•معنای حق
آنچه در ابتدا به ذهن انسان خطور میکند آسانی تعریف حق است ولی هنگامی که قدم در راه تعریف و توضیح آن مینهد، آن را بسیار مشکل و گاه محال میپندارد.
حق یکی از آن کلماتی است که با گام نهادن در یک محیطی خاص، رنگ تعریفی آن را به خود گرفته است، با مراجعه به قرآن و روایات از یک سو و نوشتههای فلسفی، کلامی، اخلاقی و فقهی از سویی دیگر و نیز در علم حقوق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست نشان میدهد که حق، معانی و اصطلاحات مختلفی دارد. آنچه برای فهم این رساله بدان نیاز است، تفاوت قائل شدن و فهم تفاوت این اصطلاحات و معانی است.
•حضرت علی(علیه السلام) در وصف حق میفرمایند :
« الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف… »[۱]
دایره حق در توصیف و گفتار، گسترده ترین چیزهاست ؛ اما در عمل تنگ ترین دایره هاست.
آنچه با استقراء در تعریف و معانی حق به دست میآید، پنج چیز است:
اول: حق در اصل به معنای مطابقت با مقتضای حکمت یا مطابقت با اعتقاد، قول یا فعل، واقع و نفس الامر است.[۲]
در این معنا حق در مقابل باطل و ضلال بوده و یکی از اسمای حسنای خداوند (حق تعالی) است. حق در این معنا به صورت غیر اضافی استعمال میشود و صفت اعتقاد، قول و فعل واقع میشود. [۳]
حق به این معنا در آیات قرآن کریم[۴] و روایات [۵] بسیار استعمال شده است.
دوم: در این معنا، حق همواره به خداوند متعال اضافه شده است: حق الله، حقوق الله یعنی واجب، لازم.
در این اضافه، خداوند تعیینکننده حق است نه صاحب حق، حقالله یعنی ما یجب عن الله.
حق در این معنا مرادف حکم الله، تکلیف و وظیفه الهی است و صاحب حق میتواند خداوند، انسانها، اشیاء، طبیعت، جانداران و گیاهان باشند. مثلاً حق معلم، وظایفی است که خداوند نسبت به معلم انسان تعیین کرده است.
استعمال واژه حق در این مورد، این ویژگی را بر واژه حکم، تکلیف یا وظیفه دارد که در حق به صاحب حق توجه خاصی شده است.
حق به این معنا شامل احکام الزامی و غیر الزامی، امور حقوقی و اخلاقی نیز هست و در اموری که ترک آن جرم و مجازات دنیوی محسوب میشود منحصر نمیباشد.
سوم: حق در معنای سوم به معنای اصطلاح خاص فقهی در ابواب قضا، شهادت و حدود است.
حق الله و حق الناس: خمس و زکات، اوقاف عمومی و حد و حدود از مثالهای حق الله شمرده شدهاند و اموری از قبیل نکاح، طلاق، قصاص، دین و… حق الناس.
چهارم: حق در مقابل حکم، حق به این معنا، اصطلاحی فقهی است و در ابواب معاملات به کار برده میشود همچون حق مالکیت، حق حضانت، حق شفعه و خیار و….
•حق به این معنا سه ویژگی دارد:
۱. قابل استفاده است
۲. قابل انتقال است
۳. قابل به ارث گذاشتن است.
پنجم: حق در مقابل تکلیف، حق حیات، حق مقاومت در برابر ظلم، حق مساوی در برابر قانون، حق تصرف و تعیین سرنوشت، حق انتخاب عقیده و دین، حق آزادی.
این حقوق در آغاز به عنوان حقوق فطری یا حقوق طبیعی معرفی میشدند اما به تدریج ماهیتی کاملاً عرفی، وضعی و قراردادی یافت و از لوازم انسان از حیث انسان بودن او شمرده شد.
اموری که اگر از سوی کسی زیر پا گذاشته شود جرم محسوب میشود میتوان از متجاوز به این حریم به دادگاه شکایت کرد نه اینکه ناقض حق تنها مرتکب معصیت دینی شده باشد و در آخرت مواخذه شود.
مجموعه این حقها، علم حقوق را تشکیل میدهند که با علم اخلاق مرز مشخصی دارند. هر گاه در علم حقوق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست از حق بحث میشود مراد این معنای پنجم است. حقوق بشر نیز به همین معناست و حق به این معنا در متون دینی به کار نرفته است.
اما با توجه به مستقلات عقلیه و عنایت به اینکه اکثر مصادیق حقوق به این معنی عقلایی هستند میتوانند در زمره مویدات دین به حساب آیند به ویژه اینکه اکثر حقوق یاد شده نه تنها با تعالیم اسلامی منافات ندارد بلکه در راستای اهداف متعالی دین نیز قرار دارند.
ریشه الهی قائل شدن برای حقوق بشر نه تنها از قدر و قیمت این حقوق نمیکاهد بلکه بر عکس ضمانت اجرایی آن را بیشتر میکند چرا که با ضمیمه شدن عقاب اخروی به مجازات دنیوی برای ناقض و ثواب اخروی به پاداش دنیوی برای رعایتکننده آنها پشتوانه این حقوق مضاعف میشود.
•ارکان حق
همیشه و در هر جا که سخن از حق به میان آورده میشود سه رکن برای آن قائل هستند:
اول) کسی که باید آن را ادا کند و لباس وجود به آن ببخشد.
دوم) صاحب حق، که انجام شدن آن عمل و نتیجه آن برای اوست.
سوم) عملی که به عنوان حق از آن نام برده میشود.
