سلام نو – سرویس سیاسی: عملکرد شورای نگهبان در رد صلاحیت نامزدهای انتخابات که به طور ویژه با حذف علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری و مسعود پزشکیان همراه بود انتقادات بسیاری را به همراه داشته است. حسن روحانی نیز در سخنانی از عملکرد شورای نگهبان انتقاد کرد و گفت که نسبت به اصل ۱۱۳ قانون اساسی متذکر است و اشکال دارد.
او در جلسه هیات دولت گفت: من نسبت به اصل ۱۱۳ قانون حتما متذکر هستم و اشکال دارم. اصل ۱۱۳ را هر وقت به شورای نگهبان مینویسیم آنها میگویند نمیتوانید تذکر دهید.
رییس جمهور سپس از نامه خود به رهبر انقلاب خبر داد و گفت: به رهبری نامه فرستادم و از ایشان خواستم اگر میتوانند کمکی انجام دهند. هر طور که میتوانند به مصالح کشور عمل کنند. البته ایشان کمتر در این موضوع وارد شدند ولی اتفاق افتاده است که با حکم حکومتی عمل کردند. ما درخواست کردیم اگر صلاح میدانند در این زمینه عمل کنند.
او سپس از ضرورت حضور مردم در انتخابات، انسجام ملی و مشارکت بالا سخن گفت و تاکید کرد که «مشارکت حداکثری اولین هدف ماست» و این مشارکت با شعار درست نمیشود.
با این همه سخنان حسن روحانی چندان مورد توجه قرار نگرفت. نه رسانهها چندان به آن پرداختند، نه شورای نگهبان به آن واکنشی داشت و نه رهبری تا این لحظه حاضر به ورود به مسئله شدند. رییس جمهوری که یکی از بالاترین آرا ممکن را در انتخابات ریاست جمهوری داشت، امروز کارش به جایی رسیده که هیچ کس حتی صدایش را نمیشنود.
میراثدار یا میراثخوار هاشمی؟
۱۹ دی ماه ۹۵ وقتی خبر شوکه کننده درگذشت ناگهانی اکبر هاشمی رفسنجانی مخابره شده چشم بسیاری از اهالی سیاست و حتی مردم به حسن روحانی دوخته شد. بسیاری باور داشتند شیخ دیپلمات که سابقه چهار دهه همکاری مستمر، نزدیک و تنگاتنگ با هاشمی را در کارنامه دارد میتواند بهترین وارث هاشمی در دنیای سیاست باشد.
این باور با نگاه به مسیر سیاسی حسن روحانی تقویت میشد. او مثل هاشمی از دل جریان راست برخاسته بود و با چپها نشست و برخاست داشت. رهبر معنوی نسخه کوچکتر و راستگراتر حزب کارگزاران، یعنی اعتدال و توسعه به حساب میآمد و دولتش را محل حضور چهرههای موثری از مدیران سیاسی و غیرسیاسی چپ و راست کردهبود.
اما آن چنان که برخی یاران سابق هاشمی، مثل علی اکبر ولایتی، پرچمدار هاشمیزدایی شدند و گذشته خود را از یاد بردند، حسن روحانی هم رویهای جدید در پیش گرفت، رویهای که هرچند هاشمیزدایی نبود، اما چندان هم در ادامه روش و منش هاشمی نبود.
به یک باره دیگر کمتر صدایی از پافشاری روحانی بر مواضع انتخاباتیاش به گوش میرسید و بدنه حامی او احساس کردند که فریب خورده و به اعتماد ایشان خیانت شده است.
دولت دوم روحانی که تشکیل شد، کابینهاش نه تنها از چهرههای اصلاحطلب، بلکه از عموم چهرههای کارآمد خالی شد. صندلی رضا فرجیدانا به فردی مثل منصور غلامی رسید و جای علی طیبنیا را در نهایت فرهاد دژپسند گرفت.
روحانی پس از هاشمی نه تنها نتوانست اندکی جای خالی او را پرکند، بلکه اساسا جایگاه خود را نیز رها کرد تا شاید در جایگاهی متفاوت و از مسیری دیگر بتواند آینده خود را در نظام سیاسی تضمین کند.
