دوست داشتنِ دیگران نسبت به ما بیشتر از آن که به واقعیتِ ما ربط داشته باشد، به احتیاج، تنهایی، ناامیدی، عشق، موفقیت ها، سرخوردگی ها و خُلقِ بالا و پایینِ خودشان ارتباط دارد.
و البته همچنین است دوست داشتنِ ما نسبت به دیگران.
متن#پونه_مقیمی
گاهی ما سالها خودمان را درگیر یک رابطه ی آزاردهنده و بی سرانجام نگه می داریم تا حقیقتی را در مورد خودمان نبینیم.
این حقیقت می تواند در هر شخص متفاوت باشد.
می تواند تمایل به خود آزاری و دگرآزاری باشد.
می تواند تمایل به تنبل بودن و بی هدف بودن باشد.
می تواند تمایل به انتقام گرفتن از پدر و مادری باشد که می خواهند ما را موفق و آرام ببینند.
می تواند تمایل به تنهاییِ مزمنی باشد که ما را از قبول مسئولیت روابط سالم دور می کند.
و حتی می تواند تمایل به انتقام گرفتن از شخصی در درون خودمان باشد که می خواهد عشق و شادمانی را تجربه کند!
جمله ی " من نمی توانم از این رابطه بیرون بیایم" جمله ای ست که فقط حقیقتی در مورد خودِ ما و نگرشِ ما نسبت به زندگی را پنهان می کند.
پ.ن: حقیقت همچون موسیقی ای جاودانه در درون قلب ما در حالِ نواخته شدن است، هر چقدر هم که با جملات و افکارِ شلوغمان، درگیرِ انکارِ حضورش باشیم، باز هم آن جاست و حضور دارد.
موسیقی ای که تا زمان مرگ ادامه دارد و حتما گاهی در لا به لای توقف های ذهن، صدایش را شنیده ایم.
صدایی که به ما می گوید چه مسیری در راستای محافظت از خودمان، مسیرِ درستی ست.