سلام نو – سرویس سیاسی: دولت حسن روحانی رو به پایان است و آخرین روزهای دولتی که شعارش تدبیر و امید بود فرا رسیده است. دولتی که تدبیرش را وامدار رویکرد اعتدالی و امیدش را وامدار ائتلاف با اصلاحطلبان بود؛ ائتلافی که البته در دولت دوم روحانی هر روز کم جانتر شد.
دولت نخست حسن روحانی دولتِ وعدههای مشخص و کمتعداد و دست آوردهای ملموس و روشن بود. وعده روحانی در دور نخست تنشزدایی با دنیا و بستن پرونده هستهای و کنترل وضع اقتصادی بود. حرف اصلی این بود که چرخ سانتریفیوژ و اقتصاد باید همزمان بچرخد. در نهایت نیز چنین شد، اما چنین نماند و دولت دوم روحانی به دولتی متفاوت بدل شد.
دولت اول روحانی دولت برجام، کنترل تورم، رشد اقتصادی، بهبود قابل توجه کیفیت اینترنت، مبارزه با فیلترینگ و خاموش کردن آتشی بود که احمدینژاد به جان کشور انداخته بود. احزاب سیاسی جان گرفتند و رسانهها تنفس کردند. فشار دولت روی رسانههای منتقد اگر به صفر نرسید حداقل به صفر نزدیک شد.
در دولت دوم روحانی نیز هرچند ویژگیهایی همچون آزادی منتقدان حفظ شد، اما دولت حسن روحانی تبدیل به دولت وعدههای بر زمین مانده شد. دولتی با لیستی بلند بالا از وعدهها که یا امکان عملی شدن نداشت، یا با مقاومت داخلی مواجه شد یا به علت سوء تدبیر دولت عمل به وعده داده شده، خود به بحرانی تازه بدل شد.
دولت دوم حسن روحانی را میتوان دولت شنبههایی دانست که هرگز از راه نرسیدند، شنبههایی که یا به سد دونالد ترامپ و کرونا، یا به سد سایهنشینان سیاست ایران که دنبال به زیر کشیدن دولت روحانی بودند و یا به سد ناکارآمدی دولت خوردند.
شنبههایی که قرار بود ترامپ در آنها توبه کند، بورس احیا شود، بازار ارز کنترل شود و مهمتر از همه شنبه و شنبههایی که قرار بود وضعیت کرونایی کشور در آن عادی شود. اما چه شد که دولت تدبیر و امید حسن روحانی به دولت شنبههای نیامده تبدیل شد؟ چه شد که آن رییس جمهور پر شور خرداد ۹۶ که مشتاق دیدار هوادارانش و مردم بود این چنین از مردم دور شد؟
حسن روحانی و سایه پررنگ امنیتی بودن
حسن روحانی بیتردید امنیتیترین سیاستمدار ارشد ایرانی در تمام ۴ دهه گذشته است. او از نخستین گزینههای وزارت اطلاعات هاشمی رفسنجانی بود که قبل از آن نیز در مجلس در کمیتههای امنیتی و دفاعی فعال بود و از اعضای موثر در قطعنامه ۵۹۸ بود. او قدیمیترین عضو شورای عالی امنیت ملی و دیرپاترین آن بود که از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۸۴، در دولتهای سازندگی و اصلاحات دبیری شورا را در اختیار داشت. بسیاری همین ویژگی روحانی را برتری او نسبت به محمد خاتمی، دیگر رئیس جمهور تحولخواه ایران میدانستند. یکی از انتقاداتی که همواره به محمد خاتمی وارد بود، شیوه تعامل و شاید احتیاط بیش از حد او در مواجهه با جریانهای امنیتی نظام بود.
حسن روحانی سخنرانی درجه یک بود اما مسیری که در انقلاب برایش شکل گرفت او را به پشت صحنه سیاست ایران هدایت کرد و او را به مرد لابی و سیاست پشت پرده بدل کرد. او تبدیل به سیاستمداری امنیتی و محافظهکار شد، ویژگیهایی که به مهمترین نقاط ضعف و قدرت او بدل شدند.
نام روحانی از خرداد ۷۶ تا خرداد ۸۴ چند باری برای ریاست جمهوری مطرح شد، اما محاظهکاری شیخ دیپلمات و البته حضور چهرههایی چون ناطق، خاتمی و هاشمی در صحنه انتخابات باعث شد تا روحانی پشت پرده سیاست را ترک نکند.
بهار ۹۲ حسن روحانی را از پشت پرده به صحنه سیاست ایران آورد. روحانی تلاش بسیاری کرد تا چهرهای متفاوت از خود نشان دهد. پر حرارت و صلابت سخن میگفت، از آزادی دفاع میکرد و بیش از آن که چهرهای امنیتی باشد شیخی دیپلمات بود. اگر صادق باشیم تلاش روحانی به بار نشست و او توانست تصویری نو از خود ارائه کند، اما با فرارسیدن دولت ترامپ و بحرانی شدن شرایط کشور حسن روحانی نیز خودآگاه یا ناخودآگاه رویکردی امنیتی در پیش گرفت.