در حالی که روحانی در حال نشست و برخاست با طیفی از منتقدین سابقش برای تقویت جایگاه خود بود، جایگاهش در میان مردم روزبهروز تضعیف میشد. منتقدینی که زمان ثابت کرد کمترین وفاداری را نسبت به او و دولتش نداشته و تا جایی که توانستند در جهت سنگاندازی در مسیر برنامهها و تضعیف جایگاه روحانی تلاش کردند. پس از گردش روحانی، دولتش از یک دولت به نسبت ملی کارآمد تبدیل به دولتی ضعیف و ناکارآمد، با محبوبیت کمتر شد که اختیارش در دست چهرههایی نظیر محمود واعظی و محمد باقر نوبخت بود.
حسن روحانی که در اسفند ۹۵ امید اول میراثداری هاشمی بود حالا به مهمترین میراثخوار هاشمی بدل شده بود. نقشه راه مشترک هاشمی و خاتمی در ۹۲ را کنار زده بود و تمام سرمایهای که هاشمی و خاتمی برای دولت او فراهم کرده بودند را به باد داد. نقشه راهی که هاشمی پس از انتخابات مجلس خبرگان رهبری، بخشی از آن را با عنوان روز واقعه یاد کرده بود.
روحانی حتی به خودش هم رحم نکرد و تمام آبرو، اعتبار و سرمایه مردمی مهمی که در ۴ سال نخست و انتخابات ۹۶ به دست آورده بود را با دست خود نابود کرد و «چنان فجیع به کشتن خود نشست، که هیچ کس آنگونه زندگی نکرده بود».
هیاهوی بسیار برای هیچ
حالا چهار سال پس از چرخش جانانه حسن روحانی و تیمش هیچ چیز دست آنها را نگرفته است و رییس جمهور و یاران نزدیکش بزرگترین بازندگان سیاست امروز ایران هستند.
حسن روحانی این روزها از مردم مانده، از قدرت رانده و از گردش به راستش درمانده است. رییس جمهور این روزها کمترین میزان محبوبیت مردمی را دارد و جایگاهش در ساختار حاکمیت هم به شدت سست است. اگر حمایت رهبری از دولت و حساسیت ایشان بر پایان طبیعی کار دولت نبود، مجلس انقلابی تا به حال چند بار تا مرز تعویض دولت پیش رفته بود.
در سوی دیگر میدان بازی انتخاباتی دولت هم با شکست تمام عیار مواجه شد. واعظی و نوبخت که میل داشتند علی لاریجانی دولت را از روحانی تحویل بگیرد و جایگاه ایشان را در دولت بعدی تثبیت کند، حالا با وضعی مواجه هستند که ابراهیم رییسی بیشترین شانس را برای سکانداری دولت سیزدهم در اختیار دارد.
تلخی این ماجرا وقتی بیشتر میشود که بدانیم یکی از متهمان اصلی نشر فایل صوتی ظریف اطرافیان رییس جمهور هستند. محمد عطریانفر، عضو ارشد حزب کارگزاران، از جمله کسانی است که انگشت اتهام را به سوی اعتدالیون میگیرد و میگوید: «واکنش منفی خاتمی به کاندیداتوری لاریجانی و رایزنیهای خاتمی و سیدحسن خمینی برای کاندیداتوری ظریف، زمینهساز انتشار فایل صوتی محمدجواد ظریف و خلع سلاح کردن وی در انتخابات شد».
حتی اگر سخنان عطریانفر درست نباشد نمیتوان مسئولیت دولت در انتشار فایل ظریف و سوختن زود هنگام او را انکار کرد، رخدادی که در بهترین حالت ناشی از ناکارآمدی دولت روحانی است.
به هر شکل امروز در حالی در آستانه پایان دولت روحانی و پیروزی ابراهیم رییسی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ قرار داریم که برای گرفتن مواضع مردمی، انتقاد به شورای نگهبان و ایستادگی در برابر تندروها دیر شده است.
حسن روحانی چهار سال فرصت درخشان، ۲۴ میلیون رای، اعتبار خود و خاتمی و میراث هاشمی را در حالی به باد داد که هیچ چیز به دست نیاورد و آن چنان که گفته شد حالا هم برای هر کاری بیش از اندازه دیر است. به نظر میرسد با ظهور دولت رییسی ما باید شاهد پایان کار چهرههایی چون نوبخت و واعظی در سپهر سیاسی ایران باشیم، چنان چه حسن روحانی نیز در بهترین حالت میتواند به دفتری کوچک در یک نقطه خوش آبوهوای تهران فکر کند، دفتری که مهمانان چندانی هم نخواهد داشت.
نظر شما