علاوه بر تفاوت نگاه ایران و اروپا در خصوص خروج از برجام در سایه اقدام 16 تیرماه اکنون گسل جدی هم میان انتظارت تهران و قاره سبز در رابطه با سازو کار مالی حمایتی آلمان، فرانسه وانگلستان وجود دارد. از یک طرف به ادعای اروپایی ها، قاره سبز ساز و کار مالی مدنظر خود را برای حمایت از ایران راه اندازی کرده و قرار است که 7 کشور دیگر هم به این سازوکار بپیوندند. اما در آن سو ایران از حجم و نحوه عملکرد این سازوکار مالی به شدت انتقاد دارد و به گفته عبدالناصر همتی، رئیس کل بانک مرکزی سه شرط اساسی را برای رضایت از خروجی این ساز و کار ویژه مالی و پایداری اینستکس مطرح کرده است؛ نخست این که نباید اینستکس کانالی در چارچوب قواعد تحریمی آمریکا باشد؛ بلکه باید کانالی مبتنی بر برجام باشد و کلیه تراکنشهایی که در چارچوب برجام مجاز بودند از طریق آن انجام شدنی باشد. نکته دوم اینکه شاید در ابتدا شامل کلیه کالاهای غیرتحریمی شود، اما بعدا محدوده آن باید به کلیه کالاها گسترش یابد. نکته سوم این است که اینستکس باید از صادرات نفت به اروپا تامین شود. به نظر شما آیا این میزان از تفاوت و اختلاف نگاه در فاصله کوتاه تا عملیاتی شدن گام دوم ایران در کاهش تعداد هسته ای پر شدنی است؟
طبیعتاً در این رابطه هم نگاه درست همان ارزیابی ایران است. لذا نباید انتظار پر شدن این دو نگاه را داشت. ما باید به دنبال احقاق حقوق خود باشیم. چون اروپایی ها با مانور بر اقدام ۱۶ تیرماه ایران در افزایش سطح غنی سازی به عنوان گام عملی تهران در خروج از برجام سعی دارند به هر قیمتی ایران را در برجام نگاه دارند. اما این رفتار نتیجه عکس خواهد داد. چرا که افزایش فشار به ایران برای حفظ و پایبندی به تعهداتش سبب خواهد شد تا تهران با سرعت و شدت بیشتری به سمت کاهش تعهد هسته ای گام بردارد. اتفاقا تمامی فشارهایی که در این مدت از جانب اروپا به ایران وارد شده است، در حقیقت باید به ایالات متحده آمریکا وارد شود. زیرا این واشنگتن و شخص دونالد ترامپ بود که ۱۸ اردیبهشت سال گذشته از برجام خارج شد نه ایران.
حالا که آمریکا از برجام خارج شده و قاره سبز بارها به صراحت عنوان داشته است که خروج یک طرفه و یکجانبه کاخ سفید از توافق هسته ای نباید به برجام لطمه و صدمه بزند. به دیگر سخن نباید خروج دونالد ترامپ از برجام به تعهدات دیگر طرفین آسیب بزند و آن را تحت الشعاع قرار دهد. از این رو اروپاییها باید خلاء حضور آمریکا در برجام را هم پر می کردند. این در حالی است که در ۱۴ ماه گذشته قاره سبز، نه تنها تعهدات واشنگتن را بر عهده نگرفته است که حتی در خصوص تعهدات خود با بدعهدی و تعلل برخورد می کند. یقیناً با توجه به مجموع تعهداتی که ایران در چارچوب برجام انجام داده است، انتظار دارد طرف های برجامی هم متناسب با گامهای ایران به تعهدات خود پایبند باشند. لذا حتی اگر اینستکس با نگاه اروپایی ها عملیاتی شود، آن چیزی نیست که در حقیقت هم وزن با تعهدات برجامی ایران باشد.
ایران بارها به صراحت عنوان کرده است که باید بتواند در قالب سازوکار ویژه مالی با هر عنوان و نامی، نفت خود را به فروش برساند و درآمد حاصل از آن را در چارچوب مناسبات بانکی به ایران انتقال دهد و یا از آن درآمد نفتی به خرید کالاها و مواد مد نظر خود مبادرت ورزد. این در حالی است که اروپایی ها سعی دارند با یک سازوکار مالی محدود، آن هم سازوکاری که هیچ برنامه جدی برای تقابل و دور زدن تحریم های امریکا ندارد، ایران را به هر قیمتی در برجام نگه دارند. اما مطمئنم این دست اقدامات باعث نخواهد شد که ایران لحظه ای در عملیاتی شدن گام دوم خود در ۱۶ تیرماه تعلل کند.
پس اگر به سمت عملیاتی شدن گام دوم خود در راستای کاهش تعهدات هسته ای پیش رود میتوان عنوان داشت که درهای دیپلماسی بسته خواهد شد؟
من معتقدم مناسبات و شرایط کنونی یا باید از طریق دیپلماسی حل و فصل شود یا جنگ؛ آن چیزی که فعلاً ما شاهد آن هستیم این است که ایالات متحده آمریکا و شخص دونالد ترامپ به دنبال استفاده ابزاری از دیپلماسی است. از طرف دیگر سیگنال های جنگ و تنش نظامی احتمالی با ایران را هم مطرح میکند. تمام این بازی جنگ و دیپلماسی دونالد ترامپ برای کشیدن ایران به لبه پرتگاه است تا بتواند از یک سو تهران را به تعهدات برجامی خود بازگرداند و از آن سو تعهدات مد نظر خود را هم بر تعهدات قبلی اضافه کند، در حالی که طرفهای مقابل، به خصوص ایالات متحده آمریکا نباید هیچ تعهدی را بپذیرند. این مسئله به معنای تسلیم و به بند کشیدن ایران است و جمهوری اسلامی زیر بار این سیاست و راهبرد نخواهد رفت.
با این وصف اگر طرف مقابل خصوصا آمریکا به دنبال پیگیری مسائل خود از طریق جنگ و تنش است، ایران هم نگرانی و ترسی از بابت تبعات جنگ نظامی ندارد. اتفاقاً اقدام ایران در ساقط پهپاد متجاوز آمریکایی نشان از این دارد که حفظ تمامیت ارضی و امنیت خط قرمز کشور است که برای آن از هیچ کس اجازه نمی گیرد و در خصوص آن با کسی هم تعارف ندارد. لذا با وجود آن که ایران هیچ گاه آغاز کننده هیچ جنگی نبوده است و حتی المقدور از برافروخته شدن یک تنش نظامی در منطقه دوری خواهد گزید، اما اگر آمریکا اصرار به برافروخته شدن جنگ دارد، ایران حاضر نیست به هر قیمتی در برجام باقی بماند و برای اینکه جنگی در نگیرد هر درخواستی را قبول کند.
از این رو اگر چه دونالد ترامپ در چند وقت اخیر یک موج دیپلماسی و جنگ را به راه انداخته، اما در پس نگاه او مسئله برافروخته شدن جنگ وجود ندارد، حداقل شخص دونالد ترامپ به دنبال جنگ و تنش نظامی با ایران نیست. ولی چنانی که آقای ظریف، وزیر امور خارجه عنوان داشته "تیم بی" به واسطه اهداف و نیات خود به دنبال درگیر کردن آمریکا با ایران است، بدون آنکه منافع و تبعات آن را در نظر گرفته باشد. با این وصف بازهم من معتقدم کشورهای عربی منطقه و حتی قدرت های اروپایی به علاوه چین و روسیه به دنبال برافروخته شدن جنگ نظامی میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران نیستند. لذا به نظر میرسد مسئله جنگ نظامی با ایران یک ابزار فشار بر ایران باشد.
از آن سو اگر طرف های مقابل بخواهند مسئله از طریق دیپلماسی پیگیری شود، یا باید در چارچوب برجام باشد و یا فراتر از توافق هسته ای. در این راستا ایران به صراحت اعلام کرده است که فراتر از برجام گفت وگو و مذاکره ای انجام نخواهد داد. پس راه حل فراتر از برجام وجود ندارد. اما اگر در چارچوب برجام بخواهند مذاکره و دیپلماسی انجام دهند، باز هم این اقدام منطقی نیست، چرا که توافق هسته ای در سایه سال ها مذاکره و گفت و گو به نتیجه رسید و هر کدام از طرفین تعهدات خود را پذیرفته اند. لذا مذاکره مجدد در چارچوب برجام عقلانی نیست. چون این مسئله تکرار مکررات است. بنابراین اگر آمریکا در چارچوب برجام بخواهد عمل کند باید به تعهدات خود قبل از 18 اردیبهشت ماه سال گذشته و لغو تحریم ها بازگردد.
