دیروز یکی از دوستان، قسمتی از مصاحبه یکی از فعالان سیاسی با شبکه ۳را برایم فرستاد که در آن بنده را نواخته بودند. دوستمان می گفت که باید اعتراض کرد و چنین و چنان کرد و به شبکه فخیمه۳ اعتراض کرد و...
البته دوستان حتماً رویه و خلق و خوی من را می دانند که از کنار این سخنان می گذرم، چرا که اساساً نه از همه آن ها مطلع می شوم تا بخواهم جواب دهم و نه امکان پاسخ به همه آن ها را دارم و لذا به لطف خدا و فهم عمومی مردم اتکاء می کنم. اما این بار به دو جهت لازم دیدم چند جمله ای با دوستان در میان بگذارم. اول از این که من اصلاً از این که صدا و سیما به نقد امثال من بپردازد ناراحت نیستم و اگر انتقادی وارد است آن است که چرا از این رسانه ملی برای نقد همه استفاده نمی شود؟! شایسته است در این زمینه عدالت رعایت شود تا هم پاسخ ها مطرح شود و هم اگر کسانی به بخش های دیگر و افراد دیگر هم نقد دارند، بتوانند مطرح کنند.
دوم این که سخنان این مصاحبه کننده را مقداری غیر منصفانه می دانم. البته این که جناب ایشان از من یا امثال من ناراحت باشند و گله داشته باشند و حتی بالاتر از آن را حق ایشان می دانم ولی این که در میان صحبت ناگهان به موضوع اسب سواری نقل سخن کنند و آن را ملاک اشرافیت بگیرند، البته بی انصافی است. یک بار دیگر هم نوشته ام که من تنها یک بار در عمرم سوار اسب شده ام و نه اسبی دارم و نه به این ورزش اشتغال دارم. و یا این که بگویند که بنده ژست اپوزوسیون می گیرم هم خلاف است. من همواره سعی دارم که یک لحظه از فکر اعتلای اسلام و امام و جمهوری اسلامی غافل نباشم.
البته ممکن است تعریف من از جمهوری اسلامی و یاران و دوستان آن، با آن چه این مصاحبه کننده و یا هم فکران ایشان در نظر دارند، تفاوت کند ولی این به معنای خروج از جمهوری اسلامی نیست. بی تکلف عرض کنم که من با تفکر جامد و خشکی که همه نیروهای انقلاب را با چوب نفرت طرد می کند، مخالفم و با آن تا سر حدّ توان مخالفت می کنم و از این که در راه دفاع از امام راستین، آماج تهمت قرار گیرم نه تنها ناراحت نمی شوم، بلکه خیلی هم از آن بدم نمی آید. حال این که دفاع از مظلومی که ده سال است حق دفاع از خود ندارد، در نظر کسی که ژست اپوزوسیون باشد، البته به شخص ایشان مربوط است.
ایشان در جای دیگر نیز به کنایه، به معمّم شدن من در ۱۸سالگی هم اشاره کرده اند و سخت بر آن تاخته اند. البته من در ۱۴سالگی به حوزه علمیه قم رفتم و در بیست سالگی معمّم شدم. نمی دانم آیا این هم از منظر ایشان جرم است؟ خدا را شکر که جرایم ما در همین حدود است و الّا با این دل سخت و نامهربان و این جان سختگیر و پُر غیظ چهدبر سر ما می آمد! درمورد نماز عید فطر هم شاید بی مناسبت نباشد که مطلبی را به عرض دوستان برسانم. بر خلاف آن چه یکی از خبرنگاران صدا و سیما نوشته بودند، آن روز بنده توسط اعضای محترم دفتر رهبر انقلاب به زیر جایگاه راهنمایی شدم و دقایقی بعد از پدر، به همان جایی که دوست توییت نویس آن را «سی آی پی» نامیده بودند، وارد شدم؛ ابتدا خدمت رهبر انقلاب رسیدم و ایشان مطابق معمول ابراز محبت کردند و بعد هم همان گروه از متصدیان دفتر رهبری، بنده را به صف نماز راهنمایی کردند. نه تشری در کار بود و نه توقعی. شنیدم محتوای توییت آن خبرنگار محترم هم،بعداً توسط برخی متصدیان دفتر رهبری تکذیب شده است. حالا این که چرا گروهی از هرچه می خواهند حاشیه بسازند، البته بحث خود را می طلبد. این را هم بگویم اصلا دلم نمی خواست کام گروهی را در روز عید تلخ کنم و شاید اگر می دانستم که برخی، اگرچه به ناحق، از حضور من دل چرکین می شوند، چه بسا نمی رفتم. الحمدالله وجود این دوستان و برخی دیگر که با ذره بین و امثال ذلک هر ایراد مرا وارسی می کنند، مانعی است بر بسیاری از لغزش ها. و باز الحمدلله که نهایت جرم من در دادگاه آن ها، یک بار سوار شدن بر اسب و یک باز حضور در صف اول نماز عید است و هزار شُکر که خداوند عیب های روحی ما را برملا نکرده است.