دوران رزیدنتی را در بیمارستان فیروزگر گذراندم. اساتیدی چون استاد رستگار، استاد ملاحسینی، استاد پرورش و ... نکات بسیار خوبی به ما آموختند. می توان گفت پکیج کاملی از جراحی های به روز مغز و اعصاب دنیا را ما آنجا فرا گرفتیم. من الان می توانم تومور هیپوفیز را بدون آسیب به بینی به صورت کامل دربیاورم یا بر فرض مثال تومورهای وسیع ستون فقرات را با روش های مختلف دربیاورم. ما در دوران دستیاری از نزدیک اینها را دیدیم و به همین دلیل ترسی نداریم.
تحقیق روی مارمولک به کجا رسید؟
تحقیق روی مارمولک تکنولوژی عظیمی می خواست که ما نداشتیم – چنانچه هنوز هم نداریم – در دنیا روی این پروژه پول های هنگفتی هزینه کرده اند. به خاطر همین مساله تحقیق روی این پروژه مسکوت ماند. تز من دیسک های گردنی بود و آسیب عصب لیکارنت لارنژیال سمت راست . من یک بالشتک بادی به منظور سهولت در جراحی طراحی کردم که مثل یک جوراب وارد اکارتوری که مسئول کشش در گردن است میشود و پشت تیغه کشنده جراحی قرار می گیرد. این بالشتک مانع از تماس لبه های فلزی این کشنده با عصب می شود. این بالشتک بادی حائلی است بین عصب و مری که کارکرد آن هم جلوگیری از آسیب به مری و عصب و هم عدم تداخل در گردش جریان خون در این نواحی است. صحبت کردیم و دیدیم امکان هزینه کردن روی چیز به این ساده ای در ایران وجود ندارد. آمدیم با چینی ها مکاتبه کردیم دیدیم فقط ساختن 100 تای اول آن ده هزار دلار هزینه دارد متوجه شدیم این کار به صرفه نیست و این بالشتک به نام ما ثبت نمی شود چرا که همان چینی ها آن را به صورت انبوه پخش می کنند. این مساله منتفی شد و آمدم در رابطه با مقایسه اندازه گردن و عوارض جراحی های دیسک در سایزهای مختلف گردن تحقیق کردم. واقعیت این است که یک جراح وقتی گردن بزرگی را می بیند می گوید عضلاتش بزرگ تر است و عملش برای جراح سخت است. با این حال ما آمدیم روی 58 نفر سایز گردن را اندازه گرفتیم و دیدیم عوارض جراحی به نازکی و کلفتی گردن هیچ ارتباطی ندارد.
همه جراحان اولین جراحیشان را به خوبی به یاد دارند. اولین عمل جراحی شما موفقیتآمیز بود؟
مریض که اتفاقا جوان هم بود هوشیاری کاملی داشت. با این حال دچار یک خونریزی مغزی اپیدورال شده بود. باید سریع خونریزی تخلیه می شد چون احتمال داشت دچار ورم شود. خدا را شکر عمل بسیار خوبی بود و رزیدنت ارشد هم دم در بود تا اگر مشکلی بود به من گوشزد کند. یادم هست ماسکش به دهانش بود اما دستش را نشسته بود. اینکه اولین بار بدون کمک هیچکس این عمل جراحی را انجام دادم حس بسیار خوبی داشت که واقعا لذت بخش بود.
تا پیش از آغاز سال دوم دستیاری خیلی سخت اجازه می دادند به اتاق عمل برویم. از اول سال دویی تا آخر انواع مختلف عمل را انجام می دادیم و خیلی اوقات هم به اساتید کمک می کردیم. سال چهار و پنج بیشتر عمل ها را مستقلا خودمان انجام می دادیم. در دوران رزیدنتی از سال دوم تا پنجم بیش از 500 عمل انجام دادیم. پس از فارغ التحصیلی هم حداقل 600 عمل انجام داده ام. روی هم بیش از 1000 عمل داشته ام.
درآوردن چاقو و میلگرد از سر یک کارگر؛ عمل غیرممکنی که ممکن شد
یک عمل جراحی معروفی داشتید که خیلی سروصدا کرده بود. برایمان بیشتر توضیح بدهید.
این اتفاق در شرق تهران اتفاق افتاده بود. بر اثر یک نزاع چاقو در سر یک فرد فرو رفته بود. هوشیاری او خیلی پایین بود. بر حسب اتفاق در آن زمان من بیمارستان بودم. وقتی این جوان را دیدم شرایطش بسیار بد بود. با هوشیاری سه یعنی پایین ترین حد هوشیاری او را به اتاق عمل بردند. زمانی که مریض به بیمارستان رسید نمی توانست حرکتی کند.
چند وقت پیش تجربه ای داشتم که یک میلگرد را از سر یک کارگر افغانستانی در آوردم. تجربه آن عمل جراحی خیلی به این عمل کمک کرد. در حین آن عمل به این فکر می کردم جسم خارجی را اگر بخواهیم در بیاوریم ممکن است آسیب دوباره ای به مغز بزند. در عملی که میلگرد را از سر بیمار درآوردم به روش خاصی این کار را انجام دادم که در هیچ کتاب و مقاله ای وجود ندارد. سر میلگرد تخت بود و از پیشانی مریض وارد سر و از کنار گوش او بیرون آمده بود. یعنی یک لبه تختی بود که نسبت به تنه میلگرد تفاوت داشت. من احساس کردم اگر بخواهم میلگرد را بیرون بکشم تمام بافت مغز از بین می رود. گفتم باید یک کاری کنم این میلگرد تکان نخورد و زیر دید مستقیم این کار انجام شود. تصمیم گرفتم استخوانی که میلگرد به آن وصل بود را جدا نکنم. در چنین عملهایی باید سریع جسم خارجی را بیرون بکشیم و استخوان را باز کنیم و ببینیم داخل مغز چقدر آسیب رسیده است. براساس تجربه ای که از آن عمل داشتم تا آخرین لحظه چاقو را سر جایش نگه داشتیم تا در حین کشیدن جسم خارجی به بیرون آسیب ثانویه ایجاد نشود. چون اگر ته چاقو تکان کوچکی بخورد سر چاقو ممکن است 20 – 30 درجه تکان بخورد که این تکان بافت مغز را آسیب جدی می زند. بنابراین باید کاری می کردیم که چاقو ثابت باقی می ماند. این یک روش ابداعی بود. چاقو را با استخوانی که به آن وصل بود ثابت نگه داشتم و بقیه استخوان ها را باز کردم. وقتی که دورش را باز کردیم با یک روش خاص لبه های چاقو را با یک پنبه خاصی به نام پتی پوشاندیم تا وقتی چاقو را بیرون می آوریم تیزی چاقو به بافت های مغز آسیب نزند. چند تا از عروق حیاتی مغز هم که در کف جمجمه خونریزی فعالی داشت را با صبر و حوصله ثابت کردیم. این جراحی ساعت 4:30 عضر شروع شد و من ساعت 12 شب از اتاق عمل بیرون آمدیم. اگر قرار بود از روش ابداعی من استفاده نمی کردیم می توانستیم دو ساعته جراحی را تمام کنیم. هر چند در آن شرایط مطمئنا بیمار زنده نمی ماند. این روش اگرچه طولانی تر بود اما کمترین آسیب را به مریض رساند. خدا را شکر این مریض الان پیش خانواده اش است. هم اکنون شش ماه از این بیماری گذشته و مریض بهبودی بسیار خوبی پیدا کرده است. او مشکل اختلالات مغزی ندارد و صرفا کمی مشکل در حرکت و لکنت زبان گریبانگیر این بیمار است که آن هم با توجه به اینکه بیمار احتمال از دنیا رفتنش زیاد بود، طبیعی است.
حقالسکوت به سازندگان موبایل برای افشا نشدن تبعات امواج مغناطیسی
این روزها بیماری ها و آسیب های مغزی خیلی شایع شده است. راهی برای پیشگیری از این بیماریها وجود دارد؟
خیلی از مشکلات مغزی یکی بیماری های مربوط به عروق مغز است و یکی هم بیماری های تومورال مغز. البته مننژیت و ام اس و ... هم هست ولی بیشترین شیوع در دنیا تومورهای مغزی، سکته های ریز، خونریزی حاصل از تصادفات و پیری مغز است. همه این ها تا حدی قابل پیشگیری هستند هرچند نمی توان از آن به صورت کامل پیشگیری کرد.
به خاطر حق السکوتی که سازندگان موبایل می دهند خیلی از آثار سوء موبایل بروز داده نمی شود. ما یک تحقیقاتی در مورد مننژیم با تلفن های سیمی قدیمی داریم. کسانی که در تلفنخانه های قدیمی در آمریکا کار می کردند مننژیم بیشتری دارند. حالا امواج به این ضعیفی در تلفن های سیمی را با امواج مغناطیسی محاسبه کنید. چطور میشود موبایل آسیبی برای مغز نداشته باشد.
درباره مواد شیمیایی هم همین وضع است. مثلا در ریکا موادی وجود دارد که به شدت سرطان زا است. به همین دلیل باید خیلی با دقت ظرف ها شسته شود.
آلودگی هوا هم سرطان زا است اما قابل پیشگیری است یا مثلا آب شرب در برخی روستاها مواد خاصی دارد که می تواند سرطان زا باشد. سرطان های مختلفی در بسیاری از شهرستان های ما به همین دلیل فراگیر شده است.
به نظر میرسد در سالهای اخیر مشکلات مربوط به ستون فقرات افزایش یافته است. به نظر شما دلیل اصلی مشکلات ستون فقرات چیست؟
ژنتیک، شغل و دخانیات سه دلیل اصلی مشکلات ستون فقرات در بین مردم است. براساس آمار منتشره 25 درصد بیماری های ستون فقرات ژنتیکی است. 30 درصد هم ناشی از شغل است. فشارهای کاری در کنار آب نخوردن در طول روز شانس مشکل در ستون فقرات افراد را بالا می برد. کسانی که شغلشان طوری است که چیزهای سنگین بلند می کنند و در طول روز زیر آفتاب آبی نمی نوشند بسیار در معرض این بیماری هستند. دخانیات هم عامل بسیار موثری در آرتروز ستون فقرات است. دخانیات باعث اختلال خون رسانی به دیسک و شروع پیرشدن زودتر دیسک می شود.
چرا در رشته شما مغز و ستون فقرات را از هم جدا نکرده اند. چرا یک عده متخصص مغز و یک عده متخصص ستون فقرات نیستند؟
ببینید رفتار این سیستمهای اعصاب در حین جراحی ها تقریبا شبیه است مثلا یک همکار ارتوپد که با عصب دست کار می کند نمی تواند با عصب نخاع کار کند. ولی کسی که می تواند با اعصاب و بافت مغز با لطافت و نرمی برخورد کند می تواند با بافت ستون فقرات هم برخورد درستی داشته باشد. با توجه به اینکه بافت مغز و ستون فقرات جزئی از یک سیستم یکسان هستند با هم یک وظیفه اساسی را انجام می دهند. مثل این می ماند که بگوییم چرا کسی که مثانه یا کلیه عمل میکند به حالب هم دست می زند. خب هر سه اینها از یک گروه هستند. الان در دنیا و در کشور ما ستون فقرات و مغز از هم جدا شده اند و افراد می توانند فوق تخصص های ستون فقرات و یا مغز را جداگانه بگیرند. اما واقعیت این است که خیلی از متخصصان به هردو قسمت علاقه مند هستند و دوست ندارند فقط مخصوص یک قسمت کار کنند. خود من یکی از دلایلی که رشته ام را خیلی دوست دارم این است که مجبور نیستیم هر روز یک عمل تکراری انجام دهیم. اگر این تنوع نبود جراحان ما تحت فشار کاری خیلی خسته تر از این می شدند.
نمره پزشکی در ایران نمره قابل قبولی است
به نظر شما در شرایط فعلی و با توجه به محدودیتهای موجود سطح پزشکی ایران در مقایسه با دیگر کشورها چگونه است؟
بسیار عالی است. ما گاهی اوقات می شنویم در فلان کشور امکانات زیادی است. واقعیت این است که در پزشکی به خصوص در رشته ما به جز چند امکان معدود از باقی امکانات بهره مند هستیم. در رابطه با برخی امکانات غیرضروری با کمبود مواجهیم که این امکانات نه در ترکیه و نه بسیاری از کشورهای اروپای شرقی هم وجود ندارد.
بسیاری از کشورها به خاطر جراحی های آندوسکوپی هیپوفیز به خود افتخار می کنند که ما با این سیستم تومورها را عمل می کنیم. خب این سیستم در ایران با وجود گرانی وجود دارد یا مثلا نورومانیتورینگ در ایران خیلی سیستم به روزی دارد و در جراحی های مختلف با موفقیت استفاده میشود.
در رابطه با تکنیک های جراحی چطور؟
خوشبختانه تکنیک های جراحی به روز است و به صورت واضح وجود دارد. این مساله باعث شده برخی نامهربانی هایی که وجود دارد - مثلا پزشکی تکنیکی را بلد است اما به کسی یاد نمی دهد – بی اثر شود. خوشبختانه ما امروز می توانیم دورههای پیشرفته را در هر جا که بخواهیم برویم. به نظر من الان مثل 15 سال پیش نیست. فضای آزاد اطلاع رسانی در اینترنت به همراه سمینارهای معتبر جهانی می تواند جراحان را با جدیدترین پیشرفت ها در حوزه کاریشان آَشنا کند.
20 سال بعد دکتر خلیل میرزامحمدی کجاست؟
واقعیت این است جراح مغز و اعصاب پس از 55 سالگی پیر می شود. من خودم به خودم گفته ام پس از 55 سالگی پایان کار جراحی ام خواهد بود. به نظرم در این سن بازنشسته خواهم شد و باید کارهای تحقیقاتی و آموزش جراحان جوان تر را در دستور کارم قرار دهم .
هیچگاه به این فکر کردهاید که ایران را ترک کنید؟
خیر
چرا؟
ما ایرانی هستیم و باید به این کشور خدمت کنیم. خیلی از مریض های ایرانی برای درمان به کشورهای مختلف می روند. ما باید با بالا بردن سواد و توسعه تکنولوژی در کشورمان کاری کنیم که از دیگر کشورها برای درمان به ایران بیایند.
اختراعات دکتر میرزامحمدی که در ایران امکان استفاده ندارند!
گفته می شود شما 13 اختراع به نام خود ثبت کردهاید.
الان بنده 13 اختراع دارم ولی متاسفانه توانایی اجرای این اختراعات در ایران وجود ندارد. یک کلیپی هست درباره آنوریسم های مغزی که بنده اختراع کردم. اخیرا با پروفسور سمیعی هم در این باره صحبت کردم و ایشان از این اختراع خیلی خوششان آمد. باید آنقدر تکنولوژی ما خوب باشد که بتوانیم این وسایل نانو را درست کنیم و پای مردم دنیا را به ایران باز کنیم. در مورد عمل زیبایی، ایران یکی از کشورهایی است که توریسم درمانی قابل توجهی دارد به صورتی که بازیگر آمریکایی برای عمل زیبایی به ایران می آید. باید فکری به حال جراحی های مغز و ستون فقرات، جراحی های گوش و چشم و ... که کاملا به تکنولوژی و امکانات وابسته هستند، کرد.
اگر پزشک نمی شدید چه کاره می شدید؟
خلبانی را خیلی دوست داشتم.
از دیگر علاقهمندیهایتان بگویید.
تیراندازی هم خیلی دوست دارم. البته به هیچ وجه با کشتن یک موجود زنده موافق نیستم اما برای اینکه کنترل لرزش و دقت در حرفه ما خیلی مهم است. سعی می کنم خودم را در تیراندازی هم قوی کنم. موفقیت هایی هم در رشته تیراندازی در برخی مسابقات داخلی داشتم.