اگر ایالات متحده آمریکا و دونالد ترامپ به دنبال این است که برای ایران تعهداتی فراتر از برجام را در چارچوب توان موشکی، نفوذ منطقهای و نظایر آن شکل دهد، چیزی نیست که تهران به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن آن باشد. پس اگر آمریکا به دنبال جنگ است باید عواقب و تبعات آن را بپذیرد. اما اگر واشنگتن به دنبال دیپلماسی است تنها راه همان بازگشت به برجام است. یعنی هیچ راهی به جز بازگشت آمریکا به برجام وجود ندارد که در چارچوب دیپلماسی بتوان آن را پیگیری کرد.
به نگاه غایی دونالد ترامپ اشاره داشتید. در این راستا برخی معتقدند که رئیس جمهور آمریکا در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ از برجام خارج شد تا بتواند با بازگشت تحریم ها توافقی بهتر از اوباما را با در نظر گرفتن پرونده موشکی، نفوذ منطقه ای و نظایر آن شکل دهد. برخی هم بر این باورند که دونالد ترامپ با خروج از برجام و بازگشت تحریم ها به دنبال بسترسازی برای خروج ایران از برجام بود تا بتواند ذیل کشاندن پرونده تهران به شورای امنیت، اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی را سامان دهد و پرونده ایران را آن چنان که می خواهد پیگیری کند. از نگاه شما کدام یک از این دو سناریو نزدیک به واقعیت است؟
ترامپ از همان روز خروج از برجام به دنبال ایجاد یک معامله بهتر با ایران بود. در این راستا کاخ سفید به دنبال پیگیری راهبرد شدیدترین فشار بر ایران است تا از این طریق تهران پای میز مذاکره حاضر شود و تعهداتی فراتر از برجام را بپذیرد. اما تا به امروز ایران ها ثابت کرده که حاضر به مذاکره و گفت و گویی نیست و به روشنی نشان داده است که از فشارها، تحریم ها و حتی تهدید به جنگ ابایی ندارد. بنابراین اکنون راهبرد افزایش فشار ایالات متحده آمریکا ضد خود عمل میکند. به عبارت دیگر اکنون دونالد ترامپ در یک تله ای گرفتار شده است که خود آن را برای ایران درست کرده بود. یعنی دونالد ترامپ یا باید در نهایت به سمت گزینه نظامی و جنگ با ایران پیش رود که تبعات بسیار سنگین برای آمریکا دارد و کاخ سفید هم به آثار و تبعات سوء آن واقف است یا باید به سمت دیپلماسی گام بردارد و در این راستا تنها راه موجود، بازگشت آمریکا به برجام، انجام تعهدات و لغو تحریم است.
در این چارچوب است که به نظر می رسد آمریکا گام به گام از فشارهای خود بر ایران کاسته است و به موازاتش به دنبال پیگیری اهداف و منافع خود از طریق دیپلماسی با فرستادن گروهها و شخصیتهای سیاسی به منظور میانجیگری با تهران است. چون دونالد ترامپ به دنبال تنش نظامی با ایران نیست و هیچ کشوری، به خصوص کشورهای اروپایی حاضر به دخالت در چنین تنشی نیستند. در این چارچوب من معتقدم که در روزها و هفتههای آتی کاخ سفید فشار های جدی تری را برای اعزام هیات های میانجیگر و گروه های واسطه به ایران خواهد داشت تا بتواند با ارائه پیشنهادهای مختلف از جانب شخصیت های مختلف به دنبال کاهش تنش با ایران باشد.
با توجه به این نکات شما دونالد ترامپ به دنبال عملیاتی کردن اقدام ۱۶ تیر ماه ایران در کاهش تعهدات هسته ای است یا خیر؛ چون بسیاری معتقدند که دونالد ترامپ به شدت به دنبال عملیاتی شدن اقدام ۱۶ تیر ماه ایران در کاهش تعهدات است تا بتواند با کشاندن پرونده ایران به شورای امنیت زمینه اجماع جهانی را شکل دهد؟
من چنین تصوری ندارم. چون ترامپ به دنبال بازگشت ایران به سمت فعالیت های هسته ای نیست. به هرحال کاخ سفید فکر می کرد با خروج از برجام می تواند فشار بر ایران را افزایش دهد تا بتواند امتیاز بیشتری از برجام بگیرد. اما اکنون نه تنها امتیازی نگرفته که حتی امتیازهای برجامی که به نوعی هم تضمینی در عدم حرکت و پیش روی ایران به سمت توانمندی هسته ای بود را هم از دست داده است. اما حتی اگر بر فرض محال هم با اقدام 16 تیر ماه اروپا و آمریکا بتوانند پرونده ایران را به شورای امنیت بکشانند باز وضعیت ما فرقی نخواهد کرد. چون یقیناً شرایط کنونی با اقتضائات سالهای ابتدایی دهه ۹۰ شمسی به شدت متفاوت است. در آن زمان جامعه جهانی به صراحت عنوان کرد که ایران با برخی رفتارها و مخفی کاری ها، شفافیت های لازم را در خصوص فعالیت های هسته ایش ندارد و به دنبال ساخت سلاح اتمی است. اما با روی کار آمدن دولت حسن روحانی و انجام مذاکرات، ایران به تمام جهان ثابت کرد که اهل مذاکره، گفت وگو و دیپلماسی است و پیرو آن حاضر به رفع نگرانی و حساسیت های جامعه جهانی به واسطه پرونده هسته ای خود است. در همین راستا جمهوری اسلامی ایران در طول مذاکرات شفافیت لازم را برای فعالیت های هسته ای از خود نشان داد و ۱۵ گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی در این مدت دلیل محکم بر صداقت جمهوری اسلامی ایران است.
از این رو ایران در طول این مدت، هم حسن نیت خود را به جامعه جهانی ثابت کرده و هم جامعه جهانی هم به این باور رسیده است که فعالیت ها هسته ای ایران تهدیدی برای امنیت جهانی نیست. اما دونالد ترامپ با خروج از برجام نشان داد که کاخ سفید با اقدامات خود می خواهد شرایط را به سمت افزایش تنش پیش ببرد. لذا این بار دیگر کسی ایران را در کاهش تعهدات هسته ای مقصر نمی داند. این مسئله به صراحت در مواضع و سخنان سران کشورها و نیز سازمان های بین المللی مشهود و مطرح شد.
آیا مسئله بازگشت ایران به ذیل فصل 7 سازمان ملل نمی تواند هدف غایی ترامپ باشد؟
بر فرض این چیزی که شما گفتید اتفاق بیفتد و دوباره ایران به ذیل فصل ۷ منشور سازمان ملل باز گردد باز اتفاق خاصی برای کشور ما روی نخواهد داد. چون ما اکنون با تهدید امنیتی بالقوه آمریکا با مطرح شدن احتمال تنش و جنگ نظامی قرار داریم. لذا با قرار گرفتن ایران در ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل تنها اتفاقی که خواهد افتاد این است که پای ناتو هم به مسئله کشیده خواهد شد. یعنی قدرت نظامی برای تنش با ایران افزایش خواهد یافت و گرنه مسئله تنش نظامی احتمالی با ایران کماکان وجود دارد. بنابراین اگر دونالد ترامپ تصور کند که با کشیده شدن پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل، ایجاد ائتلاف جهانی و قرار گرفتن ایران ذیل فصل ۷ منشور سازمان ملل بتواند از تهران امتیاز بگیرد یقیناً شرایط به آن سمت وسو کشیده نخواهد شد. چون اگر دونالد ترامپ در نگاه خود به دنبال این است که با اجماع جهانی و قرار گرفتن ایران ذیل فصل ۷ بتواند مجوز اقدام مقطعی و کوتاه نظامی علیه تهران به دست آورد تا جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بکشاند به شدت اشتباه کرده است. چون دامنه هر اقدامی نظامی علیه ایران نامشخص است. اکنون ایالات متحده آمریکا این تصور را دارد که با یک حمله موشکی و یا هوایی میتواند تهران را پای میز مذاکره بنشاند. در حالی که توان پاسخگویی و ظرفیت های نظامی ایران قابل قیاس با سال های گذشته نیست و اقدام تهران در ساقط کردن پهپاد آمریکایی این را به خوبی نشان داد. لذا ابهام در خصوص تبعات دقیق جنگ آمریکا با ایران سبب شده است تا هر اقدام برای ایجاد حساسیت در حوزه نظامی با دقت برداشته شود. چراکه اگر کاخ سفید می توانست ارزیابی و برآورد دقیقی از جنگ با ایران برای خود و متحدینش داشته باشد در انجام اقدام نظامی علیه ایران تردید نمی کرد، اما آمریکا می داند هرگونه تنش نظامی با ایران یک آینده مبهم و نامشخصی دارد که می تواند خسارت ها و تبعات بسیار سنگین و جبران ناپذیری را بر کشورها، به خصوص آمریکا داشته باشد.
