سخنان دوست ارجمند و درد آشنا، دکتر محسن رنانی، در آیین هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی حاوی نکاتی بود که به نظر بنده بحث و گفتگوی جدی میطلبد. ایشان با تاکید بر اهمیت سرمایهی نمادین در توسعه گفت که اگر ما «توسعه» نیافتهایم، از آنرو بوده است که شخصیتهایی با بینش و منش «توسعهخواهی» نداشتهایم؛ ممیزهٔ میراثِ مهندس سحابی «توسعهخواهِ» اهل گفتگو (به معنای داد و ستد و تعامل و تبادل)، مدارا و گذشت بودن او است؛ در حالی که دیگر چهرههای تأثیرگذار تاریخی بهرغم بهرهمندی از «سرمایهٔ نمادین»، «انقلابی» نیز بودهاند (مثل امیرکبیر و مصدق و شریعتی و مهندس موسوی و ...)؛ بنا بر این توسعه گرا نبودهاند. ایشان شخصیت های برخوردار از سرمایه نمادین را به چهار تیپ شخصیتی تقسیم کرده و مدعی شده تیپ ایدهآلاش "روشنفکر محافظهکار توسعهگرا" است و مهندس سحابی نیز در این گروه قرار دارد. اگرچه از ایشان به عنوان یک اقتصاددان انتظار میرفت برای قضاوت در مورد توسعهگرا بودن یا نبودن چنین شخصیتهایی ابعاد فکری و نظری آنها را تحلیل کند و نه ویژگیهای روانشناختیشان را، اما در ادامه به چند نکته دربارهی سخنرانی ایشان اشاره میکنم و بحث جدیتر را موکول به انتشار نظرات مکتوبشان میکنم.
اول: ایرما آدلمن نظریهپرداز برجسته در زمینهی اقتصاد توسعه در مقالهی مهم و اثرگذار خود با عنوان «خطاها در تئوری توسعه» مینویسد: «توسعهی اقتصادی روندی به شدت غیرخطی، چندوجهی، وابسته به مسیر و پویاست، مشتمل بر الگوهای تعاملی سیستماتیک در بین وجوه گوناگون توسعه. از این رو به سیاستگذاری و نهادهایی احتیاج دارد که به صورتی قابل پیشبینی در طی زمان تغییر کند.» به اعتقاد او مفهوم توسعه و نظریههای توسعه و الگوهای آن از بدو پیدایش تا امروز به سرعت در حال تغییر بوده است. این تغییرات در نظریهپردازی و سیاستگذاری تجویزی، عمدتا حاصل تغییر در پنج مسئله بوده است: اول تغییر در پایهی دانش نظری و تجربی و طرح مفروضات نظری جدید یا شواهد جدید که منطبق با دنیای واقعی و حاصل ناکامیهای پیش از آن بوده است؛ دوم تغییرات در ایدئولوژی نخبگان قدرت و افول و طلوع ایدئولوژیها از طریق عرضۀ صورتبندیهای جدید؛ سوم، تغییرات در محیط بینالمللی یا تحولات عمدهی بینالمللی که فرصتهای جدیدی را پدید میآورد و فرصتهای قدیمی را مسدود میکند؛ چهارم، تغییرات در نهادهای محلی و تجدید ساختارها که برخی از تنگناها را بیشتر میکند و برخی از موانع را از بین میبرد؛ پنجم، فرهنگ نظاممندی در زمینهی گفتمان و شیوهی بحث در یک نظام. بدون توجه به این عوامل مهم و نقش آنها در تغییر و تحول نظریههای توسعه نمیتوان دربارهی توسعه در یک دورهی صد ساله یا طولانیتر سخن گفت. در واقع صدور هر حکم کلی در زمینهی توسعهنایافتگی برای ادوار تاریخی از قاجار تا پهلوی و جمهوری اسلامی به معنای آن است که همزمان دربارهی چند موضوع یا وضعیت متفاوت و مفاهیم متعدد حکم واحد صادر شود. بستر و زمینهای که امیرکبیر با آن سر و کار داشت و برای تحول و توسعهی آن تلاش میکرد با آنچه مصدق با آن روبرو بود یا نظامی که شریعتی در متن آن سخن میگفت و ... نه موضوع واحد و بستر مشابهی داشت و نه این شخصیتها مفهوم واحدی از تحول و توسعه در سرداشتند که بتوان دربارهی آنها حکم کلی صادر کرد؛ بنا براین ساده انگاری است اگر بدون توجه به همهی این تفاوتها به دنبال علت واحد برای توسعه نیافتگی در همه این ادوار باشیم.
خطا وقتی بزرگتر میشود که در توضیح علت توسعه گرا نبودن طیف گستردهای از نخبگان، از امیر کبیر و مصدق و شریعتی تا شاه و هاشمی و خاتمی و ...، فقط به تحلیل روانشناختی آنها بپردازیم و از تفاوتهای مهم و اساسی نظری آنها و حتی جایگاه بسیارمتفاوت شان در نظام های سیاسی چشم ببندیم.
