به گزارش سلام نو، عباس عبدی در روزنامه اعتماد با طرح این سوال که" اصلاحطلبان درباره انتخابات ۱۴۰۰ چه موضعی میتوانند یا باید داشته باشند؟"نوشت: در شرایط کنونی اعلام موضع قاطع در شرکت یا عدم شرکت درست نیست.
اگر ساختار تصمیمگیری، بالا بودن مشارکت برایش مهم نباشد و ریسک تن دادن به آن را نپذیرد، هیچ کاری از عهده اصلاحطلبان برنمیآید و به ناچار رفتار انتخابات سال ۱۳۹۸ تکرار خواهد شد. (مواضع آقای جنتی مبین چنین رویکردی است) ولی اگر مطابق نگاه مقام رهبری، رویکرد مشارکتجویانه اتخاذ شد و برحسب قراین و شواهد معقول به تبعات این رویکرد نیز ملتزم شدند، آنگاه میتوان مشارکت کرد.
البته اصلاحطلبان با رفتار خود میتوانند انتخاب این گزینه را برای ساختار تصمیمگیر عقلانیتر و آن را تقویت کنند. چنین رفتاری بسیار مهم است و نباید در چارچوبهای تنشآلود باشد.
در این راه هیچ عجلهای برای انتخاب نامزد نهایی نیست، هرکس و هر گروهی میتواند هر کسی را که خواست به عنوان نامزد ثبتنام کنند، ولی اصلاحطلبان در نهایت دستشان برای انتخاب نامزد نهایی باز خواهد بود.
اشتباه است که نامزد خود را در حال حاضر براساس شاخص رایآوری یا عدم رد صلاحیت تعیین کنند. مشکلات انتخاب نامزد واحد در حال حاضر بسیار سختتر از این کار پس از تایید صلاحیتها است. تایید و رد صلاحیتها مشکل شورای نگهبان است نباید وارد آن شد و پیشاپیش آن را پذیرفت.
نامزدهایی که میخواهند مورد حمایت اصلاحطلبان باشند باید ملتزم به تصمیمات و برنامههای اصلاحطلبان باشند و با این فرض وارد انتخابات شوند، در غیر این صورت بهطور طبیعی از گردونه انتخاب آنان بیرون خواهند بود. آنان باید رسما و کتبا التزام خود را به برنامهها و تصمیم نهایی نهاد اجماعساز اعلام کنند.
اصلاحطلبان باید برنامه سیاسی روشن خود را در موضوعات اساسی پیشگفته، تهیه کنند و هر نامزدی که مورد حمایت آنان شود پیش از حمایت از او، این برنامه را پذیرفته باشد.
عباس عبدی در پایان یادداشت خود آورده است: این پرسش مهم وجود دارد که باید به آنها پاسخ داد. اول اینکه با وجود شکاف بزرگ میان قدرت و مسوولیت و تجربه گذشته، آیا بهتر نیست با کنارهگیری خود، اجازه دهیم این شکاف برطرف شود و همه ساختار یک کاسه گردد؟ به نظر من اگر میتوانستیم چنین کنیم، بسیار خوب بود ولی این شیوه از طریق عدم شرکت در انتخابات لزوما مرتفع نخواهد شد.
از یک سو شکاف مزبور عمیقتر از آن است که با انتخابات ریاستجمهوری قابل حل باشد. باید شیوههای دیگری را برای حل آن امتحان کرد. از سوی دیگر عوارض چنین انتخابی برای کشور سنگین است، حتی اگر منافعی هم داشته باشد، باید به این عوارض توجه کرد. نمونه تجربی نشان میدهد که دوره احمدینژاد، سراسر زیان بود و کشور را برای دههها به عقب برد. ضمن اینکه هدف ارزشمند مورد نظر یعنی کاهش شکاف قدرت و مسوولیت نیز نه تنها حاصل نشد بلکه تشدید هم شد.
نظر شما