در این خصوص سال ها پیش طی برآوردی که آمریکا انجام داده بود مشخص شد هزینه جنگ ایالات متحده با عراق نزدیک به ۵۰ میلیارد دلار خواهد بود. اما این هزینه تا نزدیک به ۳ هزار میلیارد دلار افزایش پیدا کرد و کماکان هم خسارت ها و هزینه های ناشی از آن ادامه دارد. اما یقیناً توان نظامی عراق با ایران قابل قیاس نیست. از این رو خسارت های نظامی، انسانی و اقتصادی هرگونه تنش نظامی با ایران بیشتر از آن چیزی است که آمریکا تصور خواهد کرد. پس کاخ سفید با ترس از این مسئله است که حاضر نخواهد شد با ایران به سمت تنش نظامی پیش رود. چون آمریکا نمی داند اگر با ایران وارد جنگ شود این جنگ تا چه زمانی، با چه هزینه ای، در چه ابعاد و گستردگی، در چه شدت و میزانی و با چه تلفاتی ادامه پیدا خواهد کرد. پس سوال اینجا است که با این وصف آیا دنیا حاضر خواهد بود به سمت جنگ و تنش نظامی با ایران پیش برود؟! آیا جامعه بین الملل یک عقب گرد فاحش را خواهد پذیرفت؟! لذا هرگاه تهدید جنگ با ایران پررنگتر شود تمام بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای، آمریکا را منصرف خواهند کرد. هر چند که خود دونالد ترامپ هم به دنبال جنگ با ایران نیست. از این رو کاخ سفید با دادن برخی مشوقها و امتیازات به دنبال بازگرداندن ایران به تعهدات خود است. در این راستا من معتقدم که دونالد ترامپ اکنون به مرحله ای رسیده که حتی حاضر است همان تعهدات برجامی را دوباره با ایران امضاء کند تا بتواند این توافق را به نام خود تمام کند.
در این راستا نکته بسیار مهم اینجاست که ایران نباید پای میز مذاکره با آمریکا بنشیند. چرا که جمهوری اسلامی ایران ذیل برجام با رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا یا هر کشور دیگری در چارچوب 1+5 مذاکره نکرده، بلکه جمهوری اسلامی ایران در چارچوب حقوق بین الملل با دیگر کشورها به یک توافقی دست پیدا کرده است که هر کدام از طرفین متعهد به انجام برخی اقدامات شدند. لذا با تغییر دولت ها و روسای جمهور هیچ کشوری نمیتواند از انجام تعهدات خود شانه خالی کند. اگر ایران با باراک اوباما مذاکره و گفت وگو می کرد، این حق برای ترامپ وجود داشت که آن را نپذیرد. اما ایران در چارچوب توافق هسته ای با رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا در قالب یک شخصیت حقوقی صحبت نکرد، بلکه با ایالات متحده مذاکره کرد. لذا بر خلاف عقل و منطق دیپلماتیک است که دوباره همان مذاکرات را با دونالد ترامب انجام دهیم، چراکه هیچ تضمینی وجود ندارد که روسای جمهور بعدی هم اقدام دونالد ترامپ را تکرار نکنند.
برخی معتقدند که تلاش های اخیر اتحادیه اروپا برای راه اندازی اینستکس یک تله سیاسی و دیپلماتیک برای ایران است. چون می خواهند به جامعه جهانی این گونه القا کنند که بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام، قاره سبز مخالفتهای صریح خود را با سیاستهای کاخ سفید نشان داد و همه تلاش های خود را برای بقای ایران در برجام انجام داد و زمانی که اینستکس به عنوان یک سازوکار ویژه مالی در حال عملیاتی شدن بود، ایران هم مانند ایالات متحده آمریکا از برجام خارج شد و در نهایت مرگ توافق هسته ای را شکل داد تا به این وسیله تهران را مقصر ناکامی و شکست های تلاش های اروپا در حفظ توافق هسته ای نشان دهند. ارزیابی شما در این باره چیست؟
سناریوی مطرح شده سناریویی بدبینانه است. چون به هر حال اروپا علیرغم بدعهدی های خود در انجام تعهدات هستهای، تلاشهایی را هم برای حفظ برجام در 14 ماه گذشته داشت. به هر حال اروپا به دنبال حفظ برجام و تداوم آن است و به هر طریق ممکن مانند اینستکس هم که شده به دنبال تحقق این هدف است. اما نکته اینجاست که توانایی لازم را در برابر تحریمهای آمریکا ندارد. لذا برای جمهوری اسلامی ایران راه اندازی اینستکس تنها به این معناست که اروپا نیز به دنبال حفظ برجام است، اما این اقدامات به هیچ عنوان و مطلقاً تامین کننده منافع ایران نیست. پس اینستکس مدنظر اروپا میتواند یک اقدام ابتدایی و گام نخستین برای نشان دادن حسن نیت اروپا تلقی شود. اگر بر فرض محال اینستکس با همان چارچوب اروپا راه اندازی شود هیچ تضمینی وجود ندارد که وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا و کاخ سفید اعضای این سازوکار مالی و خود اینستکس را هم تحریم نکند. چون من معتقدم در آینده نزدیک این اقدام از طرف واشنگتن روی خواهد داد. از این رو نکته مهم ناظر بر این واقعیت است که اینستکس میتواند نمادی برای تعیین میزان صداقت و جدیت اروپا به منظور حفظ برجام باشد. اگر اروپا به واقع به دنبال حفظ برجام است باید تلاش های جدی تری را انجام دهد.
با توجه به نکاتی که شما به آن اشاره داشتید و نیز اقدامات ایران در کاهش تعهدات هستهای می توان در مجموع به این نتیجه رسید که در آینده نزدیک مرگ بر جام رقم خواهد خورد؟
در خصوص آینده برجام ابهام جدی وجود دارد. چون به هر حال توافق هسته ای که روزی به منظور رسیدن به منافع و امتیازاتی شکل گرفته بود تاکنون نتوانسته است کاری برای ما انجام دهد. البته این مسئله از ارزش کار دیپلمات ها و تلاش های آنان نمی کاهد. همین که اکنون اروپا و آمریکا گرفتار مسئله برجام شده اند نشان از این دارد که تلاش های دیپلماتیک ایران تاثیر خود را داشته است. به نظر من در بازی دیپلماتیک ایران در قیاس با آمریکا در حوزه برجامی بعد از 18 اردیبهشت ماه کفه شرایط را به سود تهران تغییر داده، یعنی ایران توانسته است مانند یک شطرنجباز حرفه ای دیگر طرف های برجامی را از امریکا تا اروپا در یک بن بست گرفتار کند. به گونه ای که اکنون این بازیگران در یک تشتت نظر، رای، اقدام و تصمیم گرفتار شدهاند. یعنی اکنون تهران برای قاره سبز و کاخ سفید قابل پیش بینی نیست. تنها ابزازی که برای آمریکا باقی مانده، ابزار تحریم و فشار است که به نظر میرسد اکنون این ابزار هم کارایی خود را از دست داده است. چون هرگونه تحریم و فشار اکنون به بیشترین حد خود رسیده و چیز دیگری برای فشار وجود ندارد و یا اینکه از همان ابتدا تمام تحریمها یک بلوک سیاسی و دیپلماتیک بوده است. لذا اکنون بهترین وضعیت برای ایران است که به روشنی و صراحت حسن نیت خود را به جهان نشان دهد و در این راستا اعلام کند علیرغم ۱۴ ماه فشار آمریکا و بدعهدی اروپا کماکان حاضر است در صورت پایبندی دیگر اعضا به برجام به تعهدات هسته ایش به عنوان یک قرارداد چند جانبه پایبند باشد.
