بانوی من! آرزو دارم
در روزگاری دیگری دوستت میداشتم.
روزگاری مهربان تر، شاعرانه تر
روزگاری که شمیم کتاب، شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را بیشتر حس می کرد.
آرزو می کردم
که دوستت می داشتم
در روزگاری که شمع حاکم بود و هیزم
و بادبزن های ساخت اسپانیا
و نامه ها ی نوشته با پر
و پیراهن های تافتهی رنگارنگ.
نه در روزگار موسیقی دیسکو
و ماشین های فراری
و شلوارهای جین چل تکه.
تو را در روزگار دیگری می دیدم
روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
آهوان، پلیکان ها یا پریان دریایی .
نقاشان، موسیقی دانها، شاعران،
عاشقان، کودکان و یا دیوانه ها.
آرزو می کردم که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان.
اما افسوس دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری که عشق را نمی شناسد.
#نزار_قبانی
ما به زندگی قول داده ایم
اگر زورت به تحریم ها نمی رسد، اگر سیاستمداران به حرف هایت گوش نمی دهند، اگر نه اقتصاد درست می شود، نه حکومت، نه دولت، نه مردم؛ اگر افسردگی و ناامیدی و بیچارگی خزیده توی رگهایت و هر روز بخشی از تو را می جود و تو هر روز کمتر از دیروز زنده ای؛ اگر نه پول روانشناس داری نه اعتقاد به دارو ؛ بلند شو برو عطاری محل یک سیر بذر شاهی بخر شش هزار تومان و یک کم تخم گشنیز هم و آنها را توی گلدان هایی کوچک بکار. هر چقدر هم که اوضاع خراب باشد شاید یک پنجره داشته باشی با کمی نور. این همه خاک را هم که هر روز بر سر می کنیم، کمی اش را در گلدان بریز و چند قطره آب، همین.
چند روز بعد با خودت می گویی یعنی من از این بذرهای کوچک هم کمترم که سبز شدند!
امیدواری و سماجت درسی ست که من از بذرهای کوچک می گیرم.
هر چقدر جامعه تلختر شود مصاحبتت را با گیاهان بیشتر کن، آنها بیشتر از آدم ها راز بقا را می دانند.
آنها غر نمی زنند، آنها می رویند.
ما که به مشتی بذر شاهی و گشنیز دلخوشیم نه به خاطر این است که مبتذلیم و نادان و نه به خاطر این است که اخبار گوش نمی دهیم؛ ما به روییدن و رویاندن پایبندیم چون به زندگی قول داده ایم که زندگی کنیم، ما به خود وفاداریم و هیچ چیز و هیچکس باعث نخواهد شد که به زندگی خیانت کنیم.
ما سر قول خویش مانده ایم.
#عرفان_نظرآهاری
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست.
هیچ کس از آن جا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است.
آن جا، آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند.
عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است؛ یک بهشت – یا شاید جهنم – خودمانی و صمیمی که هر کس برای خودش دارد.
این باغِ اَندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می کند.
#شاهرخ_مسکوب
تنها یک نفر لایقِ هرچه بادا باد است
همانی که دیگر حال و احوال های تکراری
به دوست داشتن اش جواب نمی دهد
فقط خودش باید باشد
خودش با همه ی جان و دلش
چاره ای نمی ماند جز بنویسی
امشب اگر پیشم بودی
به کجای جهان بر می خورد؟
جوابش هرچه می خواهد باشد
فقط باید نوشت، فرستاد و خوابید
تو همان آدمِ هر چه بادابادِ منی
#فرید_صارمی
برای من روز عشق
روزیه که تو بدنیا اومدی
یا روزیه که اومدی توی زندگیم
یا حتی روزیه که از زندگیم رفتی...
برام روز عشق، هر روزیه که به تو مربوطه.
هر روزیه که به تو فکر کردم
هر روزیه که..
خیلی به تو فکر کردم
#امیرعلی_ق