روزگار عجیبی است. درست در روزی که هادی رضوی سی و شش ساله به عنوان نماد سرمایه‌داری رانتی به جرم تحصیل مال نامشروع و تلاش برای پرداخت رشوه و این دست جرم‌ها به 20 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود اصغر قندچی موسس ایران کاوه و یکی از آخرین بازماندگان دوران طلایی اقتصاد ایران در دهه چهل، در 91 سالگی دارفانی را وداع می‌گوید.

هادی رضوی و اصغر قندچی هر دو ثروتمند و سرمایه‌‍‌دار بودند، اما دو راه متفاوت را برای رسیدن به ثروت خود طی کردند. هادی رضوی نماد تمام قد رانت‌خوارانی است که در چهل سال گذشته به وفور به چشم می‌خورند. جوانکی با پیراهن روی شلوار، موی شلخته و تسبیح دور دست که در استفاده از لفظ‌های مذهبی استاد است و خوب جانماز آب می‌کشد.

این جوان انقلابی از بد یا خوب روزگار ژن خوبی هم دارد و با ژن خوبی هم وصلت می‌کند. از یک طرف در مدارس موتلفه درس خوانده، از یک طرف داماد شریعتمداری شده و از طرف دیگر نزدیک به حلقه انتخاباتی قالیباف است. تمام این‌ها به این معناست که چه با دولت مهرورز، چه با دولت اعتدال و چه هر دولت دیگری نان یکی مثل هادی رضوی حسابی در روغن است.

حالا فکر می‌کنید بیزینس آدمی با این حجم از رابطه چیست؟ کارخانه داشتن؟ تولید کردن؟ نه! به لیست منتشر شده در خبرگزاری‌ها که نگاه می‌کنی امثال این آدم فقط در کار دلالی و واسطه‌گری هستند، از دلالی ملک تا دلالی گوشت مرغ و هزار چیز دیگرد.

در طرف مقابل اصغر قندچی قرار دارد، یک کارگرِ کارآفرین تمام عیار که در 16 سالگی کارگاره خودش را راه می‌اندازد و با سیاست‌های حمایتی عالیخانی در وزارت اقتصاد کامیون ماک را برای ایران بومی سازی می‌کند و بعد از مدتی کارخانه ایران کاوه را راه می‌اندازد.

اصغر قندچی یک کارگر بود که رنگ دانشگاه را ندیده بود، پدر و مادر و همسر مشهوری نداشت و هیچ رابطه‌ای نداشت که او را ذره‌ای جلو بیاندازد، بلکه او برادرِ احمد قندچی یکی از سه دانشجویی است که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ کشته شد بود ولی با تکیه بر لیاقتش در دوران حکومت رژیمی که برادرش را کشت توانست کارخانه خودش را تاسیس کند.

وجه دیگر مقایسه اصغر قندچی و هادی رضوی نسبت آن‌ها با نظام جمهوری اسلامی است. هادی رضوی به معنای واقعی کلمه دست پروده نظام است. در مدرسه یکی از احزاب سنتی جمهوری اسلامی درس خوانده و داماد وزیر آن است، در حالی که اصغر قندچی نسبت‌های این چنین با هیچ کدام از نظام‌های سیاسی دوران حیاتش نداشت و اتفاقا نظام پهلوی برادر او احمد قندچی را در 16 آذر 32 کشته بود.

با این حال هادی رضوی دست آخر کسی بود که جیب نظام را زد و طلب کارانه رو به روی آن ایستاد ولی اصغر قندچی در وقت بحران به کمک نظام آمد آن هم با وجود مصادره کارخانه‌ای که مانند فرزندش دوستش داشت. او در همان ابتدای جنگ و تنها چند ماه پس از توقیف کارخانه‌اش به کمک ارتش رفت و تانک‌برها را طوری بهنیه سازی کند که دیگر دود زا نباشد، او برای این کار با هزینه شخصی یک عدد موتور از خارج وارد کشور کرد.

مقایسه تجربه کسانی مثل هادی رضوی با کسانی مثل اصغر قندچی یک هشدار مهم به تمام تصمیم‌گیران و سیاست‌گذران اقتصادی و سیاسی می‌دهد و آن این که سرمایه‌دارانی مثل هادی رضوی هرچقدر که ثروت بچه شیعه بگویند و جشنواره فیلم مدافعان حرم برگزار کنند باز هم در روز مبادا انسان‌های بی‌وطنی هستند که اگر بتوانند خوشان و تمام سرمایه‌ای که دارند را از ایران به قلب آمریکا و کانادا منتقل می‌کنند. در سوی دیگر سرمایه‌دارانه مثل قندچی تا 91 سالگی به کار و تولید ادامه می‌دهند و در تنگنا به کمک نظام می‌آیند حتی اگر کارخانه‌ای که مثل فرزندشان دوستش داشتند از طرف نظام مصادره شده باشد.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید