در کتاب زناشویی و اخلاق، برتراند راسل می نویسد: در تشریح خصایص هر اجتماعی، قدیم یا جدید، توجه به دو عنصر مهمی که وابستگی نسبتا نزدیک به یکدیگر دارند دارای حائز اهمیت فراوان است. یکی سیستم اقتصادی و دیگری سیستم خانواده است. امروز دو مکتب فکری مهم و معتبر است، یکی مکتب مارکس و دیگری مکتب فروید، که مکتب مارکس همه چیز را ناشی از اقتصاد و مکتب فروید همه چیز را منبعث از خانواده و امور جنسی می داند.
من به شخصه هواخواه هیچ یک از این دو مکاتب نیستم، زیرا وابستگی متقابل وضع اقتصادی و مسأله جنسی به نظر من و از نظر روابط علّی، مبیّن برتری یکی بر دیگری نیست، به عنوان مثال، شک نیست انقلاب صنعتی تأثیر عمیقی بر اخلاق جنسی داشته و خواهد داشت، ولی از طرف دیگر تقوای جنسی پورتین ها(عضو فرقه ای از پروتستان های انگلیس که در زمان الیزابت خواستند مذهب را تصفیه کنند و از خرافات بپیرایند. کسی که در اصول مذهبی و اخلاقی سخت گیر است.) از نظر روانی به عنوان یکی از علل انقلاب صنعتی لازم بود. من خود به شخصه مایل نیستم برتری یا افضلیتی برای عامل اقتصادی و یا جنسی قائل شوم، در حقیقت امر این دو را نمی توان از هم تفکیک کرد. توجه اقتصاد به طور عمده معطوف به تهیه و تدارک خوراک است، امّا افراد بشر نیز خوراک را فقط برای اشخاصی که آن را تهیه می کنند نمی خواهند. آن را برای خانواده می خواهند، و هنگامی که سیستم خانواده تغییر کند انگیزه اقتصادی نیز تغییر می کند. لازم به توضیح نیست که اگر همان گونه که در جمهوریت افلاطون آمده است دولت کودکان را از والدین خویش بگیرد و آن ها را خود ببار آورد نه تنها سیستم بیمه عمر بلکه بیشتر اشکال پس انداز شخصی ازبین می رود، یعنی چنانچه حکومت نقش پدر را بر عهده بگیرد بالفعل تبدیل به سرمایه دار منحصر بفرد خواهد گردید. کمونیست های افراطی اغلب معکوس قضیه را عنوان می کنند و میگویند:« اگر حکومت به سرمایه دار منحصربفرد تبدیل شود در آن صورت خانواده به صورتی که ما می شناسیم قادر به بقای خود نخواهد بود، امّا حتی اگر کار به اینجا هم بکشد ممکن نیست بتوان وجود رابطه نزدیک و متقابلی میان مالکیت خصوصی و خانواده را انکار نمود، بنابراین نمی توان گفت که یکی علت است و دیگری معلول.
اخلاق جنسی جامعه از چند لایه تشکیل شده است: نخست موسسات و ترتیباتی که قانون مقرر داشته است، به عنوان مثال، وحدت زن و شوهر در بعضی کشورها و تعدد زوجات در برخی کشورهای دیگر، سپس لایه دیگری است که قانون در آن مداخله ای ندارد و چیزی که در آن عمل می کند افکار عمومی است و بالاخره قشر دیگری که(اگر هم در حرف چنین نباشد لااقل در عمل چنین است) به نظر و قضاوت اشخاص واگذار شده است.
در هیچ عصری از تاریخ و در هیچ کشوری جز روسیه شوروی اتفاق نیفتاده که ملاحظات عقلی تعیین کننده اخلاق و رسوم جنسی بوده باشد. منظورم از این گفته این نیست که رسومی که در این زمینه در روسیه رایج است از این لحاظ نقصی ندارد، منظورم فقط این است که در آن جا این رسوم نتیجه خرافات و سنن نیست، حال آن که در سایر کشورها و در تمام ادوار قضیه جز این نبوده است. مسأله تعیین این که بهترین شکل اخلاق جنسی از نظر تأمین سعادت و بهروزی چه خواهد بود کاری است بی اندازه پیچیده و دشوار و جواب آن بر حسب شرایط مختلف متفاوت خواهد بود. کیفیت این اخلاق در جامعه ای که از لحاظ صنعت پیشرفته است با جامعه ای که در مراحل اولیه کشاورزی سیر می کند فرق خواهد داشت، هم چنین در جامعه ای که علم پزشکی و بهداشت در آن نقش موثری دارند و میزان مرگ و میر را به حداقل رسانده اند، با جامعه ای که طاعون و وبا و ناخوشی های همهگیر تعداد قابل ملاحظه ای از جمعیت را پیش از رسیدن به سن رشد ازبین می برند، متفاوت خواهد بود.