به نظر می رسد که این نقاشی ها بر طبق یک الگوی معین شکل گرفته اند، هرچند سلیقه ها و خواست های بسیار متفاوتی را منعکس می کنند. درواقع، همانندی آن ها به سبب استمرار طولانی سنت های هنری در ایران است.
کوشش هنرمند ایرانی از دیرباز معطوف به نمونه آفرینی آرمانی بوده است. نقاش بیشتر تمایل داشت که دنیای آمال و تصورات خویش را تصویر کند. اگر هم به جهان پیرامونش روی می کرد چندان به صرافت تقلید از فضای سه بُعدی، نور و سایه، و شکل و رنگ اشیاء نبود. ولی او می توانست هرچیزی را به مدد ساده ترین خطوط و خالص ترین رنگ ها بدان گونه نمایش دهد که متقاعدکننده به نظر آید. بنابراین، جز در دوره های اثرپذیری از سنت های غربی، نشانی از طبیعت گرایی در نقاشی ایران نمی توان یافت. در عوض، چکیده نگاری(استیلیزاسیون)، نمادپردازی و آذینگری از مهم ترین روزگار در هنر تصویری این سرزمین معمول بود. مبانی زیبایی شناسی نگارگری ایرانی براساس این ادراک انتزاعی از جهان شکل گرفت و تکامل یافت.
یکی از ویژگی های نقاشی ایرانی رویکرد به زیبایی شناسی ناب بوده است که هیچ گاه نقاش ایرانی را از توجه به انسان و ارزشهای بشری باز نمی داشته است.
قهرمانان و رویدادهای گوناگون در نقاشی ایران - که نظیر آن ها در ادبیات فارسی به وفور می یابیم - از ماورای تاریخ، از اعماق حافظه ی جمعی برآمده اند.
در واقع، ادبیات و هنرهای ایران در روند بهره گیری از کهن الگوها[آرکتیپ ها] به هم پیوسته اند. شاعر و نقاش با زبانی همانند به توصیف جهانی می پردازند که صورت کلی آن را از نیاکانشان به میراث برده اند.
این جهانی است فراسوی زمان و مکان که موجودات آن طبق یک الگوی کلی و ازلی هستی یافته اند.
نقاشی ایرانی از دیرباز تاکنون دارای ویژگی های منحصربفردی است که از ابعاد مختلفی می توان به این ویژگی ها پرداخت. در این مطلب به چند نکته درمورد نقاشی ایران اشاره می کنیم و می پردازیم.
رویین پاکباز در کتاب خود نکاتی درمورد نقاشی ایران می نویسد که بخشی از آن چنین است:
بحث درباره نقاشی ایرانی، غالباً، هنر «مینیاتور» را به ذهن ها می آورد. درواقع، مشهورترین و ارزنده ترین نمونه های هنر تصویری ایران را می توان بر صفحات نسخه های خطی و مرقعات ملاحظه کرد امّا باید در نظر داشت که ایرانیان از دیرباز در عرصه های مختلف هنر تصویری و تزیینی فعالیت می کرده اند. چنان که مثلاً نقاشی دیواری توأم با گچبری رنگی از عصر اشکانیان در ایران متداول شد و تا همین اواخر نیز معمول بود.
شواهد نشان می دهند که سنت دیوارنگاری بسیار کهن تر از سنت تصویرگری کتاب بوده است.
در دوران کهن، دیوارنگاری بیشترین اهمیت را در میان انواع هنر تصویری داشت؛ حال آن که، پس از استیلای مغولان اهمیت آن در مقایسه با تصویرگری کتاب بسیار کاهش یافت.
نقاشی دیواری بزرگ اندازه مجدداً در عهد صفویان مورد توجه قرار گرفت، هرچند دقیقاً به ویژگی های نگاره های کوچک اندازه وابسته بود. در دوران جدید، نگارگری تدریجاً جایش را به قلمدان نگاری و پرده نگاری رنگ روغنی داد. پیوندی که میان این گونه های مختلف وجود داشته است استمرار سنت های تصویری در ایران را برای ما آشکار می سازد.
نکته دوم درمورد نقاشی ایران این است که این نوع نقاشی در سراسر تاریخ با فرهنگ های بیگانه و سنت های ناهمگون شرقی و غربی برخورد کرده و غالباً به نتایج جدید دست یافته است.
به راستی، ادوار شکوفایی و بالندگی این هنر را باید محصول اقتباس های سنجیده و ابداعات تازه دانست. امّا، با وجود تأثیرات خارجی گوناگون و دگرگون کننده، می توان نوعی پیوستگی درونی را در تحولات تاریخی نقاشی ایران تشخیص داد.
در مقایسه نمونه های تصویری بازمانده از ادوار قبل و بعد از ظهور اسلام به شباهت های آشکار بر می خوریم. به عنوان مثال، تشابه مجالس شکار در سه دوره ی مختلف اشکانی و اُموی و صفوی شگفت انگیز است.