ناصر عبداللهی در بندرعباس زندگی میکرد و در جوانی یکی صدای دوست داشتنی داشت و مهمتر از صدایش، خلق آهنگهای بسیار زیبا و دوست داشتنی بود که همچنان ماندگار است.
ناصر نه تنها یک خواننده و آهنگساز، بلکه یک انسان واقعی بود که معنای زندگی و انسانیت را به درستی درک کرده بود.
بسیاری معتقدند که من، در پیشرفت ناصر نقش داشتهام اما واقعیت این است که ناصر، به قدری هنرمند بود که نیازی نداشت از من کمک بگیرد. در بندرعباس، استاد بزرگی چون ابراهیم منصفی حضور داشت که ترانههای بومی و حتی ترانههای فارسی او به قدری شهرت داشتند که تمام ایران خواهان شنیدن آن موسیقیها بودند. استاد ابراهیم منصفی، یکی از برجستهترین آهنگسازان نه تنها ایران، بلکه جهان بود. ناصر هم در کنار همچین فردی، هنر خودش را ادامه میداد و منصفی هم بیشتر از هر چیزی ناصر و هنرش را دوست داشت. ناصر خیلی از من کمک نمیگرفت، دلیلش هم مشخص است، زمانی که یک نفر کنار همچین فردی رشد میکند، دیگر به کمک کسی احتیاج ندارد.
ناصر در شهر خودش بسیار شهرت داشت. بعد از آشنایی از او خواهش کردم که به تهران بیاید. قبل از اینکه به خود ناصر موضوع تهران آمدنش را بگویم، با چند نفر صحبت کردم و آنها بسیار از این موضوع استقبال کردند چرا که از نظرشان، ناصر عبداللهی، یک هنرمند برجسته، توانمند و بزرگ بود. به ناصرهم موضوع را گفتم و پذیرفت، به تهران آمد و هنر خودش را به رخ همه کشید. چندین قطعه خواند و آن موسیقیها تبدیل به یک آلبوم شدند.
شگفتیهایی که در بافت موسیقی منطقه خودش بود و در تفاوتی که در ساخت آنها ایجاد می کرد، او را تبدیل به یک موسیقیدان برجسته کرد. اولین بار ترانه «بهار بهار» را تورج شعبانخانی خواند، بعدها ناصر به من گفت من هم میخواهم این ترانه را بخوانم شما اجازه میدهید؟ به او گفتم تورج یکبار این ترانه را خوانده است، برای چه میخواهی دوباره آن را بخوانی؟ در پاسخ گفت «من یک حس خوبی نسبت به این ترانه دارم، انگار در روح و جان من رخنه کرده است، شما اجازه دهید من بخوانم تضمین میکنم که پشیمان نمیشوید!»
من ناصرا را میشناختم و میدانستم به قدری مهارت دارد که هیچ گاه پشیمان نخواهم شد، پذیرفتم، او ترانه را مجدد خواند و من هیچگاه بابت این اعتماد پشیمان نشدم. اما چند روزی است که دائم در حال افسوس خوردنم که چرا هم تورج شعبانخانی و هم ناصر عبداللهی که روی ترانه من خواندند، حالا در قید حیات نیستند.
هر دو عزیز در ماه آذر در گذشتند و «بهار بهار» من تبدیل به یک پاییز خزانزده شد که دیگر هیچگاه بهاری نخواهد داشت. خداوند هر دو آنها و تمام کسانی را که به موسیقی و فرهنگ این کشور خدمت کردند، بیامرزد. /