سلام نو – سرویس سیاسی: با پیروزی جو بایدن در انتخابات آمریکا و تاکید او بر بازگشت به برجام - هرچند با شرط و شروط خاص خود- پرونده مذاکره با ایالات متحده، بار دیگر بین اهالی سیاست گشوده شده است. مذاکرهای که در چهل سال گذشته تنها یک بار به صورت مستقیم و علنی رخ داد و محصول آن برجام بود، برجامی که هنوز محل جدل است.
به باور اصلاحطلبان و اعتدالیون برجام دست آوردی قابل قبول و افتخار آمیز بود که به لطف رئیس جمهور پیمان شکن و بیپرنسیبی چون ترامپ و مخالفین داخلی برجام روز به روز نحیفتر شد و کارکردش به مرور کاهش یافت. با این همه مدافعین برجام معتقدند حتی جنازه برجام برای ایران مفید است و به عنوان مثال باعث پایان تحریمهای تسلیحاتی میشود.
در طرف مقابل اصولگرایان با وام گرفتن از کلید واژههای رهبر انقلاب، برجام را خسارت محض میدانند و معتقدند برجام بود که تحریمهای امروز را زائید، برجام بود که وضعیت اقتصادی ایران این چنین است و اصلا برجام بود که باعث جسارت آمریکاییها و ترور شهید قاسم سلیمانی شد.
با این همه با روی کار آمدن دولت بایدن بار دیگر بحث مذاکره با آمریکا گشوده شده است. اما در شرایط فعلی چه کسی، چگونه و تحت چه شرایطی برای مذاکره با آمریکا مناسب است؟
راه مذاکره از ظریف میگذرد؟
به نظر بخش بزرگی از اصلاحطلبان، اعتدالیون و بخش کوچکی از اصولگریان، محمد جواد ظریف بهترین شخص برای مذاکره با تیم بایدن و برجام مناسبترین محل برای آغاز این مذاکرات است. آنها به ویژه به روابط ظریف با شخص بایدن اشاره میکنند، روابطی که از زمان حضورش در نمایندگی ایران در سازمان ملل بین ظریف و برخی از سناتورهای آمریکایی از جمله جو بایدن ایجاد شده است.
بخشی از طرفداران این رویکرد معتقدند ظریف هم در دولت فعلی توان مذاکره را دارد و هم اگر دولت آینده در دست کسی مثل علی لاریجانی باشد، در جایگاه فعلی حضور خواهد داشت و مذاکره را هدایت خواهد کرد. به باور آنان شخصی مثل لاریجانی حتی بیش از روحانی توان همراه کردن طیفهای مختلف حاکمیت با مذاکرات ایران و آمریکا را دارد.
نماینده نظام باید مذاکره کند
علیرضا نامور حقیقی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی، اما نظر دیگری دارد و معتقد است تنها راه حل وضع فعلی این است که نماینده نظام در مذاکرات حاضر باشد.
او در توضیح این رویکرد به انصاف نیوز گفت: من معتقدم کاری که آقای روحانی باید بکند این است که به رهبری نامه بنویسد و بگوید یک نماینده را بهعنوان مذاکرهکننده حاکمیت مشخص کنید. این شخص میتواند آقای ظریف باشد. اگر شورای عالی امنیت ملی و رهبری او را -بهعنوان نماینده حاکمیت نه نمایندهی دولت- تنفیذ کنند ممکن است بخشی از این مسائل حل شود.
به باور نامور حقیقی آمریکاییها وزن نماینده حاکمیت را خیلی قویتر میدانند چون متوجه میشوند دیگر با یک دولت مذاکره نمیکنند بلکه در حال گفتوگو با حاکمیت هستند. این راهکار شاید باعث گشایشهایی در داخل هم شود و لایههای بیشتری از سیاسیون را با مذاکره همراه کند و کار شکنیها را کاهش دهد.
مذاکره کنندگان اصولگرا و نظام یک دست
ایده نامور حقیقی جای نقد دارد، به ویژه اینکه آمریکا جواد ظریف را نیز نماینده نظام میداند و به خوبی میداند اگر نظام اجازه نمیداد ظریف آن سوی میز نبود، چنانچه نظام با وجود علاقه احمدینژاد به مذاکره با آمریکا به او این اجازه را نداد و صالحی را به صورت مستقیم به عمان فرستاد.
با این همه حرف نامور حقیقی با تغییراتی درست است، به خصوص برای راضی کردن مخالفین اصولگرای مذاکره، چنین رویکردی قابل توجه است. در نمونه برجام ما شاهد موافقت نظام با برجام و مخالفت بخشی از اصولگرایان با آن بودیم. همان زمان گفته میشد که مشکل بخش عمده این گروه امتیازهای رد و بدل شده در برجام نیست بلکه مشکل این است که چرا به جای ظریف کسی مثل جلیلی مذاکره نکرد.
