پونه مقیمی، روانشناس بالینی در خصوص برچسب عصبی و پرخاشگر در جامعه ما می نویسد: در جامعه ما برچسب عصبی و پرخاشگر به کوچکترین واکنش های افراد هم زده می شود.
وقتی فردی خشمگین می شود انرژی اش در درونش بیدار می شود که این انرژی باعث می شود حرکات بدن تندتر و تن صدا بالاتر رود. تمایلاتی در راستای این انرژی به وجود می آید مانند حمله کردن، آسیب زدن، دفاع کردن و یا تمایلاتی مانند فحش دادن و تخریب کردن.
تفاوت خشم سالم یا ناسالم همین است.
وی در خصوص خشم سالم و ناسالم می گوید که در خشم سالم تمایلات وجود دارند اما آن را تبدیل به رفتار نمی کنیم و در خشم ناسالم آن ها را تبدیل به رفتار می کنیم.
در خشم سالم سطحی از آشفتگی، با سرعت حرف زدن، کمی تن صدا بالاتر رفتن، کمی عدم تمرکز، داغ شدن بدن و سرد شدنِ نگاه و قاطعانه صحبت کردن وجود دارد. وجود این علایم طبیعی ست و قرار نیست هر شخصی که خشمگین می شود عصبی باشد.
اگر این علایم را تنبیه و یا دعوا کردن تلقی می کنید یعنی در درون خودِ شما سرکوبِ خشمِ عمیقی وجود دارد که حتی به خودتان اجازه نمی دهید در نگاه و رفتارتان خشم دیده شود به همین علت از کوچک ترین علامت های خشم سالم می ترسید و سریع سعی در تمام کردنِ انرژی خشم هم در خودتان و هم در دیگران دارید.
پونه مقیمی در بخشی دیگر از نوشته خود درمورد خشم سالم می گوید که خشم سالم یعنی ما تمایلات را می بینیم و انرژی خشممان را هم حس می کنیم اما واکنشی که نشان می دهیم در راستای عملی کردنِ آن ها نیست!
فقط چون فردِ خشمگین،چشمانش سرد می شوند و نگاهش محکم می شود و دارد مرزها را توضیح می دهد و بدنش بی قرار می شود و انرژی در کلام و عضلاتش وجود دارد نباید به او لقب عصبی بودن بدهیم! در بسیاری از مواقع ما آنقدر خودمان خشمِ سالممان سرکوب شده است که از ظهورِ ساده و طبیعیِ خشم در فرد دیگری می ترسیم و سعی می کنیم از خشم سالمی که می بینیم فرار کنیم و بهترین راهِ فرار، دادنِ احساس گناه به فردِ خشمگین است. این که چقدر تو عصبی و پرخاشگر هستی یا چرا اینقدر ناآرام شده ای اتفاقی که نیفتاده است و جملاتی شبیه به این.
این روانشناس بالینی در ادامه می گوید: اگر شخصی مهارت های ابراز خشم را ندارد و یا ناپخته خشمش را خالی می کند مانند کتک کاری، تخریب، حمله، فحش و تحقیر کردن و یا قهر کردن و یا آسیب به اجسام و بدن خودش، این ها می تواند علایم پرخاشگری و عصبی بودن باشد.
در این موارد هم ما باید درک کنیم که شخصی که عصبی ست از همه بیشتر احتیاج به حمایت دارد چون معمولا جهان برای افرادِ پرخاشگر جهانی ناامن است که باید مدام به تنهایی از خودشان محافظت کنند و چون الگوهای مهار خشم خوبی در کودکی نداشته اند فکر می کنند با حمله کردن می توانند از خودشان و ترس درونیشان محافظت کنند.
حتی برای افرادِ پرخاشگر هم مدام از لفظ عصبی و پرخاشگر استفاده نکنید. به آن ها فرصت هایی برای جبران بدهید چون معمولا به سرعت احساس گناه می کنند و درصدد جبران بر می آیند. در طول جبران از آن ها بخواهید به سمت درمان و یادگیری ابراز درست خشم حرکت کنند.
انرژی خشم، انرژی بزرگ و عمیقی ست که بدن باید بتواند آن را تمرین کند، ببیند و اجازه دهد در درونش حرکت کند اما آن حرکت را به بیرون پرتاب نکند. و همه ما به آموزش احتیاج داریم تا با انرژی خشم کنار بیاییم و در نهایت آن را فقط به سمت نگاه مان، مرزگذاری در روابطمان و کلامی قاطع هدایت کنیم.
خشمِ پخته، رفتار پخته تولید می کند. برای پختگی احتیاج به آموزش داریم و برای آموزش احتیاج به حمایت و درک کردن و نه قضاوت و برچسب زدن.