سلام نو – سرویس سیاسی: وحدت نیروهای انقلاب را میتوان یکی از مقدسترین آرمانهای اعلامی جناح اصولگرا در چند سال اخیر دانست، اصولگرایانی که برای وحدت و همهگیرتر بودن، چند وقتی است تلاش میکنند به جای وحدت در خیمه اصولگرایایی از عبارت وحدت در خیمه انقلابیگری سخن بگویند، خیمهای که قرار است بزرگتر، همهگیرتر و پویاتر باشد.
با شکلگیری جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی یا همان جمنا به عنوان تشکل اجماعساز اصولگرایان، این گروه سیاسی به فرایند تغییر تابلوی سیاسی خود سرعت بخشید و تلاش کرد با این ادبیات طیفی از نیروهای نزدیک به امثال سعید جلیلی یا ابراهیم رییسی که منتقد اصولگرایی سنتی بودند را جذب کند.
به نظر میرسید با این تغییر فرآیند، ائتلاف و اجماع در اردوگاه اصولگرایان سرعت بگیرد و به حرمت نام انقلاب هم که شده است مشکلات ائتلاف کمتر شود، اما به نظر میرسد در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ این تغییر عنوان و تغییر ساختارهای پس از آن، چندان تاثیری بر کاهش مشکلات اصولگرایان نداشته است و آَش همان آش و کاسه همان کاسه است، حتی اگر رنگ و لعاب کاسه تغییر کرده باشد.
بارزترین نمود این مشکلات را میتوان در دو پاره شدن ساختار اجماع سازی اصولگرایان مشاهده کرد. امروز دو شورای وحدت نیروهای انقلاب اسلامی و شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی ساز و کار اجماعی جداگانه خود را دارند و هر کدام نیز نامزدهای خاص خود را برای انتخابات در نظر گرفتهاند.
این در حالی است که برخی از نامزدهای حاضر در صحنه مثل عزت الله ضرغامی یا فریدون عباسی یا اعلام استقلال کردهاند یا گفتهاند تا آخر ایستاده و به نفع هیچ نامزد دیگری کنار نمیروند.
تمام این مشکلات فارغ از نقش نامزدهایی مثل سعید جلیلی است که حتی اگر خودش بخواهد، هوادارانش راضی نمیشوند که او به همین سادگی از رقابت کنار بکشد؛ حتی اگر پای ابراهیم رییسی یا محمد باقر قالیباف به میدان انتخابات باز شود.
برای نمونه امروز بیش از ۷۰۰ نفر از ادوار و فعالین جنبش دانشجویی طی نامهای خطاب به روسای قوای قضاییه و مقننه با برشمردن آفات کاندیداتوری روسای قوا در انتخابات ریاست جمهوری از رییسی و قالیباف خواستند که در انتخابات پیشرو کاندیدا نشوند.
ادبیات این نامه بسیار تند و گزنده است، در حالی که جریانی که پشت این نامه ایستاده خود را از انقلابیترین جریانهای موجود در بین اصولگرایان میداند.
در بخشی از این نامه ضمن هشدار به رییسی و قالیباف نوشته شده است: با حضور شما در عرصه انتخابات، تمام کارهای خوبی که در مجلس و به خصوص قوه قضاییه شروع شده، به عنوان رفتاری انتخاباتی تلقی خواهد شد. چرا که با وجود ظن انتخاباتی حول شما، مردم تمام مبارزه با فسادها، تمام اصلاحها و تمام سفرهای استانی شما را صرفا اعمالی تبلیغاتی خواهند دید.
به باور طرفداران سعید جلیلی او امروز به دلایل مختلف مناسبترین نامزد ممکن برای ریاست جمهوری است و دولتش هماهنگترین دولت با قوای دیگر و مصداق دولت جوان حزباللهی خواهد بود. آنها برای این ادعای خود شواهد خوبی هم دارند. سعید جلیلی جدیترین رقیب گفتمان دیپلماسی مستقر است، او به شکلی جدی جلسات بررسی اقدامات دولت فعلی را تشکیل داده و در نهایت به گواه دوست و دشمن انسانی سالم است که برای مبارزه با فساد اقتصادی امتیاز بزرگی به حساب میآید.
اما این تنها جلیلی نیست که خود را محق و لایق پیروزی میداند. در غیبت رییسی و قالیباف، گزینههای دیگر اصولگرایان نیز چندان خود را ضعیف و از پیش باخته نمیدانند، هرچند هیچ کدام، به جز رییسی و قالیباف، هوادارانی محکم مثل جلیلی ندارند.
محسن رضایی پس از سه دوره حضور ناموفق در انتخابات این بار نگاهی جدیتر به انتخابات دارد. هرچند جلیلی جدیترین و احتمالا با برنامهترین نامزد اصولگرایان در این دوره است، اما محسن رضایی خوب میداند که رویکرد سیاسی جلیلی چنان تند و تیز است که حتی عموم اصولگرایان هم مایل به رای دادن به او نیستند، نقطه ضعفی که باعث میشود رضایی به پیروزی امیدوارتر باشد. در واقع باید گفت محسن رضایی نه با تکیه بر نقاط قوت خود بلکه به واسطه ضعف دیگر نامزدها امیدوار است که فاتح انتخابات باشد.
در طرف مقابل عزت الله ضرغامی نیز نامزدی است که ستاد یا پایگاه رای درستی ندارد و سعید محمد هنوز درگیر حاشیههای استعفایش است، اما هر دو همچنان به پیروزی امیدوار هستند. محمد، ضرغامی و دیگر نامزدهای اصولگرا نیز نگاهی شبیه محسن رضایی دارند و فکر میکنند در وضعیت فعلی کشور و در ضعف سایر کاندیداهای اصولگرا امکان پیروزی برای آنان مهیا است. این نگاه عملا باعث میشود بدون حضور قالیباف و رییسی، وحدت و ائتلاف اصولگرایان صرفا یک شوخی تلخ باشد.
اما چرا چنین است؟ چرا اصولگرایان از توان اجماع سازی اصلاحطلبان این چنین بیبهره یا کم بهره هستند و توان اقناع چهرهای مثل سعید محمد را نیز ندارند؟ برای فهم بهتر مشکل جریان اصولگرا باید به دوران محمود احمدینژاد بازگشت. جریان احمدینژاد با قدرت گرفتن خود، هر روز تلاش کرد سهم بیشتری از اصولگرایی را به خود اختصاص دهد و به سبک خود، اصولگرایی را بازسازی کند. احمدینژاد برای این بازسازی آتش تخریب را به روی بزرگان اصولگرایی گشود، ارزشهای این جریان را بیارزش انگاشت و در نهایت از سر خم کردن در برابر آن سر باز زد.
در این میان هرچند وزن و اعتبار شخصی چهرههایی چون اسدالله عسگر اولادی و آیتالله محمدرضا مهدوی کنی باعث شد تا همگرایی اصولگرایان تا حدی حفظ شود، اما پس از فوت چهرههای ارشد اصولگرا، عمود اتحاد خیمه اصولگرایان نیز فرو ریخت و چهرههایی چون آیات یزدی، مصباح و موحدی کرمانی نیز نتوانستند آن چنان که باید این عمود را احیا کنند.
بعد افتادن عمود اتحاد اصولگرایان، بزرگان و مدیران این جریان سیاسی به جای ترمیم این نقاط ضعف سعی کردند که صورت مسئله را پاک کنند و مسئله را نادیده بگیرند و با خرج کردن از اسم انقلاب، نیروهای خود را به اجماع وادار کنند. این فرمول شاید در مقاطع حساس و بحرانزایی مثل انتخابات ۹۶ به کار اصولگرایان بیاید و قالیباف را به هر شکل وادارا به ائتلاف کند، اما در نهایت در شرایطی مثل امروز که رقیب قوی بیرون جریانی امکان رقابت برابر ندارد و چهرههای ارشد اصلاحطلب وارد رقابت نشدهاند، به سادگی به شکست میانجامد.
حالا باید صبر کرد و دید اصولگرایان میتوانند از دل اختلافات امروز به سازوکار اجماعی مدرنی شبیه سازوکار اصلاحطلبان برسند یا باز هم به نسخههای دوران بحران، مُسکّن و ریش سفید بزرگان نظام رضایت میدهند؟
نظر شما