ناصر عبداللهی خواننده پاپ ایرانی متولد 10 دی 1349 در بندرعباس است، وی کار حرفه‌ای را به‌طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز و در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد، پس از مهاجرت به تهران محمدعلی بهمنی وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد و پس از آن آلبوم‌های «عشق است» و «دوستت دارم» را توسط این انتشارات ضبط و منتشر کرد، عبداللهی پس از مدتی با انتشارات دارینوش دچار اختلافاتی شد و سپس آلبوم‌های «بوی شرجی» توسط انتشارات شمیم جنوب، «هوای حوا» و «ماندگار» توسط انتشارات آوای نکیسا منتشر شد، ناصر عبداللهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی‌هوش شد و به کما رفت و به گفته بسیاری او توسط شخصی بنا به دلایل شخصی با ضربات چاقو کشته شده‌ است، او پس از گذراندن ۲۶ روز در کما سرانجام روز ۲۹ آذر ۱۳۸۵ و در ۳۵ سالگی در بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران درگذشت و در زادگاه‌اش بندرعباس به خاک سپرده شد و تا سال‌ها شایعات فراوانی دربارهٔ علت مرگ وی وجود داشت و همچنان این موضوع در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، پس از مرگ او، آلبوم «رخصت» توسط انتشارات آوای مهر میهن به بازار روانه شد.

ناصر عبداللهی در بندرعباس زندگی می‌کرد و در جوانی یکی صدای دوست داشتنی داشت و مهم‌تر از صدایش، خلق آهنگ‌های بسیار زیبا و دوست داشتنی بود که همچنان ماندگار است.

ناصر نه تنها یک خواننده و آهنگساز، بلکه یک انسان واقعی بود که معنای زندگی و انسانیت را به درستی درک کرده بود.

بسیاری معتقدند که من، در پیشرفت ناصر نقش داشته‌ام اما واقعیت این است که ناصر، به قدری هنرمند بود که نیازی نداشت از من کمک بگیرد. در بندرعباس، استاد بزرگی چون ابراهیم منصفی حضور داشت که ترانه‌های بومی و حتی ترانه‌های فارسی او به قدری شهرت داشتند که تمام ایران خواهان شنیدن آن موسیقی‌ها بودند. استاد ابراهیم منصفی، یکی از برجسته‌ترین آهنگسازان نه تنها ایران، بلکه جهان بود. ناصر هم در کنار همچین فردی، هنر خودش را ادامه می‌داد و منصفی هم بیش‌تر از هر چیزی ناصر و هنرش را دوست داشت. ناصر خیلی از من کمک نمی‌گرفت، دلیلش هم مشخص است، زمانی که یک نفر کنار همچین فردی رشد می‌کند، دیگر به کمک کسی احتیاج ندارد.

ناصر در شهر خودش بسیار شهرت داشت. بعد از آشنایی از او خواهش کردم که به تهران بیاید. قبل از این‌که به خود ناصر موضوع تهران آمدنش را بگویم، با چند نفر صحبت کردم و آن‌ها بسیار از این موضوع استقبال کردند چرا که از نظرشان، ناصر عبداللهی، یک هنرمند برجسته، توانمند و بزرگ بود. به ناصرهم موضوع را گفتم و پذیرفت، به تهران آمد و هنر خودش را به رخ همه کشید. چندین قطعه خواند و آن موسیقی‌‍‌ها تبدیل به یک آلبوم شدند.

شگفتی‌هایی که در بافت موسیقی‌ منطقه خودش بود و در تفاوتی که در ساخت آن‌ها ایجاد می کرد، او را تبدیل به یک موسیقی‌دان برجسته کرد. اولین بار ترانه «بهار بهار» را تورج شعبانخانی خواند، بعدها ناصر به من گفت من هم می‌خواهم این ترانه را بخوانم شما اجازه می‌دهید؟ به او گفتم تورج یک‌بار این ترانه را خوانده است، برای چه می‌خواهی دوباره آن را بخوانی؟ در پاسخ گفت «من یک حس خوبی نسبت به این ترانه دارم، انگار در روح و جان من رخنه کرده است، شما اجازه دهید من بخوانم تضمین می‌کنم که پشیمان نمی‌شوید!»

من ناصرا را می‌شناختم و می‌دانستم به قدری مهارت دارد که هیچ گاه پشیمان نخواهم شد، پذیرفتم، او ترانه را مجدد خواند و من هیچگاه بابت این اعتماد پشیمان نشدم. اما چند روزی است که دائم در حال افسوس خوردنم که چرا هم تورج شعبانخانی و هم ناصر عبداللهی که روی ترانه من خواندند، حالا در قید حیات نیستند.

هر دو عزیز در ماه آذر در گذشتند و «بهار بهار» من تبدیل به یک پاییز خزان‌زده شد که دیگر هیچ‌گاه بهاری نخواهد داشت. خداوند هر دو آن‌ها و تمام کسانی را که به موسیقی و فرهنگ این کشور خدمت کردند، بیامرزد. /

کد خبرنگار: ۲۲
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***