تجربههای امنیتی روحانی که در دور نخست باعث افزایش قدرت او در کنترل کشور، پیشبرد مذاکرات و اقناع نظام شده بود در دور دوم به پاشنه آشیل روحانی بدل شد. رویکرد امنیتی روحانی که میتوانست عامل برتری او نسبت به خاتمی شود باعث بسته شدن حلقه مشاوران، فاصله گرفتن از مردم و خلق شدن فاجعههایی چون اعتراضات بنزینی آبان ۹۸ شد. گویا مدیریت فضای جامعه و مصلحتاندیشیهای شیخ دیپلمات باعث اتخاذ مواضع و اعلام وعدههایی از سوی او شد که خود به آنها باور نداشت و میدانست که هرگز عملی نخواهند شد. میراثی که متعلق به سابقه امنیتی او بود. اظهار بی اطلاعی از افزایش قیمت بنزین، وعده فروکش کردن همهگیری کرونا، تبلیغ فراوان و هدایت نقدینگی به بورس و موارد بی شماری از این دست از نمونههای این نوع نگاه برای اداره کشور است. نگاهی که پیامد آن از دست رفتن محبوبیت و بدبینی جامعه نسبت به دولت او شد. از سوی دیگر این نوع رفتارها دست مخالفین دولت را برای حمله به او و هیات وزیرانش بازتر میکرد.
حذف کارآمدان به نفع وفاداران
مشکل دیگر دولت دوم روحانی بستن حلقه مشاوران و یارانش بود. محمود واعظی روز به روز قدرت بیشتری در دولت گرفت. اول به صورت رسمی تبدیل به رییس دفتر روحانی شد و بعد بیشترین تاثیر را در تعیین وزرا داشت. سخنگوی غیررسمی دولت بود، در سیاست خارجی موضع میگرفت و دست آخر وقت و بیوقت تیتر یک ایرنا بود.
فرمان اقتصاد دولت هم از دست چهرههایی چون علیطیبنیا و اسحاق جهانگیری به دست چهرهای مثل محمدباقر نوبخت افتاد که نه در دانش و نه در توانایی قابل قیاس با چهرهای چون طیبنیا نیست.
پاشنه آشیل روحانی همین جا رخ نمایید، جایی که رییس جمهور چهرههای مطلقا وفادار و سرسپرده را به مشاورین امین، صادق و توانمند، اما منتقد و صریح ترجیح داد. این رویکرد باعث شد تا چهرههای توانمندی چون علی طیبنیا جای خود را به چهرههای دست چندمی چون فرهاد دژپسند بدهند.
حتی امروز نیز بحث بر سر اخراج عبدالناصر همتی، به دلیل مخالفت او با راهکار مورد نظر رئیس جمهور برای تراز کردن بودجه دولت و نرخ پیشنهادی تسعیر ارز از سوی روحانی به گوش میرسد.
و شنبههایی که هرگز نیامد
عواملی چون ویژگیهای شخصی روحانی در کنار اقداماتی چون حذف کارآمدان به نفع وفاداران در کنار بحرانهایی چون ریاست جمهوری دونالد ترامپ و کرونا روز به روز دولت روحانی را ضیعفتر کرد. دولت ترامپ در اقدامی کم نظیر بدون در نظر گرفتن قوانین و عرف بینالملل از برجام خارج شد تا جدیترین دست آورد دولت اول روحانی به طور کلی از بین برود.
همین زمان بود که مخالفین دولت روحانی نیز دست به کار شدند. روی آتش اعتراضات دی ماه ۹۶ نه تنها بنزین ریختند بلکه خود نیز جرقه اولش را زدند، اعتراضاتی که ظاهرا یکی از جدیترین انگیزههای ترامپ برای خروج از برجام بود. همزمان بحث FATF نیز معلق شد تا سنگهای پیش پای روحانی بیشتر شود.
در حالی که شرایط کشور در همین وضعیت هم به حد کافی ناخوشایند بود ناگهان کرونا از راه رسید و بار دیگر تمام معادلات را بر هم زد. فشار اقتصادی روی دولت چند برابر شد و ناکارآمدی وفادارانِ ناتوان چند برابر قبل به چشم آمد. اگر تا پیش از کرونا ناکارآمدی چهرههایی چون رحمانی فضلی به چشم میآمد بعد از کرونا ناکارآمدی وزیری مثل سعید نمکی نیز هویدا شد.
اگر چه دولت اعلام میکند با وجود تمامی این مسائل از فروپاشی اقتصاد کشور جلوگیری کرده است و توانسته دولت را اداره کند، اما گروهی از کارشناسان معتقدند وضعیت امروز کشور فاصله چندانی با فروپاشی اقتصادی ندارد.
زنجیره این عوامل دست به دست هم داد تا دولت دوم روحانی بدل به دولت شنبههای نیامده شود، شنبههایی که اینقدر نیامدند تا موعد تحویل دولت روحانی سر برسد.
روحانی که در سال ۹۲ به جای هاشمی پای بر صحنه سیاست گذاشت و حداقل در چهار سال نخست توانست سایهای از هاشمی باشد، ماجرای چهار سال دوم اما متفاوت شد. او در چهار سال دوم بدش نمیآمد بتواند محبوبیتی از جنس محبوبیت خاتمی را برای خود ایجاد کند، به خصوص وقتی شور و هیجانهای خرداد ۹۶ را دید.
روحانی فکر میکرد با مذاکره سطح بالاتر با آمریکا و بهبود شرایط اقتصادی شمایل مشترکی از هاشمی و خاتمی میشود، اما این را فراموش کرده بود که هاشمی و خاتمی چطور تبدیل به چهرههایی که امروز هستند شدند. هاشمی و خاتمی هر دو بسیار مشورت پذیر، نقدپذیر و تخصصگرا بودند. هر دو با وجود گرایش سیاسی خاص به کارآمدی نیروهای خود اهمیت ویژهای میدادند.
دولت هاشمی دولت چهرههای قدرتمند چپ و راست بود و دولت خاتمی نیز دولت تاثیر پررنگ کارشناسان به خصوص در حوزههای اقتصادی. روحانی تمام این پیشنیازها را نادیده گرفت در نتیجه نه هاشمی و نه خاتمی شد و خود به زمینگیر شدن دولتش سرعت بخشید.
نظر شما