دکتر ناتانیل براندن در کتاب خود خودباوری را نیرویی قدرتمند در درون هر یک از ما معرفی می کند و تأثیر خودباوری را چیزی فراتر از ارزش ذاتی ای می داند که هریک از ما هنگام ورود به این دنیا با خود داریم.
دکتر ناتانیل براندن در ادامه خودباوری را جرقه ای می داند که مربیان و روان درمانگران در مراجعین خود روشن می کنند که این جرقه راهی بسوی خودباوری است.
وی خودباوری را آن چیزی می داند که در خور ما برای زندگی و نیازهای آن است.
به طور اختصاصی تر خودباوری شامل:
اعتماد بر توانایی های خویشتن برای اندیشیدن و مبارزه با چالش های اساسی زندگی
باور داشتن بر حق خود مبنی بر شاد بودن احساس ارزشمند بودن، شایستگی،
حقمان برای برخورداری از نیازها و خواسته هایمان و لذت بردن از نتایج تلاش هایمان.
اهمیت خودباوری
در سر تا سر دنیا اینک آگاهی نسبت به اهمیت خودباوری پدید آمده است. هم اینک ما می دانیم که رسیدن به توانایی های یک فرد به عنوان یک انسان بدون خودباوری سالم امکان پذیر نیست و حتی یک جامعه نمی تواند سالم باشد بدون این که افراد آن برای خودشان ارزشی قائل شوند و به توان ذهنی خودشان اعتماد کنند. من می خواهم این امر را توضیح دهم که مختصراً چه مفهومی دارد و چرا یا چگونه در زندگی ما تأثیر عمیق می گذارد.
تنها با درک این مطلب است که ما می توانیم درک کنیم که چگونه خوباوری از لحاظ روانشناختی می تواند بر روی پروسه های روان درمانی مدارس ما، موسسات و انجمن های ما از هر نوعی مفید باشد.
سال ۱۹۵۴من ۲۴ساله و دانشجوی روانشناسی در نیویورک بودم. در همان جا مشغول یک مطالعه کوچک خصوصی شده بودم. نوشته آن زمان من چیزی نبودم که منتشر شود امّا به نظم دهی افکارم کمک بسزایی کرد.
نوشته من این چنین بود: من به این فکر و اندیشه رسیده ام که تنها شاه کلید برای حرکت های انسان خودباوری است. تاکنون به نظر نمی رسد کسی راجع به این موضوع چیزی نوشته باشد یا صحبتی را مطرح کرده باشد.
آن چه می خواهم بدانم این است که:
خودباوری چیست؟
خودباوری به چه چیزهایی وابسته است؟
به چه دلیل وجود یا عدم وجود آن تفاوتی فاحش را در زندگی افراد ایجاد می کند؟
چگونه می توانم آن را بهبود دهم؟
زمانی که برای اولین بار جهت یافتن اطلاعاتی درباره خودباوری به کتابخانه رفتم تقریباً چیزی نبود که پیدا کنم. در کتاب نامه کتاب های مرجع روانشناسی چیزی راجع به این موضوع موجود نبود.
زیگموند فروید عنوان کرده بود خودباوری پایین در نتیجه عقده های جنسی دوران کودکی می باشد. این موضوع در ذهن این اندیشه را به وجود آورد که هیچ کاری از دستم بر نمی آید من توضیحات او را روشن و متقاعد کننده نیافتم.
آلفرد آدلر عقیده داشت همه افراد با احساس فرودستی که به دلیل ناتوانی های سال های اولیه زندگی و ترس از ناتوانی ارگانی است به دنیا می آیند و در مرحله دوم به علت عملکرد افراد دیگر(براساس مراحل رشد فرد و یا هدف گیری دیگران استوار است) افرادی که بزرگتر و قوی تر هستند.
به بیانی دیگر وضعیت ما به گونه ای است که به نحوی متولد می شویم که نمی توانیم به صورت یک فرد کامل و متعالی بشویم.
اگر زمانی یکی از چالش های ما فهماندن اهمیت خودباوری به مردم بود امروزه خطری که ما را تهدید می کند این است که ممکن است ایده اولیه را لوث کنیم. اگر ایده اولیه ازبین برود موضوع غمناکی که بوجود می آید این است که اهمیت این موضوع نزد افراد ازبین می رود.