اندکی بعد مشخص شد این حرف چندان هم بیراه نبود. ابتدا مشخص شد اف ای تی اف در دوران جلیلی به صورت مشروط اجرا میشد، اما با قبول برجام جلوی آن سنگ اندازی شد و بعد هم سید محمود نبویان، نماینده فعلی تهران در مجلس در مناظره با مصطفی تاجزاده در اردیبهشت ۹۸ به صراحت گفت: مذاکره با آمریکا را حاج قاسم سلیمانی باید انجام دهد نه آقای ظریف تا نشان دهد مشکل بخشی از اصولگرایان غیرخودی بودن مذاکره کنندگان است.
حالا حمیدرضا ترقی، عضو ارشد حزب موتلفه بار دیگر مشابه این حرف را تکرار کرده و به جماران گفته اگر مذاکره کنندهها اصولگرا باشند مذاکره اشکالی ندارد.
این فعال سیاسی اصولگرا گفته: مذاکره در صورت ضرورت به وسیله کسانی که بتوانند منافع ملت را حفظ کنند و نفوذ ناپذیر باشند، میتواند اتفاق بیفتد. مانند تیم مذاکره کننده هستهای نباشد که دو نفوذی آمریکا داخلش باشد و مسائل امنیتی و اقتصادی ما را تحت تاثیر قرار دارد.
وی سپس به مدل مطلوب خود از مذاکره اشاره میکند و میافزاید: مگر ما در جاهای دیگر نظیر همین مذاکره با چین ضرر کردهایم؟ مذاکراتی که برد- برد باشد ملاک است و طرف چینی هیچ گاه به دنبال این نبوده که برد و باختی در مذاکره اتفاق بیفتد.
سید حسین موسویان استاد دانشگاه پرینستون آمریکا و عضو اسبق تیم مذاکره کننده هستهای در دوران حسن روحانی نیز در گفتوگو با همشهری به ضررهای ایران در چهار دهه گذشته به خاطر مناقشات سیاسی، اشاره کرده و معتقد است یک دست شدن نظام گره مشکلی مثل مذاکره با آمریکا را نیز حل میکند.
وی با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران میگوید: بگذارید دست رئیسجمهور بعدی که احتمالا اصولگرا خواهد بود باز باشد، اگر میخواهد تقابل کند، با حاکمیت یکدست برود به استقبال تقابل، اگر هم میخواهند تعامل کنند، با حاکمیت یکدست و وحدت ملی این کار را بکنند.
مذاکره کننده اصولگرا و حاکمیت یک دست؛ مشکل حل نخواهد شد
اما در نهایت کدام فرمول گره گشاست؟ مذاکره کنندهای چون ظریف که باب میل اصلاحطلبان و اعتدالیون است یا مذاکره کننده اصولگرایی که مورد نظر ترقی و نبویان است؟ یا آن چنان که موسویان گفته حاکمیت باید از صدر تا ذیل یک دست شود تا مشکل مذاکره با آمریکا حل شود؟
واقعیت این است به نظر نمیرسد هیچ کدام از این مسائل به تنهایی گره از مشکلات ایران بگشایند و تضمین دهند که بحث، ایراد و کارشکنی خاصی درباره مذاکرات بعدی رخ ندهد. تکلیف مذاکره احتمالی جواد ظریف، چه در دولت روحانی چه در دولت کسی مثل لاریجانی، از پیش روشن است و او دردسر زیاد خواهد داشت.
برخلاف اظهارات کسی مثل ترقی مذاکره کننده اصولگرا هم به خودی خود گرهی از مذاکره احتمالی نمیگشاید. از حسن روحانی اصولگراتر؟ وقتی قرار بر مخالفت شد از اصولگرایی خارجش کردند و حتی جسته و گریخته اتهام تابعیت دوگانه نیز به او زدند. امروز هیچ اصولگرایی چنان وزنی ندارد که تمام این جریان او را امین بداند. قاسم سلیمانی تکرار ناپذیر است و مذاکره لاریجانی با چین نیز اهمیت مذاکره با آمریکا را ندارد.
حاکمیت یکدستی که موسویان از آن سخن میگوید نیز به خودی خود تضمین کننده باز شدن گرههای قدیمی سیاست خارجی ایران نیست. در زمان احمدینژاد ما شاهد یک دستترین حاکمیت ممکن پس از انقلاب بودیم اما گرهی گشوده نشد و در نهایت گره بر گره زده شد.
ایران هرچند ساز و کارهای دموکراتیک بالندهای ندارد اما مثل شوروی هم نیست و عملا یک دست سازی حاکمیت در آن به معنای مرسوم شدنی نیست، چنان چه میبینیم یک دستترین رئیس جمهور تاریخ، یعنی محمود احمدینژاد نیز در نهایت ساز مخالف خود را مینوازد.
به نظر میرسد تصمیمسازان سیاسی باید پیش از هر مذاکرهای با آمریکا، ساز و کاری برای اجماعی حداکثری – و نه اجماع مطلق – ایجاد کنند و بعد نظام سیاسی به تصمیماتی که میگیرد و مورد حمایت این اجماع است با قدرت عمل کند و فضا را برای نقد منتقدین باز بگذارد اما تصمیمات خود را با فریاد و فشار آنها عوض نکند.
نظر شما