به گزارش سلام نو، روزشمار عملیاتی شدن گام دوم ایران در کاهش تعهدات هسته ای به عدد 5 رسیده است. این در حالی است که قاره سبز خود را به هر دری می زند تا از عملیاتی شدن این گام در 16 تیرماه جلوگیری کند. اما به نظر می رسد که تفاوت نگاه جدی دو طرف از سطح انتظارت طرف مقابل نوعی از بن بست سیاسی را در این مقوله شکل داده باشد. دیپلماسی ایرانی برای بررسی تاثیرات گام دو ایران در کاهش تعهدات هسته ای، گفت وگویی با امیر محبیان، کارشناس مسائل سیاسی ترتیب داده است که در ادامه می خوانید:
با نزدیک شدن به اقدام گام دوم ایران در کاهش تعهدات هسته ای خود که اقدام حساسیت برانگیزی است، قاره سبز تکاپوی سیاسی و دیپلماتیک جدی را برای عدم عملیاتی شدن این گام به خصوص افزایش سطح غنی سازی ایران از روزها و هفتههای گذشته مشخصا از 18 اردیبهشت ماه آغاز کرده است؛ از سفر هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان تا حضور خانم هلگا اشمید، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، امانوئل بن، مشاور ارشد امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، اندرو موریسون، معاون وزیر امور خارجه انگلستان به تهران، جمعه هفته گذشته هم نشست کمیسیون مشترک برجام در سطح معاونین وزراء در وین برگزار شد که بعد از آن قاره سبز از عزم جدی برای عملیاتی شدن اینستکس سخن گفتند به گونه ای که ادعای راه اندازی آن را همان جمعه هفته گذشته داشتند که با واکنش تهران مواجه شد. ارزیابی شما از شرایط کنونی، آن هم 5 روز مانده به اقدام دوم ایران در کاهش تعهدات هسته ای چیست؟
همانگونه که شما اشاره داشتید اقدامات تهران در راستای کاهش تعهدات هستهای، ذیل بند ۳۶ برجام انجام شده است تا ایران بتواند در برابر ۱۴ ماه تحریم ظالمانه و یکجانبه ایالات متحده آمریکا و نیز بدعهدی های اروپا در این مدت مقابله به مثل خود را برای رسیدن به منافع برجامی مد نظرش انجام دهد. لذا این اقدامات در راستای کاهش تعهدات هسته ای به خصوص اقدام ما در 16 تیر ماه به معنای خروج از برجام تلقی و تفسیر نمی شود. یعنی تمام اقدامات ایران از ۱۸ اردیبهشت در چارچوب توافق هستهای و بر اساس مکانیسم های از پیش طراحی شده در خود برجام است. پیرو این نکته ایران تنها گام به گام تعهدات هستهای خود را کاهش داده، ولی از آن خارج نشده است. چون به هر حال برجام یک توافق چند جانبه میان جمهوری اسلامی ایران با طرف های 1+5 بوده است. این که ایران در ۱۴ ماه گذشته تمام بار برجام را بر دوش بکشد و در آینده هم بر همین منوال عمل کند، نه منطقی و عقلانی است و نه مبتنی بر منافع جمهوری اسلامی ایران. بر این اساس تهران هم با این اقدامات خود سعی خواهد کرد که طرف های دیگر باقی مانده در برجام، به خصوص سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان را به سمت افزایش تحرکات خود و انجام اقدامی عملیاتی در راستای تعهدات برجامیش بکشاند.
اگر چه در داخل اقدام ایران در کاهش تعهدات هسته ای، به خصوص اقدام احتمالی در ۱۶ تیر ماه به منظور افزایش سطح غنی سازی را در چارچوب برجام و بند 36 توافق هسته ای تفسیر می شود، اما اروپایی ها این اقدام را در صورت عملیاتی شدن، خروج تهران از برجام تلقی می کنند؛ این تفاوت نگاه را چگونه ارزیابی می کنید؟
ایران از همان روز عملیاتی شدن برجام به صورت کامل و جامع به تعهدات خود پایبند بوده و آن را عملیاتی کرده است، اما در مقابل، هم آمریکا از برجام خارج شد و هم اروپا در برابر تعهدات برجامی خود تعلل می کند. بر این اساس مسیری که ایران برای کاهش تعهدات هسته ای، البته ذیل برجام در پیش گرفته، مسیری عقلانی است. چون تعهدات یک طرفه به معنای نوعی اسارت و بردگی است. از این رو ایران در چارچوب بازی که از ۱۸ اردیبهشت ماه آغاز کرده و به پیش می برد سعی دارد به حقوق از دست رفته خود برسد. با این وصف نمی تواند به دلیل این که اقدامات وی احتمالا با تفسیر متفاوت از جانب طرف های برجامی روبه رو خواهد شد از انجام آن خودداری کند.