و به عنوان سخن پایانی پیش بینی شما از علم پزشکی در بیست سال آینده چیست؟
به نظرم در بیست سال آینده تومورهای خاص و مشکلات ستون فقراتی خاص که به واسطه شغل ایجاد می شود کمتر دیده شود. آن قدر اطلاعات عمومی افزایش پیدا خواهد کرد که مراعات ها بیشتر خواهد شد. ضمن اینکه در آینده قطعا طراحی بهینه ای در کارخانه ها در راستای سلامت انسان خواهیم داشت. فکر می کنم تا بیست سال دیگر شاید جراحی تومورها هم کمتر خواهد شد. دنیا دارد بر روی داروهایی تحقیق می کند که می تواند این مساله را بسیار موفقیت آمیزتر پیش ببرد. مطمئنا در سال های آتی به جایی می رسیم که پیشگیری پررنگ تر از جراحی شود.
مصاحبه با دکتر میرزا محمدی جراح مغز و ستون فقرات ، تابستان 1398
آقای میرزامحمدی خودتان را بیشتر معرفی کنید.
من خلیل میرزامحمدی هستم. در شهر خوی از آذربایجان غربی به دنیا آمده ام . پسر آخر بودم و کمی شر. خاطرم هست همیشه و در همه شرایطی کنجکاو بودم. به همه گلدان ها با آمپول آب مقطر تزریق می کردم. عاشق حیات وحش بودم و گاهی یک مورچه به داخل تار عنکبوت می انداختم تا واکنشش را ببینم. گاهی داخل شیشه حشرات را نگه می داشتم. در منزل ما یک گل بود که داخلش پر از شته بود. ساعتها کنار آن می نشستم و با دقت نگاه می کردم تا متوجه شوم کفشدوزک ها با چه مکانیزمی این شته ها را می خورند. در حال حاضر هم بیشترین چیزی که در تلویزیون نگاه می کنم نشنال جئوگرافی است.
از آغاز دوران تحصیلتان بگویید.
وارد دوره ابتدایی که شدم معدلم 20 شد و پدرم برایم یک میکروسکوپ گرفت. از مگس مرده تا پوست پیازی آن زمان خیلی مد بود را زیر میکروسکوپ نگاه می کردم.
حدود 11-12سالگی به مدرسه نمونه معلم که بهترین مدرسه استان بود رفتم. در آن زمان کمی ژانرم عوض شد و به الکترونیک علاقه مند شدم. در اتاق خودم یک کمد بود که در آن لوله آزمایش و ... بود. در این برهه وسایل الکترونیکی هم به آن اضافه شد.
با چنین روحیهای چطور سر از پزشکی درآوردید؟
دوره دبیرستان دوست داشتم ریاضی-فیزیک بخوانم. تا اینکه یکی از دوستان از من خواست سر کلاس زیست شناسی آنها بنشینم. سال دوم باید انتخاب رشته می کردیم. معلم زیست ما درسی که درباره میتوکندری و غشای سلول بود را آن قدر فوق العاده یادمان داد که ریاضی-فیزیک فراموشم شد. من خودم را مدیون این معلم می دانم. بعد از نشستن در این کلاس به این نتیجه رسیدم که من باید رشته تجربی را بخوانم. از همان موقع کارم خواندن کتاب های مربوط به زیست بود.
خاطرهای از آن دوران دارید که دلتان بخواهد آن را تعریف کنید؟
4-5 تا میکروسکوپ خوب در دبیرستان داشتیم. هر هفته دو روز نزدیک به دو سه ساعت آنجا بودم. به همین خاطر به من اعتماد شده بود و کلید آزمایشگاه دستم بود. خاطرم هست می خواستم موشک درست کنم. به همین دلیل با دی کرومات آمونیوم و منزیم و سیترات پتاسیم و ... (با مواد اولیه باروت) پودری درست کرده بودم نمونه های مختلف را در بطری نوشابه می ریختم . پسرعمه ام هم گوگرد از بناب آورده بود. همه اینها را مخلوط با آب قاطی و همگن می کردم و در جایی از آزمایشگاه قائم می کردم تا خشک شود و سپس با شعله آن ها را امتحان کنم. یک روز دو ماده را در کنار هم با یکدیگر آتش زدم و انفجاری رخ داد که باعث شد دیوار آزمایشگاه سیاه شود. از آن روز کلید آزمایشگاه را از من گرفتند. اما خب در عوض یاد گرفتم با خودکار بیک و مواد باروت موشک درست کنم. موشکی که نزدیک به 20 متری بالا می رفت. مدتی این موشک ها را درست می کردم و به بچه ها می فروختم!.
