عرفه روضه ی زینب چقَدَر می چسبد

عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد

عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو

بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد

عرفه گریه کنان خاک بریزم بر سر

گر بماند ز غمت در دل اثر می چسبد

خواندن خطبه و رسوا شدن اهل عرب

نام این کار گذارید هنر، می چسبد

سر ارباب جدا شد جلوی نهر فرات

روضه خوان روضه بخوان روضه ی سر می چسبد

قتلگه بودم و دیدم که کسی می گوید

سر بریدن جلوی چشم پدر می چسبد

نیزه در دست کسی گفت به صد خوشحالی

زدن نیزه به بالای جگر می چسبد

ناگهان گفت رقیه به یکی از اعراب

زدن عمه ی ما بین گذر می چسبد ؟

یک حرامی به خودش گفت که این زینب هم

گر بگیرد ز لگد درد کمر می چسبد

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است

مثل من شرمنده گنهکار زیاد است

اما کرم توست که بسیار زیاد است

بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است

در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند

وقت کرم تو فقرا فرق ندارند

خواندی تو دگر بار به کویت همگان را

هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را

یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را

با خویش بیارد دل و جان نگران را

گفتی که گناه دل پر آه ببخشی

امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی

بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم

من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم

روز عرفه آمد و شد تازه امیدم

آغوش گشودی که به سوی تو دویدم

من آمده ام باز توانم بده امروز

اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز

آفت زده بر حاصل من بار ندارد

این بار به غیر از تو خریدار ندارد

این بنده خودش آمده پس جار ندارد

اصلا زمین خورده که آزار ندارد

بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند

رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند

حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها

حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها

مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها

مگذار شود فاش ز من راز نهان ها

من آبرویم در خطر افتاده نظر کن

حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن

هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی

نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی

من را برسانید به یار عرفاتی

جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی

شرمنده کند باز مرا از کرم خود

ما را به سلامی ببرد در حرم خود

این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان

این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان

خواهر شده از لحن دعای تو هراسان

برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان

ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا

یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا

گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست

هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست

خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست

اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست

در روضه ی او عطر گل یاس بیاید

خود گفته که در روضه ی عباس بیاید

چه خوب شد عرفه دلبرم صدایم کرد

خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد

به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب

به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد

چه فرصتی که به همراه کاروان حسین

مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد

زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد

به طواف حج حقیقی دل آشنایـم کرد

چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب

به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد

منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری

به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد

به افتخار علی ره به بام هــــــم داد

که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد

ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت

صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد

همه به حال دعای حسین می گـریند

نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد

به دیده اشک مناجات کئکان زیباست

زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد

علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا

به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد

به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند

حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد

همان حسین که با جلوه کرامت خــود

کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد

بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم

ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد

خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید

حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید