا مرگ

در اتوبوسی که با سرعتی بالغ بر ۱۰۰کیلومتر بر ساعت واژگون شده و ۵نفر از سرنشینان آن جان خود را از دست داده و چندین نفر دیگر نیز مصدوم شده‌اند، اگر فردی کوچک‌ترین آسیبی نبیند قطعا فرد خوش‌شانسی است؛ اما همه‌چیز به شانس ختم نمی‌شود، چراکه آگاهی و واکنش مناسب در هنگام وقوع حادثه نیز مؤثر است. یکی از سربازمعلم‌ها که در این حادثه مرگ را به چشم خود دیده، درباره راز سالم‌ماندنش می‌گوید: وقتی راننده فریاد زد که ترمز بریده، آنهایی که صندلی‌شان کمربند داشت کمربندها را بستند اما صندلی من کمربند نداشت.

سرعت اتوبوس هر لحظه بیشتر می‌شد و از دست راننده هم کاری ساخته نبود. می‌دانستم که به‌زودی اتوبوس واژگون می‌شود. در آن لحظات تنها راهی که به فکرم رسید تا خودم را نجات دهم این بود که جلوی صندلی خودم، جایی که پا قرار می‌گیرد، کف اتوبوس نشستم و با دو دستم محکم صندلی جلویی را بغل کردم. چند لحظه بعد اتوبوس واژگون شد و همه به این طرف و آن طرف پرتاب می‌شدند اما من در جایم مانده بودم و به لطف خدا آسیب چندانی ندیدم و فقط مچ پایم کمی ضرب دید.

کد خبرنگار: ۱۴
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید