سلام نو – سرویس سیاسی: «اگر هاشمی بود این طور نمیشد». این جمله و جملاتی شبیه آن هنوز در چهارمین سال درگذشت آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی به گوش میرسد. نه تنها عموم مردم بلکه حتی اهالی سیاست هم بارها و بارها این جمله را تکرار کردند که «اگر هاشمی بود این طور نمیشد».
مردم باور دارند اگر هاشمی زنده بود وضع اقتصادی بهتر بود و سیاستمداران میگویند اگر هاشمی بود وضع سیاسی متفاوت بود. آنها از احتمال تصویب FATF، بهبود رفتار دولت روحانی و تقویت میانهروی در ساختار تصمیمگیری نظام سخن میگویند. اما چرا چنین باوری تا این حد همهگیر است و این باور تا چه حد درست است؟
سیاستگذار انقلاب و سردار سازندگی نظام
هاشمی رفسنجانی در کنار مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی سه تن از نزدیکترین یاران امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، بودند. این سه نفر در کنار آیتالله حسینعلی منتظری چهار روحانی مهم و مؤثری بودند که بازتاب دهنده چارچوب نظری مدنظر رهبر انقلاب بودند و آن را توسعه میدادند. هاشمی از همان دوران تنظیمکننده روابط و سیاستگذاری هوشمند جلوه کرد.
هاشمی، بهشتی و منتظری در کنار هم سیاستگذاری، نظریهپردازی و تشکیلات سازی برای انقلاب و بعدها نظام جمهوری اسلامی را پی گرفتند. هر سه نفر مورد اعتماد عمیق استاد خود بودند، میتوانستند روی مهمترین نظرات وی اثر بگذارند و میتوانستند مسیر ماجراها را عوض کنند. از این جمع مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی در ابتدای انقلاب هدف ترور قرار گرفته و به شهادت رسیدند و این تنها اکبر هاشمی رفسنجانی بود که به لطف واکنش به موقع همسرش توانست از دام تروریستها بگریزد.
در فاصله سالهای ۵۸ تا ۶۸ و در ده سال نخست انقلاب بیتردید هاشمی رفسنجانی پس از امام خمینی مؤثرترین شخصیت در نظام تصمیمگیری ایران بود و مردم هم به او اعتماد کم نظیری داشتند. هاشمی نه مثل آیتالله منتظری نظریه پرداز بود و نه مثل آیتالله خامنهای سخنوری خوش صدا و زبر دست، اما کلامی گیرا، زبانی ساده و هوشی کم نظیر داشت که باعث نفوذ کلام زیاد در بین مردم میشد. در سالهای جنگ سخنان آیتالله هاشمی و آیتالله خامنهای به عنوان چهرههای نزدیک به امام تأثیر بسیاری در بین مردم داشت و التهابات جامعه را مهار میکرد.
او پس از شهادت دوستانش حلقه یاران رهبر انقلاب را ترمیم کرد و بخش مهمی از وظایف مطهری و بهشتی را به دوش گرفت. او با همراهی دیگر شاگرد امام و دوست نزدیکش، آیتالله خامنهای، دو چهرهای بودند که نه تنها دهه نخست انقلاب، بلکه سه دهه بعد از آن را نیز شکل دادند.
پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای به رهبری برگزیده شد. مهمترین و مؤثرترین حامی آیتالله خامنهای از روز نخست رهبری ایشان، کسی جز هاشمی رفسنجانی نبود. هاشمی پس از رحلت استادش میدان را خالی نکرد و شانه به شانه رهبر جدید نظام ایستاد. او این بار به جای ریاست مجلس به ریاست جمهوری رفت و با اعتماد مردم قصد کرد تا ویرانههای جنگ را با سازندگی آباد کند.
رشد کشور در دوران هاشمی چشمگیر بود. اعتماد بالای رهبری نظام به او و اعتبار بالای هاشمی در ساختار تصمیمگیری و در بین مردم به او اجازه داد تا عمیقترین اثرات را در سیاستهای کلان کشور داشته باشد. با تمام ضعفها، ایرادات و نقاط ضعف هاشمی رفسنجانی، او را به درستی سردار سازندگی خواندند، هرچند او تنها سردار سازندگی نبود.
هاشمی رفسنجانی؛ تنظیمکننده روابط
شاید بزرگترین خصیصه هاشمی را باید بالانسر یا تنظیمکننده بودن او دانست. این البته به معنای انکار برخی تندرویها یا اشتباهات هاشمی نیست، بلکه توصیفی کلی از خط مشی او در بیش از ۵۰ سال سیاست ورزی است. وظیفه تنظیم روابطی که از پیش از انقلاب بر دوش هاشمی بود به او آموخته بود که سیاست، قدرت و مملکت داری به بالانس و تنظیم روابط نیاز دارد.
اغراق نیست اگر بگوییم پس از هاشمی رؤسای جمهور به دلایل مختلف نتوانستند مانند او صحنه سیاست را به سود اهداف و اندیشههای خو بالانس کنند. هر چند هاشمی نیز در این بالانس بیخطا و اشتباه نبود، اما میتوان گفت بهترین عملکرد را در بین سیاستمداران ارشد ایرانی در سالهای گذشته داشت.
اما چه چیزی این توانایی را به هاشمی میداد؟ تغییر و اصلاح پذیری را میتوان از ویژگیهای مهم هاشمی دانست. او که روزی افکار اقتصادی دولتی داشت در دولت خود بیشتر در قامت مدافع اقتصاد بازار ظاهر شد. احمد توکلی نقل میکند، هاشمی رفسنجانی تا پیش از سال ۱۳۶۵، بیشتر با سمت و سوگیریهای میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت که به عنوان سیاستمداری با دیدگاههای چپ اقتصادی شناخته میشد هم عقیده و هم نظر بود، اما وقتی دید دولتی کردن به دلیل ایجاد رانت و فساد، با عدالت در تضاد و تناقض است، تفکرات خود را اصلاح کرد. به باور توکلی شکست مارکسیسم، فروپاشی شوروی و برچیده شدن دیوار برلین در تغییرات فکری هاشمی رفسنجانی مؤثر بود.
تعدیل اقتصادی؛ خوب، بد، زشت
سیاست اصلی دولت هاشمی رفسنجانی تعدیل اقتصادی بود که با رهبری و حمایت شخص او صورت میگرفت. «تلاش برای بهبود و گسترش نظام مالیاتی»، «بیرون آمدن ایران از یک اقتصاد نفتی و حرکت به سمت یک اقتصاد غیرنفتی و ادغام در بازرگانی بینالمللی» از مهمترین ویژگیهای این سیاست بود.
صادق زیباکلام معتقد است هاشمی به روشنی میدانست که قصد دارد چه کاری انجام دهد. در گام نخست، هاشمی قصد داشت تا اقتصاد دولتی ایران را ویران کرده و اقتصاد آزاد را جایگزین کند.
بااینهمه، همه چیز آن طور که هاشمی انتظار داشت پیش نرفت. تورم حدود ۵۰ درصد و رشد بیسابقه قیمت دلار ناشی از تلاش دولت و بانک مرکزی برای آزادسازی نرخ ارز از مهمترین ویژگیهای دوران سازندگی بود. نرخ رسمی دلار طی سالهایی که اکبر هاشمی رفسنجانی ریاست جمهوری را برعهده داشت با رشدی نزدیک به ۲۰ برابر از ۹ تومان به ۱۷۵ تومان رسید و نرخ دلار در بازار آزاد نیز حدوداً ۴ و نیم برابر شد و از کمتر از ۱۰۰ تومان تا دامنه ۴۵۰ تومان، افزایش یافت.
فرشاد مومنی، اقتصاددان نهادگرا با تو خالی دانستن وعدههای تعدیل اقتصادی میگوید: اجرای سیاستهای تعدیل ساختاری ثروت به وجود نیاورد، بلکه برنامه تعدیل ساختاری برای ایران، فقر، فلاکت، نا بسامانی ها و پس افتادگی های بزرگ پدید آورد ، در حالی که در همان زمان تاکید ما بر این نکته بود که هیچ یک از بسترهای زیرساختی و نهادی برای اینکه این تجربه برای ایران دستاوردی به همراه داشته باشد، وجود ندارد.
با وجود تمام نقدها به دولت هاشمی و شیوه اجرای تعدیل اقتصادی در آن، گروهی معتقدند که تعدیل اقتصادی تنها راه عبور اقتصاد ایران از بحران است و تنها باید در روش و منش این تعدیل تغییر ایجاد کرد. در مقابل گروهی دیگر معتقدند که تعدیل هاشمی سنگ بنای بیعدالتی و فساد را در اقتصاد ایران گذاشت. تصمیمات او پای سپاه را به اقتصاد باز کرد و بیتوجهی او به برخی مسائل باعث رشد رانت شد.
هاشمی؛ سیاستمداری که قهر نکرد
شاید بسیاری هاشمی را به سردار سازندگی بودن بشناسند، اما بیتردید بارزترین ویژگی او هوش و فراست سیاسی بود. هاشمی تا روز آخری که نفس میکشید یک چهره سیاسی فوقالعاده مؤثر بود. او هیچ گاه از میدان سیاست قهر نکرد، رویکردی که شاید از علاقه زیادش به نظام جمهوری اسلامی ریشه میگرفت.
او که نزدیک به سه دهه نفر دوم نظام سیاسی بود و مورد احترام چپ و راست، در دهه آخر حیات خود با ماجراهای تازهای رو به رو شد. بسیاری از اهالی سیاست که تا دیروز به او اقتدا میکردند پس از سال ۱۳۸۸ از او روی برگرداندند. بسیاری از ارادتمندانش تبدیل به دشمنش شدند. دشمنان سایهنشینش به صدر مجالس رسیدند و کمر به حذف او بستند. اما هاشمی اهل قهر و کنار کشیدن نبود.
دلخور شد، اما قهر نکرد و صبوری پیشه کرد. با رهبری اختلاف نظر داشت، اما پا روی دوستیهای کهنه نگذاشت. با وجود تمام حملات از هیچ جا کنار نکشید. از ریاست مجلس خبرگان کنار رفت، اما از مجمع تشخیص استعفا نداد. فکر میکردند کارش تمام شده و با رد صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری از صحنه کنار میکشد، اما با محمد خاتمی پشت حسن روحانی ایستاد و یک نامزد معمولی را تبدیل به رئیس جمهور کرد. در نهایت هم در مجلس خبرگان ۹۴ لیست داد و دو رقیب کهنه کارش خودش را از این مجلس کنار گذاشت.
این چنین صبر و سیاست ورزی آرام و کم حاشیه حداقل در بین سیاستمداران چهار دهه اخیر ایران کم سابقه است و شاید بتوان آن را بزرگترین ویژگی هاشمی دانست.
مجموع این ویژگیها باعث شده هاشمی با تمام ایرادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود، با تمام ضعفهای خود و با تمام مشکلاتش در ذهن مردم و سیاست مداران در قامت چهرهای گرهگشا باقی بماند. چهرهای که به باور عموم، اگر امروز زنده بود، بسیاری از بن بستها در کشور وجود نداشت.
نظر شما