به گزارش سلام نو، محسن روحیصفت در روزنامه اعتماد نوشت: افغانستان در حال طیکردن یک دوره گذار است و در این دوره گذار افزایش تحرکات دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در موضوعات مربوط به این کشور حائز اهمیت است.
در شرایطی که نیروهای نظامی ایالات متحده خاک افغانستان را ترک کردهاند و دیگر نیروهای حاضر در خاک این کشور از جمله نیروهای ناتو نیز در پی رهایییافتن از مساله افغانستان هستند، طبیعی است که همه طرفها و به ویژه همسایگان این کشور نگران باشند که آینده به چه شکل خواهد بود و در راستای رفع نگرانیها در پی گفتوگو با مقامات افغانستانی و دیگر طرفهای درگیر و تاثیرگذار در موضوع صلح افغانستان برآیند.
مقامات ایران نیز به عنوان همسایهای که منافع مشترک زیادی با افغانستان دارد و همواره طی ۴ دهه گذشته کوشیده که تعامل مثبتی با کابل و مردم افغانستان داشته باشد، تلاش دارند و علاقهمندند که در مسیر بازگشت ثبات به افغانستان و جلوگیری از تشدید بحران در پی خروج نیروهای نظامی خارجی کمک حال مردم افغانستان باشند و از همین رو در این مقطع حساس زمانی فعالیتهای دیپلماتیک خود را به منظور کمک به برقراری صلح در این کشور تشدید کردهاند. علاوه بر این، جمهوری اسلامی ایران که با توجه به مرز گسترده مشترک با افغانستان از چالشها در این کشور تاثیر میپذیرد و نگران است که تهدیدهای امنیتی در مرز شرقی افزایش پیدا کند یا موج جدیدی از مهاجرت آغاز شود، نیاز دارد با گفتوگوهای مداوم با مقامات افغانستانی و همچنین طرفهای فعال در موضوع افغانستان در راستای رفع نگرانیهای خود اقدام کند.
دولت افغانستان نیز به فعال بودن ایران علاقهمند است و تمایل دارد تهران به ایفای نقش مثبت خود ادامه دهد. دیگر همسایگان افغانستان نیز از وضعیت موجود در این کشور ابراز نگرانی میکنند و تمایل به نقشآفرینی دارند اما تفاوت جمهوری اسلامی ایران این است که همواره بر ضرورت استقلال دولت کابل و ایستادن آنها روی پای خود تاکید داشته و حالا در نبود نیروهای خارجی، دولت افغانستان نیاز دارد ضمن مشورت با ایران، راهی برای تامین امنیت کشور بدون نقشآفرینی جدی نیروهای خارجی پیدا کند.
در سالهای اخیر ایالات متحده تحرکات دیپلماتیک زیادی در حوزه افغانستان داشته و سمبل این تلاشها آقای خلیلزاد است، براساس نگاهی واقعگرایانه بنا نشده و حرکت روی ریل نادرست باعث شده در رسیدن به مقصد و دستیابی به اهداف اصلی ناکام باشد. این تحرکات نه تنها در رسیدن به اهداف ناکام بوده که حتی گاهی نتایج منفی چشمگیری نیز داشته که دامنگیر مردم افغانستان شدهاند. از جمله توافق دوحه که نه تنها نتوانست نقش مثبتی در صلح افغانستان ایجاد کند بلکه با بر هم زدن توازن موجود در میان دولت افغانستان و طالبان، شرایط را به نفع گروه طالبان تغییر داد. این توافق بیثباتی بیشتر و تضعیف جامعه مدنی افغانستان را در پی داشت و بزرگترین ایرادش این بود که تنها تمرکز آن روی تامین هدف خروج امن نیروهای نظامی ایالات متحده از افغانستان متمرکز شده بود.
توافق دوحه توانست باعث شود که ایالات متحده خروج امن و آرام داشته باشد، اما همزمان با این خروج آرام شرایط برای مردم افغانستان سخت و سختتر شد: طالبان عملیاتهای تروریستی و بمبگذاریهای خود را تشدید کرد، هزاران زندانی که در عملیاتهای مسلحانه علیه دولت نقش داشتند و آزادی آنها از نگاه کارشناسان خطرناک قلمداد میشد، آزاد شدند و دیگر گروههای تروریستی نیز فضایی برای رشد پیدا کردند. طالبان نیز تصور کرد که با تکیه بر نیروی نظامی میتواند بار دیگر قدرت را بهطور کامل در اختیار بگیرد.
سه عامل در شکلگیری این توافق بد نقش داشتند؛ اول اینکه ایالات متحده هنوز شناخت کافی و درستی از فضای افغانستان ندارد. دوم اینکه منافع افغانستان مورد بیتوجهی قرار گرفته بود و دلیل سوم هم به تمرکز افراطی بر یک متر و معیار در توافق با طالبان یعنی سهولت خروج نظامیان امریکایی بازمیگشت. در دولت آقای بایدن نیز روند استانبول به نتیجه نرسید تا همچنان وضعیت برای مردم و روند صلح در افغانستان اینگونه باشد.
در چنین شرایطی جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد سازمان ملل مسوولیت فرآیند صلح افغانستان را بر عهده بگیرد؛ چرا که باور دارد در موضوعات داخلی مردم افغانستان باید نقشآفرین اصلی باشند و همزمان بر این باورست که کشورهای خارجی تنها باید نقش تسهیلکننده را در روند صلح داشته باشند و چنین هدفی جز با ترسیم چارچوبی از طریق سازمان ملل ممکن نخواهد بود. کشورهای خارجی خود نباید تعیینکننده یا دستوردهنده باشند و با توجه به تجارب گذشته و تلاش کشورها برای تامین منافعشان بدون توجه به منافع مردم افغانستان بهتر آن است که مدیریت روندها و ابتکارات خارجی از طریق سازمان ملل صورت گیرد.
نظر شما