یک بار هم در مدرسه من را گرفتند و گفتند شنیدیم داری ترقه می فروشی. از بدشانسی دست من هم مقداری مواد برای همین ترقه ها بود. از من پرسیدند این مواد چیست؟ به آنها گفتم این جلاسنج است که برای المپیاد می خواهم از آن استفاده کنم. ناظم مدرسه از من گرفت و گفت بیا جلوی ما امتحان کن. با توجه به اینکه در این مواد نقره هم وجود داشت و نقره خاصیت پاک کنندگی دارد این ماده را وقتی به پنجره ها زدیم شاهد پاک شدن زنگ ها بودیم. خوشبختانه باور کردند و این مساله به خیر گذشت.
در جایی گفته بودید در همان دوره دبیرستان با تحقیق روی مارمولکها رشته تحصیلی آینده خود را انتخاب کردهاید.
سال سوم دبیرستان که بودم در اخبار آن روز بحث ترمیم نخاع داغ بود. با توجه به مطالعاتی که داشتم می دانستم که بحث ترمیم نخاع در انسان آنچنان که باید وشاید امکان پذیر نیست. اما در برخی جانوران مثل مارمولک این اتفاق می افتد. به بچه هایی که از روستاهای اطراف به دبیرستان می آمدند گفته بودم برایم مارمولک بیاورند. هر کدام از آنها را 500 تومان می خریدم. 8-7 تا مارمولک را در زیرزمین خانه مادربزرگ داخل یک وان نگه می داشتم. کار هر روز من بررسی کردن دم این خزنده بود. با این وجود به به این نتیجه رسیدم که تحقیق در این زمینه در دوره بیرستان برایم غیرممکن است برای همین ترجیح دادم این کار را به دوره دانشگاه بسپارم.
بالاخره کنکور دادید و رتبه دو رقمی کسب کردید
بله. در آزمون کنکور من در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم. رتبه 96 را کسب کردم. بیوتکنولوژی را خیلی دوست داشتم ولی همه می گفتند در ایران آینده ندارد و کسانی که در این رشته فارغ التحصیل شده اند یا از ایران رفته اند یا بیکار هستند. آن زمان می گفتند این رشته نیازمند تکنولوژی زیادی است که فعلا در ایران وجود ندارد. بعد از آن به توصیه خیلی ها تصمیم گرفتم به رشته پزشکی روی بیاورم.
در دانشگاه استادی به نام دکتر بیات داشتیم که بحث ترمیم نخاع مارمولک را با او مطرح کردم که خیلی خوشش آمد و قرار شد با هم در این زمینه کار کنیم. سال 82-83 بود. آن زمان امکانات مثل امروز نبود. دکتر بیات درخواست خرید یک مقاله در رابطه با ترمیم نخاع به قیمت 100 پوند را داد که پس از 5 ماه به صورت هوایی برای ما آورده شد. آن زمان بود که من فهمیدم چقدر مانع برای عدم ترمیم نخاع در انسان وجود دارد. تا همین الان هم تحقیقات زیادی در دنیا انجام شده است اما هنوز هم مشکلات در این زمینه زیاد است.
خاطرم هست زمانی که من روی مارمولک کار می کردم فیلم مارمولک خیلی سروصدا کرده بود آن روزها بچه ها به من می گفتند خلیل مارمولک! پس از اتمام پزشکی عمومی امتحان تخصص دادم و به لطف خدا جراحی مغز و اعصاب دانشگاه ایران قبول شدم. البته آن زمان پیش از ادغام نام دانشگاه، دانشگاه تهران بود.
تاکنون بیش از 1000 جراحی انجام دادهام
دوران رزیدنتی چطور بود؟