امام علی (علیه السلام) در ادامه حدیث بیان شده میفرمایند :
لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصا لله سبحانه.[۶]
کسی را حقی نیست جز آنکه او را نیز (بر دیگری) حقی است. اگر بنا بود کسی را حقی باشد اما بر او حقی نه، آن کس فقط خدای سبحان بود.
•معنای حق در رساله امام(علیه السلام)
آنچه روشن است امام سجاد (علیه السلام) از حق، معنای دوم را برگزیدهاند.
•حقوق الهی در این رساله یعنی احکام، وظایف و تکالیف الهی و آنچه از جانب خداوند نسبت به گروههای مختلف بر انسان واجب شده است. این رساله در بردارنده وظایف شرعی یک مومن نسبت به خداوند، اعضاء، اعمال، نزدیکان، اصناف اجتماعی است.
در این رساله واژه حق را میتوان بدون هیچ اشکالی به حکم، وظیفه یا تکلیف تبدیل کرد.
این حقوق منحصر به وظایف واجب مومن نیست بلکه احکام مستحبی را نیز در برمیگیرد.
علاوه بر بعد فقهی – حقوقی رساله، بعد تربیتی – اخلاقی رساله نیز قابل ذکر است.
•اسناد رسالۀ حقوق
علمایی که رسالۀ حقوق را در کتابهای خویش نقل کردهاند، عبارتنداز:
۱. حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی (متوفی ۳۸۱) در کتاب «تحف العقول».
۲. ابوجعفرمحمد بن علی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق (متوفی ۳۸۲) در سه اثر خود یعنی «من لا یحضره الفقیه»، کتاب «الخصال»، کتاب «المجلس» یا «الامالی»[۷].
۳. ابونصر حسن بن فضل بن حسن طبرسی در کتاب «مکارم الاخلاق».
۴. ملا محسن فیض کاشانی در «الوافی».
۵. شیخ حر عاملی در «وسایل الشیعه»[۸].
۶. ملا محمد باقر مجلسی در بحارالانوار ج ۷۴ ؛ باب اول ؛ ص ۲
از پنج منبع اصلی، رساله حقوق، در دو کتاب «تحف العقول» و «مکارم الاخلاق» فاقد سند است.
سند رساله در کتاب «الامالی» همان سند کتاب «من لا یحضره الفقیه» است. با این بیان اجمالی مشخص شد رساله مجموعاً دارای دو سند است :
الف) سند خصال: عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ خَیْرَانَ بْنِ دَاهِرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ الْجَبَلِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ قَالَ هَذِهِ رِسَالَهُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ۷ إِلَی بَعْضِ أَصْحَابِهِ.
ب) سند من لایحضره الفقیه: رَوَی إِسْمَاعِیلُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ۷.
در سند «خصال» علی بن احمد بن موسی توثیق نشده است و در سند «من لا یحضره الفقیه» نیز جعفر بن محمد بن مسرور از مشایخ صدوق به همین مشکل مبتلاست. اگر چه صدوق از وی با عناوین «رضی الله عنه» و «رحمه الله» یاد می کند اما مبنای رجالی «مشایخ الثقه ثقه» پذیرفته نیست.
لازم به ذکر است نجاشی در کتاب «رجال» خود، طریق دیگری برای رساله حقوق امام سجاد۷ به نقل از ابوحمزه ثمالی ذکر کرده است، که فارغ از محمد بن فضیل که مشترک بین دو راوی طبقه ضعیف و موثق است [۹] سند آن صحیح می باشد، هر چند جناب نجاشی متن رساله را متذکر نشده است.
آنچه برخی از بزرگان فرمودهاند این است که سند موجود در من لایحضره الفقیه مورد تایید بسیاری از بزرگان است و آن را صحیح میدانند.
•انتخاب بهترین متن
در مقایسه منابع اولیه رساله در مییابیم که متن رساله در کتاب “من لا یحضره الفقیه” از همه مختصرتر است و رساله با عبارت “وحق الله الاکبر علیک” بدون ذکر مقدمه آغاز می شود.
متن رساله در «خصال» همان متن نقل شده در «من لا یحضره الفقیه» است با این تفاوت که در «خصال»، رساله با مقدمهای در گزارش اجمالی حقوق آغاز میشود. حقوق مورد بحث در این دو منبع پنجاه و یک حق است.
در مقدمه خصال نامی از «حق حج» برده نشده است ولی حق آن در متن کتاب آورده شده است و در ضمن، حق بدهکاری که در مقدمه ذکر شده در متن نیامده است.
متن رساله در تحف العقول با آنچه صدوق در کتب سه گانهاش نقل کرده، اختلاف فراوان دارد. اگر چه نسخه «تحف العقول» همانند نسخه خصال حاوی مقدمه در گزارش اجمالی حقوق است، اما در مجموع در عبارات تحف العقول شرح و بسط بیشتری دیده میشود گرچه متن خالی از کلمات مبهم، مغشوش یا نامفهوم و تکرار مخل نیست که علت آن را تصرف ناسخان باید دانست.[۱۰]
شماره حقها در تحف العقول، چه در مقدمه اجمالی، چه در تفصیل متن، پنجاه حق، بدون ذکر حق حج است. با عنایت به سند نسخه صدوق در هر سه کتابش و مرسل بودن نسخه تحف العقول و استحکام عبارات نسخ صدوق در مقایسه با عبارات نسخه تحف العقول و رواج کتاب من لا یحضره الفقیه و زوائد نسخه تحف نسبت به نسخ صدوق، در مجموع رساله نقل شده توسط شیخ صدوق به ویژه نسخه خصال، به عنوان متن صحیحتر برگزیده میشود.