دوم: آدلمن تاکید دارد که یکی از مهمترین خطاها در بررسی عوامل عقبماندگی تاکید تنها بر یک علت است. تکعاملی دیدن توسعهنیافتگی و عقبماندگی جامعهی پیچیدهای مثل ایران و تعمیمهای تاریخی بی بنیاد سرانجامی جز خطای فاحش در تحلیل مسائل مهم ندارد؛ زیرا جستجوی یک علت برای یک پدیدهی مهم به معنای تجویز یک درمان برای آن است. نتیجه آنکه به این گزارهی ساده میرسیم: «توسعهنیافتگی به علت محدودیت X بوده است؛ X را حل کنید! ناگزیر نتیجهاش توسعه خواهد بود.» به زبان امروز اگر کسی معتقد باشد انقلابیگری (به هر معنا) عامل عقبماندگی بوده است، نتیجه میگیرد که «لطفا محافظهکار و اهل بدهبستان شوید؛ نتیجهاش توسعه خواهد بود.» خطای بازهم بزرگتر آن است که شناسایی عامل گمشدهی X با طی طریق کردن و یادگیری تجربی تاریخی از موفقیتها و شکستهای گذشته باشد که در شرایط به غایت متفاوت و بسیار متغیر بوده است. با چنین روشی میتوان دارویی همگانی برای همهی تاریخ تجویز کرد و به وضعیتهای انحصاری X بیتوجه ماند. نتیجه نوعی دیدگاه فاجعهبار نسبت به سازوکار توسعه و سیستم میزبان توسعه خواهد بود. بحث درباره مفهوم انقلابی بودن و قرار دادن طیفی از شخصیت ها از حاکم و محکوم، فرودست و فرادست، قاتل و مقتول ذیل این مفهوم نیز نشانه خطای فاحش مفهومی است که در جای دیگری باید مورد بحث قرار گیرد.
سوم: منحصر کردن علل و عوامل عقب ماندگی و توسعه یافتگی به افراد و عاملیتها و نادیده گرفتن نقش و اهمیت ساختارها سرنا را از سوی گشاد آن نواختن است. ممکن است شخصیتهای برجستهای همچون امیرکبیر و مصدق و شریعتی و سحابی از آنچنان تواناییهایی برخوردار بوده اند که بتوانند نقش اثرگذاری بر شرایط و دوران خودشان داشته باشند ــ که داشتهاند ـ اما اگر در تقابل عاملیت و ساختار اصل را به عاملیت دهیم و علل توسعه نیافتگی را در بیش از یک سده به چند شخصیت برجسته نسبت دهیم که تاب خودکامگی و غفلت و جهل حاکمان را نداشتهاند و ساختارها را تبرئه کنیم، دچار خطا شدهایم. به علاوه جمع افراد و شخصیتهای اثرگذارِ سازشناپذیر و مدافع حقوق مردم از دورۀ قاجاریه تا امروز از تعداد انگشتان دست فراتر نمیرود و در مقابل تعداد رجال سیاسی دولتمردِ اهل تملق و بدهبستان و معامله صدها نفر است. چگونه این اقلیت صاحبنام همهی تلاشهای آن اکثریت را ناکام گذاشتهاند؟
چهارم: تحلیل عقبماندگی و توسعهنیافتگی مستلزم درک پیچیدهتری از سیستمهای اجتماعی است که نهادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تعاملات تغییر یابندهی آنها در طی زمان را با هم ترکیب کند. آنچه برای یک مرحله از روند توسعه خوب است، ممکن است برای مرحله بعدی بد باشد. گفتگو و تعامل نخبگان با قدرت مسلط و نظامها – به فرض که موکول به خواست آنها باشد - منوط به ماهیت و میزان خباثت یا سلامت نظامهاست. قاجاریه سازی میزد، پهلوی ساز دیگر و جمهوری اسلامی نیز. چطور میشود تفاوتهای فاحش ویژگیها و نهادهای درون این نظامها را نادیده گرفت و برای همه مصلحان در این ادوار نسخهی واحد استراتژیک پیچید.
پنجم: گفته شده اگر میخواهی کسی را نابود کنی خوب به آن حمله نکن، بد از او دفاع کن. مهندس سحابی در سخنرانیها و مقالات متعدد بارها خود را وارث و در مسیر مصلحان بزرگی همچون امیرکبیر، مدرس، مصدق و شریعتی دید و در مسیر هویتی حرکت میکرد که پیوستگی وثیقی با تلاشها، افکار و سنت آن مصلحان داشت. بنابراین به رغم همهی تفاوتهای سحابی با دیگر بزرگان ملی و مذهبی که برای آزادی و توسعه ایران تلاش میکردند، تفکیک او از آنها مبتنی بر سنت سحابی یعنی «انباشت» تلاشها برای توسعه نیست. هویتی که سحابی به آن تعلق داشت و در پیوستگی تاریخی با امیر کبیر و مدرس و مصدق و شریعتی و... بود، توسعهگرا بود و پافشاری بر عقلانیت، خردمندی، انسجام، هویت ملی و توسعهی ایران حتی به قیمت مواجهه و مقابله با نظامهای سیاسی مستقر. سحابی پیش از انقلاب و در همان حال که انقلابی بود و با سازمانهای مدافع استراتژی مسلحانه همکاری میکرد، توسعه گرا نیز بود و مطالعاتش در زمینهی توسعه را هم دنبال میکرد و تعارضی بین توسعهگرا بودن و انقلابی بودن قائل نبود. سحابی اهل گفتگو بود؛ اما همو پیش و پس از انقلاب به علت ایستادگی و مقاومت بر اصول و بنیانهای هویتی خود بارها راهی زندان شد. بنابراین زندگی سحابی، آرا و نظراتش همه نافی تیپبندی استاد گرامی دکتر رنانی است.