دکتر هایدمَن این مقاله را مِی ۲۰۱۸ در رسانهی اینترنتی "جاکوبین" نوشتهاست. جاکوبین تلاش برای دادن تریبون به جنبش چپ آمریکایی داشته، و سعی در ترویج دیدگاههای سوسیالیستی در خصوص سیاست، اقتصاد، و همچنین فرهنگ مینماید.
جنبش چپ آمریکایی تا بهحال هیچ گروهی را به خوددشمنیِ «دانشجویانِ جامعهای دموکراتیک» (اسدیاس) ندیده است، چرا که اعضای اولیهی این گروه، طی دستکم یک دهه چنان خود به پای خود پیچیدند که نهایتاً سازمان دوام نیاورد و در ۱۹۶۹ از هم فروریخت. یکی از اسدیاسیهای کلمبیایی در سال ۱۹۶۸، به تنزل این گروه به «خشونت و کمعقلی» و البته «گرایش نهاییِ آنان به عقاید توتالترمآب» سخت تاخت و آنان را به کنایه، «دانشجویانِ جامعهای دیکتاتوری» خطاب کرد.
سرگذشت اسدیاس را میتوان به منزلهی هشداری بر انعطاف کاذبِ ایدههای انتزاعیِ سیاسی دانست؛ هشداری بر اینکه گذر تاریخ چه به سهولت میتواند اشکال متباینی به این ایدهها بدهد.
اسدیاس در ژانویهی سال ۱۹۶۰، بدون به راه انداختن هیچ سر و صدایی، پا به عرصهی اجتماعی گذاشت. البته اس.دی.اس دقیقاً هنگامی متولد شد که اعضای اتحادیهی دانشجوییِ دموکراسیِ صنعتی (اسالآیدی)، برآن شدند که نام مدرنتری را برای گروه خود انتخاب کنند.
دلمشغولیهای اس.دی.اس به شدت تحت تأثیر جنبش سیاه (سیاهان) قرار گرفته بود؛ اینکه ایالات متحدهی آمریکا، درعین برخورداری از تمامیِ جنبهها و زوایای قابل تمجید خود، هنوز به دموکراسی واقعی دست نیافته است.
اسدیاس را میتوان فرزند جنبش کارگری به شمار آورد، چرا که عمده هزینهی سالهای اولیهی آنان از همین جنبش تأمین میشد؛ همچنان که ایدئولوژیِ آنان نیز به دقت درچارچوب و مفاهیم سوسیال دموکراسیِ آمریکایی تبیین میشد.
در ژوئن ۱۹۶۲، اسدیاس «بیانیهی پورت هورون» را منتشر کرد؛ بیانیهای که معرّف و نمایشگر مناسبی از موجودیتِ سالهای اولیهی این گروه است.
اسدیاس درطول مدت دو سال، رشد فراوانی کرد – شعبههای متعددی را تأسیس کرد و حدود ۸۰۰ عضو در سراسر کشور جذب کرد - حال زمان آن بود که اهداف اصلیِ خود را بهوضوح بیان کند و دقیقاً به همین منظور بود که اجلاس پورت هورون برگزار شد.
بیانیهی پورت هورون نمونهای فوقالعاده از سیاستهای متداولِ رادیکالیزمِ دانشجوییِ در حال ظهورِ در آن دهه است. این بیانیه، بدون هیچگونه واهمهای رنگ و بوی گرایشات «طبقهی متوسط» را میدهد.
در بهار ۱۹۶۵، اسدیاس سرانجام فعالیتهای خود علیه جنگ ویتنام را آغاز کرد. اگرچه مخالفت با این جنگ از ابتدا در گروه وجود داشت، اما هیچ گاه به مرحلهی عمل نرسیده بود. درگیریِ آمریکا در جنگ ویتنام طی چندین سال به مرور افزایش یافته بود؛ درحالی که اهمیت سیاسیِ این موضوع تا پیش از این، در زیر نقاب جنبش حقوق شهروندی نادیده گرفته شده بود. از جمله دلایل این کوتاهی این بود که به باور اس.دی.اس، تمرکزِ بر مسائل خارجی، سازمان را از انقلاب ارزشمحوری که خود را به آن متعهد میدانست دور میسازد.
اسدیاس سال پایانیاش را در بیخبری کامل از فروپاشیِ قریبالوقوع خود بهسر برد. به دنبال رشد فزاینده و توسعهی چشماندازِ آر.وآی.ام، آنان به این نتیجه رسیدند که این جنبش بدون همکاری و وحدت با دو نیروی بزرگ و انقلابیِ آن زمان هرگز به موفقیت دست نخواهد یافت؛ دو نیروی «رادیکالهای سیاه» و «پارتیزانهای ضدامپریالیستی». محرّک اصلیِ چنین ادعایی این باور بود که جنبش جوانان، به تنهایی قادر به رهبریِ یک انقلاب نخواهد بود.
گروه اسدیاس آموزههای بسیاری از شجاعت اخلاقی را از خود به یادگار گذارد. سرسختی و مقاومتِ آنان در نامحدود بودن ِ انتقاداتشان از صرفِ دایرهی سیاستهای مورد قبول حاکمیت، از جملهی این آموزههاست. اما درعین حال، تغییر جهتهای ایدئولوژیکیِ پیاپی، و خودحاشیهرانیهای نهاییِ گروه، نشان از اهمیت حیاتیِ به چالش گیری ِ دقیق و موشکافانهی واقعیات سیاسی، پیش از هرگونه اقدام جمعی دارد.