سلام نو – سرویس سیاسی: استعفای سید عبدالواحد موسوی لاری از شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان بیتردید مهمترین اتفاق چند ماه اخیر اصلاحطلبان بود، به ویژه آنکه پس از رد صلاحیتهای گسترده و حضور حداقلی این جریان سیاسی در انتخابات مجلس، عملا خبری از فعالیتهای سیاسی داخلی این جریان نبود.
سید عبدالواحد موسوی لاری از اعضای شاخص مجمع روحانیون مبارز، نماینده پیشین مجلس و البته وزیر کشور دولت خاتمی در بیشتر دوره هشت ساله حضور او در مسند ریاست جمهوری بود. نزدیکی او به سید محمد خاتمی و البته سوابق طولانی او در سیاست از او چهرهای متنفذ و محترم در جریان اصلاحات ساخته است.
آن طور که گفته شده موسوی لاری از اعضای بارز کمیته ائتلاف کاندید انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 بود. او بعد از آن هم از مهمترین چهرههای حقیقی عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان بود که به عنوان نائب رئیس نقش پررنگی در راهبری شورای عالی و البته ائتلافهای 94 و 96 داشت.
استعفای او که به دلایل شخصی و البته زمینه سازی برای پررنگ شدن نقش احزاب در فرآیندهای جبهه اصلاحات بود واکنشهای مختلفی را در پی داشت. برخی از اختلاف نظر او با عارف گفتند و برخی دیگر از گله او از خاتمی نوشتند.
مصطفی فقیهی از جمله کسانی بود که دلیل اصلی کنارهگیری موسوی لاری را چنین مسائلی عنوان کرد و در توییتی نوشت:
«لاری»ماخوذ به حیاست و از آنجا که مخالف کاندیداتوری رقتانگیز «عارف» برای۱۴۰۰ است، نمیخواهد بخاطر محذوریت رفاقت با او،مسبب حمایت از عارف در جبهه اصلاحات باشد و هم نمیخواهد موجب و محرک علنی مخالفت با این کاندیداتوری باشد.
این روزنامهنگار در ادامه افزود:
علت دوم این کناره گیری، گلایه موسوی لاری از #سیدمحمد_خاتمی است که با فشار اطرافیانش (جبهه مشاکت سابق) در انتخابات مجلس اخیر ایفای نقش نکرد. «لاری» معتقد است یک جبهه سیاسی نمیتواند یک مقطعی در انتخابات ورود کند و در مقطع دیگر، ساکت و صامت گوشهای بنشیند.
یدالله طاهرنژاد، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران اما در گفتوگو با فارس دلیل اصلی کنارهگیری موسوی لاری را قانون جدید احزاب میداند که حضور شخصیتهای حقیقی را در غالب شورایعالی محدود کرده بود و میافزاید: برداشت شخصی من این است که نائب رییس شورای عالی نمیخواست خیلی واضح دلیل استعفایش را قانون جدید فعالیت احزاب اعلام کند، ولی واقعیت این است که ترکیب شورایعالی سیاستگذاری جبهه اصلاحات به سمتی میرود که همه اعضای آن اشخاص حقوقی (نمایندگان احزاب) باشند.
عبدالله ناصری دیگر چهره شناخته شده اصلاحطلب نیز استعفای موسوی لاری را مهم ارزیابی میکند و به آزادی میگوید: من آقای موسوی لاری را ستون اصلی شورای عالی میدانم و معتقدم که استعفای او عملا باید احزاب و افراد اصلاحطلب عضو شورا را به این جمع بندی جدید برساند. به این معنا که دیگر اصلا سازوکار ائتلافی کارساز و موثر نیست.
اما آیا استعفای موسوی لاری میتواند آن تغییری که باید را برای اصلاحطلبان به ارمغان بیاورد؟ غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران و از منتقدین جدی شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان و محمدرضا عارف به چنین چیزی اعتقاد ندارد.
او به جهان صنعت میگوید: شورای عالی اصلاحطلبان و همه نیروهای سیاسی باید ماهیت، هدف و برنامه خود را تعریف کنند. صرف اینکه یک نفر برود و یک نفر بیاید چندان تاثیرگذار نیست.
خود موسوی لاری هم به جز دلایل شخصی و به ویژه قند خون بالا یکی از دلایلش برای استعفا را تغییر نگاه اصلاحطلبان میداند و میگوید: من میخواستم و میخواهم که اصلاحطلبان شرایط جدید و موقعیت حساس کشور را با دقت بیشتری مد نظر قرار دهند؛ هرچند که در قوای سه گانه حضور کمرنگی داشته باشند.
چقدر باید به استعفای موسوی لاری امیدوار بود؟
اما آیا واقعا با استعفای موسوی لاری، حالا به هر دلیلی که باشد، تحول عمیقی در ساختار و نگاه جریان اصلاحات رخ خواهد داد؟ اگر استعفای موسوی لاری مقدمه جمع شدن بساط شورایعالی و بازگشت به عقب اصلاحطلبان شود قطعا هیچ امیدی به تغییر مثبت نخواهد بود. احزابی مثل اتحاد ملت و کارگزاران هرگز به منویات نهادی مثل شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب تن نمیدهند و اساسا آن ساختار دیگر اعتبار لازم را در میانه بدنه اصلاحطلبان ندارد.
اما اگر استعفای موسوی لاری نخستین گام از بازنگری اساسی در نگاه اصلاحطلبان باشد میتوان به آینده امیدوار بود. اگر مجال نقد درونی اصلاحطلبان مهیا شود و پس از سالها بالاخره حد و مرز، مرام، دیدگاهها و اهداف اصلاحطلبان به عنوان یک جبهه سیاسی مشخص شود و اندیشمندان اصلاحطلب دست به اصلاح اصلاحات بزنند آنگاه میتوان به اتفاقاتی از جنس استعفای موسوی لاری امید داشت وگرنه صندلی موسوی لاری جانشینان بسیاری دارد و استعفای او دست آوردی جز قدرت بیشتر عارف در شورایعالی ندارد.
اگر اصلاحطلبان بخواهند به راه فعلی ادامه دهند، با شورایعالی، شورای هماهنگی یا حتی پارلمان اصلاحات کار اساسی و مهمی از پیش نمیبرند و برای پیروزی یک روز از اعتبار خاتمی، یک روز از حصر موسوی و روز دیگر از وفات هاشمی بهره میبرد و سرمایههای اجتماعی را به همین سادگی به باد میدهد و به مرور حتی امکان بازگشت پس از شکستها را از دست خواهد داد.
یکی از معیارهای مهم این تغییر رفتار را میتوان در شیوه تعامل اصلاحطلبان و خاتمی یافت. هرگاه اصلاحطلبان نگاهشان به خاتمی از حساب سپرده با سود روز شمار به حساب صندوق ذخیره ارزی تغییر کرد و به هر بهانهای به اعتبار خاتمی چوب حراج نزدند و هر گاه در طرف مقابل نیز خاتمی مسئولیت رهبری اصلاحطلبان و تصمیمات سخت گرفتن را پذیرفت میتوانیم امیدوار باشیم نخستین گام درست برای اصلاح مسیر اصلاحات برداشته شده.
انتخاب با اصلاحطلبان است که مشکلات را بپذیرند و در راه اصلاح اصلاحات گام بردارند یا مانند تمام یکی دو سال گذشته با انکار مشکلات در همان مسیر سابق به پیش بروند و طعم شکست را بچشند.